اگه شعر های دکتر شریعتی و کارو رو با این شعر مقایسه کنید متوجه میشیدنقل قول:
پ.ن:شما با دکتر شریعتی چه پدر کشتیگی دارید ؟! حتما می خواید بگید کافر بوده؟:18:
Printable View
اگه شعر های دکتر شریعتی و کارو رو با این شعر مقایسه کنید متوجه میشیدنقل قول:
پ.ن:شما با دکتر شریعتی چه پدر کشتیگی دارید ؟! حتما می خواید بگید کافر بوده؟:18:
سلام
یکی از دوستان این دو تا کتاب رو میخاستن ،من هم چون داشتم وظیفه خودم دیدم در اختیارشون قرار بدم . میدونم معرفی کتاب جاش این جا نیست ولی پروفایل اون دوست عزیز برای من بسته است ، به هر حال :
مذهب علیه مذهب :
شیعه علوی ، شیعه صفوی :کد:http://sharim2.persiangig.com/document/Mazhab%20Aleyhe%20Mazhab%20%5BDr.%20Shariati%5D.pdf
آن چه پیوسته برجاست تلاطم اندیشه هاست ...کد:http://sharim2.persiangig.com/document/ShieaAlaviSafavi.pdf
اینک بادامنی پراز خوب ترین گوهرهای زمانه
دستی پراز زیباترین زیورهای زمین آمده ام
تاهمه را
هرچه را اندوخته ام
به معبدپاک تو ای الهه مهر
مهراو ه ی قدسی من،وقف کنم.
من ازمعراج آسمانها می آیم.
همه ی طبقات آسمان راگشته ام.
در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن ومهربان تابستان
برجاده ی کهکشان تاخته ام.
صحرای ابدیت رادرنوردیده ام.
بال دربال فرشتگان درفضای پاک ملکوت شناکرده ام.
باخدایان،ایزدان،امشاسپدان
باهمه ی الهه های زیبای آسمان
باهمه ی ارواح جاویدی که درنیروانای روشن وبی وزش آرام یافته اند، آشنابوده ام.
ازهرجا، ازهریک
یادی،یادگاری برایت هدیه آورده ام
ازسیمای هرکدام،زیباترین خط را ربوده ام
ازاندام هریک،نازنین طرحی گرفته ام
ازهرگلی،افقی،دریایی،آسمان ی،چشم اندازی
رنگی دزدیده ام.
وبادست ودامنی پرازخط ها ورنگ ها
وطرح های آن سوی این آسمان زمینی
ازمعراج نیم شبان تنهایی
به دامان مهربان تو
ای دامن حریرمهتاب شبهای زندگی سیاه من
فرودآمده ام.
نشسته ام تاآن ودیعه ها که ازآسمان ها آورده ام
دردامن تو ریزم
ای میهن خوبی ها، ای آیینه مهر
دکترعلی شریعتی
دفترهای سبز
نه، من هرگز نمی نالم.
قرن ها نالیدن بس است.
می خواهم فریادکنم.
اگرنتوانستم سکوت میکنم.
خاموش مردن بهتراز نالیدن است.
کویر
ترجیح میدهم با کفش هایم در خیابان قدم بزنم و به فکر خدا باشم
تا این که در مسجد بنشینم و به فکر کفش هایم باشم
***دکتر علی شریعتی***
«مریم مادر عیسی است»
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم.
باز درماندم:
خواستم بگویم که:
فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه دختر محمد(ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
«فاطمه،فاطمه است»
تلاشت واقعا قابل تحسینه واقعا موفق باشی
یکی ازدانشجویان من بالحن گوشه داری میگفت:مذهب تشیعی راکه تواینگونه توجیهش میکنی،واقعایک مذهب مترقی وانقلابی ست یانه به مصلحت آن راتوجیه می کنی؟گفتم:چه مصلحتی؟ آنچه راکه من درمبارزه وفعالیتهای مذهبی ام به دست آورده ام معلوم است که چیست!حیثیت علمی وروشنفکری ام وجوانی ام وآسایشم وخانواده ام وزندگی وکارم وآینده ام راهمه به خاطرایمانم ازدست داده ام ومی بینی درعوض فقط مقداری تهمت وفحش وتوطئه ازاهل ایمان!به دست آورده ام... واگربه کارآنهاکاری نداشتم ،حتی باتمام قدرت علمی وقلمیهم باخداومذهب وریشه اسلام وتشیع هم درمی افتادم بازهم به من کاری نداشتند وامروزهمه کارشکنی ها ازجانب همین هاست که توازدورخیال میکنی ازمن پشتیبانی میکنند!... بنابراین آنچه مرا به مذهب وبه تشیع میکشد،یک حقیقت عقلی وانسانی ست، نه مصلحت اجتماعی وشخصی!...دکترعلی شریعتیمجموعه آثارجلد22،ص 111تا113
خداوندا من با تما م کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری
دکتر شریعتی...
اصل این جمله از حضرت زین العابدین (ع) استنقل قول: