حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات باشد قبول
ولی لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم در سینه میتپید دلم بود نامهربان
خداحافظ...
Printable View
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات باشد قبول
ولی لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم در سینه میتپید دلم بود نامهربان
خداحافظ...
سلام ...
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که میگفتم غم خویش
سری میزد به سنگ و باز می گشت ...
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها نوشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
لبخند بزن
بدون انتظار پاسخی از دنیا
و بدان
روزی آنقدر شرمنده می شود
که جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد...
از وقتی یـــادم می آید ..!
همیشه...
چشم انتظار زنـــــی بوده ام ..!
که هرگز قدم رنجه نکرد !...
به خانه ی دلم !
نمی دانم خبر داری یا نه ..؟
اما در دلم پایکوبی به راه است!
آمدن عشق جدید ...
شاید مرهمی شود ..!
به روی زخم هایم !!!
به زندگی نگاه می کنیم ...
و ادامه می دهیم !!!
سخت است
ولی
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست !!
می دانم توان تحمل تفاوت ها را نداریم !
می دانم شکسته ایم !!
باز هم...
ادامه می دهیم !!
این جاده
بی انتهاست !!!
ما رهگذریم
کسی هست آغوشش را،
شانههایش را
به من قرض بدهد .!
تا یک دل سیر گریه کنم؟!
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟
دلمان به همین بساط خوش بود ...
ته مانده ای
امیدی ...
تو هم که جمعشان کردی ...
سیب نخواستیم ...
ایمان بیاوریم...
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به
ویرانه های باغ تخیل
به داسهای واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد ...