تویی که باورمن بوده ای همیشه و هر روز// بدون تو نرسیدن ، بجزرُخ تو ندیدن
Printable View
تویی که باورمن بوده ای همیشه و هر روز// بدون تو نرسیدن ، بجزرُخ تو ندیدن
ناتوان گشته ام ز كوچه ها
نيمه جان رسيده ام به نيمه راه
چون كلاغ خسته اي در اين غروب
ميبرم به اشيان خود پناه
در گريز از اين زمان بي گذشت
در فغان از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت عشق و ارزو
مانده ام همه غم و همه خيال
لام تا كام دگر با تو سخن نرانم !
تو كه همه فراموشي ها رو براي من ارمغان آوردي جز ياد خودت !
تابش جان يافت دلم وا شد و بشكافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن اين ژنده شدم
من مي گشآيم پيش رويش دفترم را
گريان و خندان بر مي آفرازم سرم را
انگاه مي گويم:كه بذري«نو فشانده»ست.
تا بشكفد.تا بر دهد.بسيار مانده است.
تو را ميخواهمم براي اين لحظه نه
براي يك عمر
من بودن با تو رو ميخواهم براي هميشه
دريغ و صد افسوس كه تو معني بودن رو نميدونستي .
يكي بود يكي نبود
غير از خداي مهربون هيچكي نبود
رودخونه ها رودخونه ها منم ميخوام راهي بشم.نقل قول:
نوشته شده توسط ali-fakor
برسم به دريا ماهي بشم.
ما آزموده ايم درين شهر بخت خويش
بيرون كشيد بايد ازين ورطه رخت خويش
شراب بي غش و ساقي خوش دو دام رهند
كه زيركان جهان از كمندشان نرهند