مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام,خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد,که ازو خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست,هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
Printable View
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام,خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد,که ازو خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست,هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
ملک در سجده آدم زمینبوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانانست
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی
یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست, که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
حافظ از قصه پرویز دگر قصه مخوان, که لبش جرعه کش خسرو شیرین منست
تاعاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
تا زهره و مه در آسمان گشته پديد / بهتر ز می ناب کسی هيچ نديد
من در عجبم ز میفروشان کايشان / زين به که فروشند چه خواهند خريد
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
از کمال عشق خار خشک سنبل می شود
اشک خون آلود بلبل غنچه گل می شود
دوش مرغي به صبح مي ناليد
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
شباني گله اش را گرگها خورده .
و گرنه تاجري کالاش رادريا فرو برده .
و شايد عاشقي سرگشته کوه و بيابانها .
سپرده با خيالي دل ،
نه ش از آسودگي آرامشي حاصل ،
نه ش از پيمودن دريا و کوه و دشت ودامانها .
اگر گم کرده راهي بي سرانجام ست ،
مرا به ش پند و پيغام است .
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه .