-
سلام،
نشسته بودیم تویه جمعی و یکی از عزیزان داشت خاطره ای تعریف میکرد:
میگفت چند وقت پیش دوستشون تو خیابون یا با کسی دعواش شده و یا واسطه ی یه دعوا شده درست یادم نیست.
خلاصه میگفت رفیقش با چاقو از پشت میزننش و میره بیمارستان.
بعد از چند روز مرخص میشه و میارنش خونه. دوستمون میگفت پیشش نشسته بودم و هی بهم میگفت نمیتونم درست نفس بکشم. زنگ زدن آمبولانس مشخص شد که چاقو به ریه اش رسیده و بهش آسیب زده، همه اش به خاطر یک دعوای خیابونی.
یکی از آشناهامون حرف قشنگی میزد: « من اگه تو خیابون، یکی وایسه بدترین فحاشی رو به من بکنه، بهش میگم باشه تو راست میگی، بعد سریع رد میشم. آخه توکه طرفو نمیشناسی، میبینی روانیه الکی الکی میگیره میکشتت. »
البته سخته آدم اینجور مواقع جلوی خودش رو بگیره ولی یکم عاقلانه که فکر میکنی، راست میگه، تا حد امکان باید خونسرد و بی تفاوت بود.
-
من چند وقت پیش تحقیقی خونده بودم که مردانی که گروه خونی a دارند شانس بالایی برای سرطان معده نسبت به دیگر گروه های خونی دارند.
دیروز و امروز رفتم بیمارستانی که پدرم بستری هست برای شیمی درمانی.
اولا از 15 نفری که من دیدم سرطان دارند .9 تا شون سرطان معده داشتند.
نکته جالب این جا بود که از این 9 نفر 7 تاشون گروه خونیش a بود.
کلا این تجربه را گفتم که حتما این سرطان را جدی بگیرید و حتما به اون هایی که گروه خونی a دارند و سنشون بالای 50 سال هست توصیه کنید که برند چکاپ و ازمایش بدند.
-
تجربه من اینه وقتی دلیل رفتاراطرافیانتون رو درک نمی کنید به دلیل اینکه اطرافیانتون در حال تظاهر هستن
چندسالی بود فکرمیکردم من چرا دیگران رو درک نمیکنم چرا درصد اشتباهاتم در مورد شناخت دیگران زیاده
چرا من با اینکه خوبی میکنم آخر هر ماجرا بازم دیگران خوبن من بدم!!!
جواب این سوال این بود که من فرق حرف راست و دروغ رو تشخیص نمی دادم و مابین انواع دروغ های قشنگ اطرافیانم گم شده بودم قسم های دروغی تظاهر به خوب بودن های دروغی قول های دروغی شخصیت های متزلزل و دروغی اظهار دوستیهای دروغی...
و در نهان و در لوای ظاهر زیبا و مهربون و دل سوز و با صداقت...واویلاها بود...
خداروشکر حالا اگه خیلی چیزا رو باختم دست کم خوب مردم رو شناختم...
دنیا زیباست و هرزمان که متوجه شی توی زندگیت در مسیر اشتباه افتادی میتونی با اراده و امید از همون نقطه تغییر مسیر بدی و درمسیری جدید زندگی بهتری رو تجربه کنی...
:n12:
-
هر وقت چیزی میخرین یا میدید براتون تعمیر کنن اگر قیمت و هزینه بالا و قابل توجه هست حتما حتما فاکتور بگیرید...
تابستون بود که کولر ما خراب شد، زنگ زدم یکی این تعمیرکارای سیار امدن کولر رو برد، بش گفتم هر قطعه که تعویض میکنی به اضافه دست مزددت رو برام فاکتور کن، با مهر و امضا ... شب کولر رو اورد گفت درس شده، دیدم یه فاکتور برام نوشته 150 هزار تومن، گفت دوتا خازن عوض کرده و کولر رو گازگیری کرده ... پول رو بش دادم رفت ... یادم امد قبل از اینکه کولر رو بدم ببره خودم بازش کرده بودم و فقط یه خازن داشت، با خودم گفتم این نوشته دو خازن، یعنی ممکنه یه خازن دیگه داشته من ندیدم .... کولر رو دوباره باز کردم دیدم بله! اقا اصلا خازن رو عوض نکره!! همون خازن قبلی که خودم قبلی که بش بدم روشو علامت زده بودم !!! بش زنگ زدم قضیه رو گفتم گفت حتما اشتباه شده، گفت چند دقیقه دیگه میاد پولو خازنا رو بم میده ... اما نیومد. بش دوباره زنگ زدم بر نداشت، هر چی زنگ زدم دیگه بر نداشت!!! بش اس دادم گفتم بیا پولو بم بده وگرنه میرم ازت شکایت میکنم، جواب نداد ... فاکتور رو بردم اصناف قضیه رو بشون گفتم، گفتن شکایتت رو مکتوب بنویس، بعد 36 هزار تومن هزینه کارشناسی ازم گرفتن امدن کولر رو چک کردن دیدن بله خازن عوض نشده، بم گفتن پیگیری میکنن خبرم میکنن ... حدود 20 روز بعد زنگ زدن گفتن بیا پولت رو بگیر!!! طرف رو خواسته بودن، براش پرونده درس کرده بودن و علاوه بر پول خودم 36 هزار تومن کارشناسی رو هم ازش گرفته بودن ... خدا میدونه قبل از من سر چند بیچاره رو کلاه گذاشته بود ...
دیگه به کسی نمی شه اعتماد کرد ... همیشه موقع خرید و فروش، یا تعمیرات اگر مبلغ بالاست از طرف مقابل یه مدرک بگیرید، یه فاکتور، یه سفته، یه چک ... حتی اگر هیچ وقت فکر نکنید ممکنه بخواد سرتون کلاه بذاره .... این روزا ارزش یه صد هزار تومنی برا خیلیا از ارزش خویشاوندی و آشنایی و دوست های چند ساله خیلی بیشتره ...
-
وای بچه ها یه تجربه تلخ میخوام تعریف کنم که هنوز بعد از 3 ماه اذیتم میکنه! خواهش میکنم این چند خط رو بخونید! تجربه خیلی ساده ای هست، نشون میده آدم چقدر ساده میتونه اشتباه کنه
در یک ظهر نسبتا گرم در یک تاکسی نشسته بودم منتظر که راه بیفته. من جلو بودم و دو تا آقا هم در صندلی عقب. همینطور منتظر بودم که دیدم راننده ازم میخواد که برم عقب بشینم. برگشتم دیدم خانمی ایستاده منتظر که من پیاده شم تا جای من بشینه... خب راستش من قبلا بعضی کارهای مذهبی افراطی رو مشاهده کرده بودم. در واقع بعضیها رو دیده بودم که روی کنار هم نشستن مرد و زن خیلی وسواس بی جا نشون میدن.. حالا از قضا این خانم هم چادری بود... من اون لحظه اول نخواستم جامو به اون خانم بدم و گفتم که من بار دستمه و جلو راحت هستم، بعد هم خب من اول اومدم و این جای منه. لحظه ای بعد اون خانم هنوز ایستاده بود، و من در حالی که به راننده غرولند کردم، پیاده شدم و رفتم عقب نشستم.
وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم اون خانم گفت: "پسرم ببخشید". و من گفتم "خواهش میکنم" و رفتم. اما عذاب وجدان من شروع شده بود! ای کاش "من" ازش عذرخواهی میکردم نه اون. الان که چهره ش رو به یاد میارم... یک زن لاغر و تا حدی سالخورده بود. صورت نسبتا نزار و نحیفی داشت. یه کم یاد مادر خودم می افتم. من فقط یک لجظه توی چشماش نگاه کردم. و صداش... صدای لرزانی بود که انگار نشان از شرمندگی زیادش بود!! تصور کنید تمام اون دقایقی که توی تاکسی بودیم لابد داشت خودش رو سرزنش میکرد. آیا من باعث شده بودم که اون خانم اینطور شرمنده بشه؟؟؟ اگه مادر خودم بود باهاش اینطوری رفتار میکردم ؟؟!
آدم بعضی وقتها جقدر میتونه خودخواه بشه!! یه لحظه س . یه لحظه اتفاق میفته . تو نمی فهمی چطور اتفاق افتاد. من اصلا آدمی نیستم که تو تاکسی با کسی بحث کنم، از طرفی به شدت به عنوان فردی شناخته میشم که همیشه ادب و اخلاق رو رعایت میکنه!... هنوز چهره اون خانم میان سال توی ذهنم هست و نوعی معصومیت، و همینطور شرمندگی ای که توی چهره و صداش احساس میشد. بچه ها نمی دونید چقدر دوست دارم یک بار دیگه اون خانم رو ببینم و ازش معذرت بخوام . حتی نمیدونم اگه ببینم تشخیص میدم یا نه چون فقط یک لحظه به چشماش نگاه کردم.. وقتی چهره و صداش رو به یاد میارم عذاب وجدان میگیرم.
ویرایش: الان که این مطلب رو نوشتم حالا دارم فکر میکنم که کجاها ممکنه بازم از این اشتباها کرده باشم. منظورم توی مسائل مهم زندگی هست. مثلا در ارتباط با اطرافیان! مثلا آیا ممکنه کاری کرده باشم که بی خود و بی جهت ایجاد کدورت کرده باشه؟... از طرفی رفتار اون خانم هم برام خیلی الهام بخش بود. تصور کنید اگر اون زن توی چشمام نگاه نمیکرد و اون دو تا کلمه رو نمیگفت، من الان به این نتایج نمی رسیدم! و اون روز شاید بدون توجه، بدون اینکه چیزی از کاری که کردم بفهمم اونجا رو ترک میکردم! اون خانم در واکنش به کار من غرولند نکرد، کنایه نزد.. فقط با شرمندگی گفت "ببخشید پسرم" :n03:
-
یک تجربه مشابه!
من معمولا خیلی مشکل دارم با اقایونی که کنارم در تاکسی میشینن! خیلی وقتها هم محترمانه میخوام که کمی بهتر بشینن...
یکبار یه اقای میانسالی اومد نشست و من نفر اخر سوار شدم این اقا پاشو اصلا کنار نکشید یعنی در واقع فرض کنید شخصی وسط بشینه اما پاش به جای پاهای نفر سوم باشه:n38:
هی با خودم کلنجار رفتم چیزی بگم نگم هی توو دلم غر زدم و دیگه میخواستم بگم اقا نگه دار پیاده میشم که ...
کسی که جلو سوار بود پیاده شد یهو دیدم این اقاهه که ازش شاکی بودم گفت دخترم میشه پیاده بشی من برم جلو بشینم؟ پاهام مشکل داره:n28::n27:
خب من کلی توی دلم شرمنده شدم بابت بد و بیراه هایی که توو دلم بهش گفته بودم:n14:
نتیجه گیری اینکه سعی کنیم زود قضاوت نکنیم در مورد آدمها:n40:
-
آخ که چه لذتی داره آدم عجله نداشته باشه و هوا هم خوش و خنک و بهاری باشه و خیابون هم پر از تاکسی باشه , صبر کنه تا یَک فروند تاکسی نو و تر و تمیز و درجه یکِ فردِ اعلا خرامان خرامان از راه برسه که صندلی جلوش هم خالی باشه و راحت لم بدی روی صندلی و کلی کیف کنی تا برسی مقصد
نه کسی جات رو تنگ میکنه , نه کسی بهت میگه یه کم برو اونورتر , نه یه آدم دوبله میافته بغل دستت پِرِسِت کنه به در , نه کسی بهت میگه پیاده شو میخوام پیاده شم , نه یه مسافر که کلی ادوکلانِ عرقِ بدن زده میشینه بغل دستت خفت کنه با بوش
بارها امتحان کردم . خیلی باحاله . احساس خوشی داره , آدم کلی خوشحالش میاد!!!
:31:
-
تجربه ی جالب اینکه معلوم نیست چرا آدم وقتی از همه چیز دل میبره یا ناامید میشه یاد عشق اولش میفته!!! بیچاره عشق اول یه جورایی آچار فرانسه دوران تنهاییای آدماست احساسات پاک و صادقانه و هیجان و شرم ای شرم ای کبود تنها برای مردمک چشم های اوست گر میپرستمت... الان که همه ماشاالله دریده و شریده شدند...
-
یه تجربه ی دیگه من اینه و به شما توصیه میکنم هیچ حرفی رو دیگه باور نکن و برو... گاهی اوقات مهم نیست که حرفی میشنوی درسته یا غلط فقط باید رفت تا بیشتر نشکنی همینجور که میری به راهت ادامه بده...
-
سلام
# وقتی اداره و یا جایی میرید که گوشی رو از شما تحویل میگیرن، حتماً باید رسید و یا کلید بگیرید. ( البته اگه نخواید گوشی رو نگه دارید! )
حالا ممکنه بعضی از کمدها قفل نداشته باشن؛ اینجا باید تصمیم بگیرید که چکار کنید! من باشم صبر میکنم تا یه کمد قفل دار خالی بشه و بعد گوشیم رو تحویل بدم. یا اگه کسی همراهتون هست بذارید بیرون بمونه و گوشی رو نگه داره.
صبح جایی رفتم که گوشی رو ازم گرفتن و رسید دادن. گوشی رو هم گذاشتن توی کمدی که در و پیکر نداشت. موقع برگشتن دیدم گوشیم نیست :n04:
چند دقیقه معطل شدیم تا مشخص شد یه نفر برای اینکه مثلاً به مسئول مربوطه بفهمونه مراقب گوشیها باشه، گوشی رو کش رفته بود. بعد هم به دور از چشم طرف به خودم تحویل داد :n13: جلوش هم فیلم بازی کرد که اگه گوشی رو پیدا نکنی باید خسارت بدی
بعدش رفتم یه اداره ی دیگه موقع تحویل گوشی فقط یه کمد بدون قفل مونده بود. منم از ترس چند دقیقه منتظر موندم تا یه ارباب رجوع بیاد و کمد خالی بشه