نگاه كن كه غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايه سياه سركشم
اسير دست آفتاب مي شود
نگاه كن
تمام هستيم خراب مي شود
شراره اي مرا به كام مي كشد
مرا به اوج مي برد
مرا به دام ميكشد
Printable View
نگاه كن كه غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايه سياه سركشم
اسير دست آفتاب مي شود
نگاه كن
تمام هستيم خراب مي شود
شراره اي مرا به كام مي كشد
مرا به اوج مي برد
مرا به دام ميكشد
ديد موسي شباني را براه
گفت كين چه رسم است و چه راه .....
هر قدر پیداگری نزد کسان
پیش بی فرهنگ ، فر گم می کنی
آفتاب سینه ات بنشست اگر
روز هم راه سفر گم می کنی
يك روز يك باغبوني
يك مرد اسموني
نهالي كاشت ميون باغچه مهربوني
گفتش سفر كه رفتم
يك روز و روزگاري
اين بوته ياس من
ميمونه يادگاري...........
حالم خوش نیست [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-------------------
يا چون زخمی چرك می كند
و برجای می ماند ؟
آيا چون گوشتی فاسد مي گندد ؟
يا كبره می بندد و قندك می زند
چونان تكه شيرينی ای شهد دار ؟
شايد تنها از وسط خم می شود
چونان باری سنگين.
يا اينكه می تركد ؟
دل و جان و عقل و هوشم فداي ان دلدار
كه رسم وفا و عهد و پيمان نگه دارد.....
در شب مستي اين بي خبري
غم همدردي ياران
در دل برف سپيد
رنگ خاكستري فاصله را مي گيرد
او كه زد رنگ
به اين بي رنگي
چونكه از جور خزان گذرش
اين سپيدي
همه جا زرد نمود
دست دردست يار دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده ايد ز استغفار ما .....
از حضور لبخندت
لبريز میکنم.
لبخندت مال چشمهای من؟
اين سربازی هم تمام میشود
بانوی من!
صبح که بيدار شدم
نگاهم روی پنجره ماند
امروز منتظر تو بودم
مثل ديروز.
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم
یا از عاشقی
دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفتهای
بی آنکه نباشی.
عيد امسال هم
میتوانم تنهايی سوت بزنم
همين که بدانم هستی
آسمان را پر از پرنده میبينم.
لبخند يادت نرود!
تشنهام
و تو نیستی.
مثل آب باران
گودی کمرم را
با نوازش دستهات
پر میکنم
تا از خشکسالی نبودنت
زنده برهم.
دستهات مال کمر من؟
از اين تنهايی هزارساله
خستهام
از بس تنهايی غذا خوردهام
تا لقمهای نان به دهن میگذارم
باران شروع میشود
و من چتر ندارم
تو را دارم.
...
میدانی؟
میدانی چرا بند نمیآيد
اين باران؟
خدا از خجالت آب شده.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی , به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامتست جانا که به عاشقان نمودی, دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را