:27::27::27::27::27::27::27:نقل قول:
Printable View
:27::27::27::27::27::27::27:نقل قول:
This Post Edited By MaSoOd
This Post Edited By MaSoOd
دیروز بعد از ظهر تو باشگاه بدنسازی یه پسره اومد کلاس بزاره (!!!) دو تا سنگ 15 چپ گذاشت دو تا هم راست. یعنی جمعا با وزن میله هالتر 70 کیلو در میومد. دراز شد که پرس بزنه.
یه سلوارک نازک نخی هم پاش بود و از اونجا که شلوارک رو زیر شلوارش میپوشید میشد حدس زد که چیز دیگه ای زیرش نپوشیده.
آقا این رفت زیر و دو نفر کمک کردند هالتر رو بلند کرد و آورد رو سینش.
خواست ببره بالا خیلی زور میزد. کلی به خودش فشار آورد و پاهاش رو از هم وا میکرد که یهو گفت جرررررررررررررررر
مارو میگی مردیم از خنده یعنی کل باشگاه با دو تا مراقب هایاین یارو داشتن میخندیدن. شلوارش از همون جا... جر خورد.
حالا این بدبخت هم هالتر رو سینش نه میتونه بزاره سر جاش که خودشو جمع کنه و نه میتونه ولش کنه. مراقب هاش از بس خندیده بودن زور نداشتن.
ما هم از فرصت استفاده کردیم و حسابی خندیدیم. جالبه دوستم دویید رفت گوشیشو بیاره که عکس بگیره ولی موفق نشد.
يه بار توس جمع دوستان بوديم خواستم با اشاره به يكي از دوستام بگم : ما رو بگو داريم رو ديوار كي يادگاري مي نويسيم گفتم: ما رو بگو داريم رو قبر كي يادگاري مي نويسيم
من با 2 تا از دوستام رفتیم سرویس بهداشتی خواهران تو دانشگاه.
چون از صبح تو دانشگاه بودیم رفتیم یه مقدار خودمونو مرتب کنیم.
همین که رفتیم داخل دیدیم صدای آب مییاد.
دوستم بهم گفت کسی تو دستشویه.گفتم آره فک کنم.
راجع به هر چی فکر کنین تو دستشویی حرف زدیم.
اینکه من موهامو کوتاه کرده بودم عوض شده بودم راجع به پسری که مزاحم دوستم شده بود مارک پنکک و حتی سریال ترانه مادری.
دوستم نشسته بود دقیقا روبروی همون توالتی که توش کسی بود من و اونیکه دوستمم داشتیم مغنه هامون سر میکردیم که یه لحظه دیدم در توالت داره باز میشه.
دهنمو پر کردم بگم صحت وجود:5: (چون خیلی وقت بود انجا بود) هر چند نمیشناختمش.دیدم دوستم گفت بسم ا... اومد طرف من.:19:
یه مرد داخلش بود.اومد بیرون گفت گمشین دیگه. :18:و رفت.ما هم برا چند دقیقه کلا خشکیده بودیم.:18:
به حراست گفتیم.
نمیدونم دقیقا استاد بود یا نه ولی با استادا نشست و برخاست داشت خلاصه اینکه باید از ما معذرت خواهی میکرد از حراست کرده بود.
اونروز 2 تا از پسرای دانشگاه هم فهمیدن:21: خوب یعنی دیگه کل دانشگاه فهمیدن.
این بود سوتی 4 نفر.:20:
اون به شما گفت گم شین ؟ شما باید میگفتین بهش ...
دست پيش گزفته پس نيفتهنقل قول:
اون به شما گفت گم شین ؟ شما باید میگفتین بهش ...
خییل قشنگ توصیف کردی!:11:نقل قول:
:27::27::27:
:27::27::27::27::27::27:نقل قول:
منم میخواستم همینو بگم!:11:نقل قول:
چه دوست پاکاری!:27::27::27:نقل قول:
یادم باشه برات گربه بفرستم!:27:نقل قول:
چه لوس بوده!:13::13::13:نقل قول:
همینو بگو!:27:نقل قول:
بدبختا!:8:
چه ضد خالی!!!نقل قول:
یه بار منم صدای گربه گذاشته بودم. رفتم بانک پول بریزم به حساب یه جایی. یهو صدای گربه هه اومد!:18:
یارو این شکلی شد: :18::18::18: بعد هم همش زیر میزش اینور اونور لای در کنار در اونور در اینور در بالای در هرجا رو که نگاه کرد اثری از گربه ندید!!! بعد هم بیخیال شد!
کاش عکس میگرفت میذاشتی اینجا!نقل قول:
تایید میشه!:11:نقل قول:
تایید میشه!:11:نقل قول:
امروز سر کار بودم این حساب دار شرکت عطسه کرد ازون عطسه های که موبتن سیخ میشه منم تو p30world بودم نافرم یک دفعه نفهمیدم گفتم خر ترکید چون دوستم اونجا بود فکر کردم دوستم بود ولی این مهندسه بود خیلی خجالت کشیدم :45: