تو مثل سيب تكامل
رسيده مي آيي
و من
شبيه سرخي خواهش
پر از نياز توام.
بيا و لحظه اي از عشق
آسمانم باش
كه در كنار تو
پرواز را بنوشم من.
هميشه عطر خدا ميدهد تماشايت
و رنگ ناب غزل مي شود دلم
با تو
در آن دقايق نيلوفري كه باز مي آيي
Printable View
تو مثل سيب تكامل
رسيده مي آيي
و من
شبيه سرخي خواهش
پر از نياز توام.
بيا و لحظه اي از عشق
آسمانم باش
كه در كنار تو
پرواز را بنوشم من.
هميشه عطر خدا ميدهد تماشايت
و رنگ ناب غزل مي شود دلم
با تو
در آن دقايق نيلوفري كه باز مي آيي
مرا به عشق تو چندان نیاز مبرم نیست
بدون عشق تو هم زندگی جهنم نیست
تو مثل شاخه ی گل بودی عزیز ولی
قبول کن که در این روزگار گل کم نیست
تو در محاصره ی ابر های تردیدی
برای صاف شدن چهره ات مصمم نیست
ولی چگونه از عشق تو دست بردارم
تویی که غیر از تو در خاطرم مجسم نیست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشام این ترانه از توست
آن بانگِ بلندِ صبحگاهی
وین زمزمهی شبانه از توست
من اندهِ خویش را ندانم
این گریهی بی بهانه از توست
ای آتشِ جانِ پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شدهی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتیِّ مرا چه بیم دریا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی وگرنه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمات؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است که تازیانه از توست
من میگذرم خموش و گمنام
آوازهی جاودانه از توست
چون سایه مرا به خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
( ه.ا.سایه)[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
"سیولیشه"
روی شیشه.
به او هزار بار
ز روی پند گفته ام
که در اطاق من ترا
نه جا برای خوابگاست
من این اطاق را به دست
هزار بار رفته ام.
چراغ سوخته
هزار بر لبم
سخن به مهر دوخته.
ولیک بر مراد خود
به من نه اعتناش او
فتاده است در تلاش او
به فکر روشنی کز آن
فریب دیده است و باز
فریب می خورد همین زمان.
به تنگنای نیمه شب
که خفته روزگار پیر
چنان جهان که در تعب
کوبد سر
کوبد پا.
تی تیک تی تیک
سوسک سیا
سیولیشه
نک می زند
روی شیشه.
نيما
همه شب زن هرجایی
به سراغم می آمد.
به سراغ من خسته چو می آمد او
بود بر سر پنجره ام
یاسمین کبود فقط
همچنان او که می آید به سراغم، پیچان.
در یکی از شبها
یک شب وحشت زا
که در آن هر تلخی
بود پا بر جا،
و آن زن هر جایی
کرده بود از من دیدار؛
گیسوان درازش ـــ همچو خزه که بر آب ـــ
دور زد به سرم
فکنید مرا
به زبونیّ و در تک وتاب
هم از آن شبم آمد هر چه به چشم
همچنان سخنانم از او
همچنان شمع که می سوزد با من به وثاقم ، پیچان
چهره ات را هرگز نديده ام ...
تو را زيبا خيال مي کنم ...
ظريف ...
همچون غنچه هاي نو دميده ...
لطيف و شکرين ...
به گونه اي ...
چگونه بگويم ...
به گونه اي بس ملکوتي ...
در چشمان تو ...
درياچه اي آرام ...
به روي خورشيد آغوش گشوده ...
عاشق مغرور شب افروزی نیستکاش می دانستی من سکوتم حرف است...حرف هایم حرف استخنده هایم ،گریه هایم حرف استکاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنمکاش می دانستی ،کاش می فهمیدیکاش و صد کاش نمی ترسیدیکه مبادا دل من پیش دلت گیر کندیا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کندمن کمی زودتر از خیلی دیرمثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کردتو نترسسایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آوردکاش می دانستیچه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشتدر زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیستتازه خواهی فهمیدمثل من
سلاماگه ميشه شعرهايي كه توش اسم سارا به كار رفته رو بذاريدمثل(دیدی که بالای سرت ماه است سارا گفتم : حسودی می کنی تا هست سارا ؟ ......)من فعلا تا صفحه 120 اين تاپيك رو خوندمواقعا دست همتون درد نكنه
...تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی٬چه نیازی٬چه غمیست..
یا نگاه تو٬که پر عصمت و ناز٬بر من افتد
چه عذاب و ستمی ست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پو پکم! آهو کم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم...!
به حق که بغض قلمم
برای صدای مهربان تو میترکد
و
چه بغض سنگینی از این دوری داشت
که با شنیدن زمزمهء عاشقانه مان
صورت پر از گناه مرا سیل برد
و قلمم به مهمان نوازی
سینه ام امد....................