خورشید را میدزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو میگویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو میفهمی......
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت.میدانم
آخ..فردا
راستی چرا فردا نمیشود؟
این شب چقدر طول کشید..
چرا آفتاب نمیشود؟؟
Printable View
خورشید را میدزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو میگویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو میفهمی......
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت.میدانم
آخ..فردا
راستی چرا فردا نمیشود؟
این شب چقدر طول کشید..
چرا آفتاب نمیشود؟؟
حکایتم کن
برای دستهایی که مرا جستند
و برای چشمانی که مرا قطره قطره...
برای لبهایی که ترانه ام کردند
و بعد شاید مرثیه ای
حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!
مي روي شايد حال شما كمي بهتر شود
مي كذارم با خيالت روزكارم سر شود
از جة مي ترسي برو ديوانكي هاي مرا
انجنان فرياد كن تا كوش عالم كر شود
مي روم ديكر نمي خواهم براي هيج كس
حالت غمكين جشمانم ملال اور شود
بايد اين بازندةي هر بار_جان عاشقم
تا بة كي بازبجة اين دست شود
ماندنم بهبودة است امكان ندارد هيج وقت
اين من ديرينن من يك ادم ديكر شود
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم...
ماهرویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان بگذرد هر که شود عاشقشان
روز اول که سرشتند گل پیکرشان
سنگ اندر گلشان بود ، همان شد دلشان
- باز هم می نالی امشب ؟
- من ننالم پس که نالد ؟
- ناله ات امشب دگر چیست ؟
- ناله ام از داغ دیشب ؟
- دیشب اما ناله کردی !
- ناله از دیشب آن شب
- پس تو هر شب ناله می کن !
- ناله تنها مرحم من
- من ننالم پس که نالد ؟
م.جعفري(م.رهايي)
دردا که فراق ناتوان ساخت مرا
بر بستر ناتوانی انداخت مرا
از درد چنان شدم که بر بالینم
صد بار اجل آمد و نشناخت مرا
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
زیر کدامین آسمان
زیر کدامین سقف
....................................
نمی خواهم بمیرم
من این دنیای فانی را ازین دنیای باقی دوست تر دارم
...........................
نمی خواهم بمیرم
نمی خواهم مگر زور است؟
ومن تنها شدم.
چشمک افق ها چه فریب ها که به نگاهم نیاویخت!
وانگشت شهاب ها چه بیراهه ها که نشانم نداد!
آمدم تا تو را بویم،
وتو زهر دوزخی ات را با نفسم آمیختی
به پاس این همه راهی که آمدم . . .
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هر چه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت
گفتمش ای دلربا ، دل بر ز دل بردن چه سود
از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت