از این کوچه
تا آن جا که راهی نیست
تنها یک ورق سپید دست و پا می کنم
و یک دل سیر، می نویسمت
چه بخواهی چه نخواهی
من شاعر سرگردان
همبشه قبل از این که باران ببارد
از پچ پچ کلاغ ها فهمیده ام
که یک جای دوری
دلت،سخت گرفته است
Printable View
از این کوچه
تا آن جا که راهی نیست
تنها یک ورق سپید دست و پا می کنم
و یک دل سیر، می نویسمت
چه بخواهی چه نخواهی
من شاعر سرگردان
همبشه قبل از این که باران ببارد
از پچ پچ کلاغ ها فهمیده ام
که یک جای دوری
دلت،سخت گرفته است
سکوتم ساکت است و خواب من بی خواب مانده
دلم دریا ولیکن چشم من بی آب مانده
به راهی بسته ام چشمم ، غرورم بسته است اشکم
چون اینجا مرده ام ، روحم چنین بی تاب مانده
سرا پایم پر از درد است ، محتاجم ، خدایا
بده اشکی که از دریا فقط مرداب مانده
من از روزی که خود را دیده ام تنها ترینم
در این ظلمت سلامت چاره ی سیلاب مانده
تو را من عاشقم ساحل بگیرم تنگ در آغوش
نمیخواهم بمیرم چون که عشقت ناب مانده
بوسه بارانغیر از این داغ که در سینه سوزان دارم
چه گل از گلشن عشق تو به دامان دارم؟
این همه خاطر آشفته و مجموعه ی رنج
یادگاری ست کزان زلف پریشان دارم
به هواداریت ای پاک نسیم سحری
شور و آشفتگی گرد بیابان دارم
مگذر ای خاطره ی او ز کنارم مگذر
موج بی ساحل اشکم سر طوفان دارم
خار خشکم مزن ای برق به جانم آتش
که هنوز آرزوی بوسه ی باران دارم
غنچه آسا نشوم خیره به خورشید سحر
من که با عطر غمت سر به گریبان دارم
شمع سوزانم و روشن بود از آغازم
که من سوخته سامان چه به پایان دارم
راز شبگريه هاي ....
كودك تنها...
تكه ناني نيست .
حتي بر لب اخرين زباله هاي كوچه هاي سرد وتاريك ...
جنوبي ترين نقطه از جغرافياي...
پ!!!!....پايتخت....
شايد امشب كودكي گرسنه نخوابد..
اميرحسين جاتن
سکوت که می کنی
چشم هایم برهم خوردن زبان ِ احساست را می شنود
هرگز نمی توانی
با سکوت برانی ام
من کتاب نیستم
که با نخواندن تمام ام کنی
من همزاد اهورایی ِ توام
من همه توام
سکوت که می کنی
بهتر می خوانمت
سکوت ... کن
حرف های نگاه را بهتر می شنوم
چشم های من به نگاه ِ تو
خو کرده است ...
سکوت کن
اما
نگاهت را از من دریغ مدار .
" نرمین "
همین الان
من شاعر مرگم
و شعر مرگ را آنچنان بلند فرياد خواهم زد
تا همه بدانند که
تقصير روزگار نيست
اگر من و تو بي توبه مي ميريم...
تو دور می شوی
من در همین دور می مانم !
پشیمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
این روزها که میگذرد، جور دیگرم
دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم
دیگر دلم برای تو پرپر نمیزند
دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم
دیگر خودم برای خودم شام میپزم
دیگر خودم برای خودم هدیه میخرم
دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم
دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم
اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس
این روزها من اسم کسی را نمیبرم
من شعر مینویسم و سیگار میکشم
تو دود میشوی و من از خواب میپرم
هار و باغ و گلگشت چمنن ها
كنار دلبران شيرين سخن ها
اگر قسمت شد از خلوت درآيم
و گرنه ما و دل تنهاي تنها
مهدی سهیلی
ديدارم بيا هر شب ، در اين تنهايي تنها و خدا مانند ،
دلم تنگ است....
بيا اي روشن ، اي روشن تر از لبخند ،
شبم را روز كن در زير سرپوش سياهيها
دلم تنگ است .......
مهدي اخوان ثالث