علی جان بی زحمت تو امضاتون لینک دقیق داستان ها رو بذار . . . اینجوری راحت همه دسترسی پیدا میکنن . . . فـــــدات
Printable View
علی جان بی زحمت تو امضاتون لینک دقیق داستان ها رو بذار . . . اینجوری راحت همه دسترسی پیدا میکنن . . . فـــــدات
آلن ویک اپیزود1: نایتمیر(کابوس) بخش 1: خواب نویسنده
بازی طوری شروع می شود که دوربین مانند پرنده ای بر روی دریاچه و کوه ها پرواز می کند و همزمان صدای مردی می آید که در مورد داستان های ترسناک می گوید:"همیشه در داستان های ترسناک مقتول می پرسد"چرا؟" اما هیچ جوابی برای آن نیست و همیشه این طور می ماند این چیزی است که ما را تا آخر داستان همراهی میکند، اسم من آلن ویک هست، من یه نویسنده ام" سپس فضای بازی از روز به شب تغییر می کند و آلن در مورد کابوس های خود می گوید: "آن ها بسیار عجیب اند و می شه بگین من رو گیج کردن و مثل یه سر درد همیشه با منن" بعد از آن آلن را هنگام شب در حال رانندگی می بینیم که از یک تونل عبور می کند و ناگهان با یک مرد تصادف می کند از ماشین بیرون می آید و بالای سر مردی که با آن تصادف کرده است می رود ( آلن در این قسمت، بازی رو برای ما شرح می دهد مثل کسی که از او بازجویی شود!) آلن می فهمد که مرد مرده وبرای ما توضیح می دهد که نمی تواند این تصادف را گزارش دهد زیرا ممکن است که به زندان بیفتد و دیگر هرگز آلیس رو نبیند( آلیس همسر آلن ویک هست اصلانم خوشگل نیست من جای آلن بودم می رفتم با یکی دیگه) ناگهان چراغ های جاده خاموش می شود وهمه جا حس وحال تاریکی می گیرد آلن اطراف خود را نگاه می کند وهنگامی که رو برمی گرداند متوجه می شود که جسد غیب شده است( همراه با غیب شدن جسد یه موزیک کوتاه ترسناک مثل فیلم ها پخش می شه که حس ترس رو به گیمر القا کنه) آلن می ترسد و به صورت نشسته عقب عقب می آید سپس بلند می شود از این به بعد دیگر کنترل آلن به دست گیمر می افتد آلن باز مثل راوی می گوید: " باید به فانوس دریایی برم می دونم که اونجا چیز مهمی در انتظار منه." سپس به سمت فانوس حرکت می کند، کمی جلوتر مشاهده می کند که پل خراب شد پس از سمت راست که راه کوچکی به سوی فانوس دارد می رود، هنگامی که چند قدم بر می دارد متوجه می شود که همان مردی که با او تصادف کرده کنار ماشین قرار دارد، زنده است و یک تبر نیز به دست دارد و انگار دود سیاهی بدنش را احاطه کرده و از آن بدتر آلن را تهدید به مرگ می کند و در حالی که به سمت آلن می آید حرف های عجیب غریب با صدای نارسا می گوید.
آلن به سمت فانوس فرار می کند اما فرد مرموز جلویش سبز می شود وسعی می کند با تبر آلن را بزند در ضمن آلن راه فراری ندارد چون درب مزرعه(یا هر چیز دیگه) بسته شده ونیرویی آن را کنترل می کند تا آلن نتواند در را باز کند، حال سی پی یو از گیمر می خواهد که با گرفتن کلید "شیفت" و یکی از دکمه های موو منت سه بار از دست فرد تبر به دست جا خالی دهد. بعد از این که گیمر این کار را انجام داد در باز می شود و آلن فرار می کند. در هنگام فرار چراغ های خیابان یکی یکی می شکنند سپس آلن به یک پل چوبی می رسد مردی آن طرف پل ایستاده که می گوید" سریع! بیایید!"وقتی آلن به آن طرف پل می رسد مرد او را به سمت خانه هدایت می کند اما وقتی وارد خانه می شود در خانه بسته شده و مردی که به آلن کمک کرده بود توسط آن مرد مرموز با تبر کشته می شود آلن از پنجره نگاه می کند اما در کمال تعجب مرد تبر به دست شبیه خود آلن است
به هر حال آلن از خانه خارج می شود وبه جایی می رسد که یک نور می بیند و شخصی که قیافه اش معلوم نیست صحبت می کند که"من می توانم به تو کمک کنم، پس دنبال نور من بیا" سپس به آلن می گوید که تاریکی در کابوس های تو همه جارو فرا گرفته است ولی تو باید با آن مبارزه کنی سپس یه چراغ قوه و یک تفنگ از آسمان تحت کنترل نور به سمت آلن می آید، آلن آن ها را می گیرد و مردی که فقط صدایش می آید توضیح می دهد که باید سپر تاریکی دشمنانت رو از بین ببری چون تاریکی از اونا محافظت می کنه و تا وقتی که سپر دارند تقریبا شکست ناپذیر اند و نیز می گوید بعد از این که سپر از بین رفت باز تاریکی در وجودشان است ولی دیگر از آن ها محافظت نمی کند اما اون ها هنوز دشمن تو هستند و تو نمی توانی نجاتشان بدی پس با گلوله بزنشون
بعد از این که گیمر این کار رو یاد گرفت راهش را به سمت فانوس ادامه می دهد و با هزار بد بختی وارد خانه می شود اما چراغ های خانه خاموش می شوند و صدای ترسناک زنی می آید که می گوید "اون این جا است".
نتیجه تا الان : آلن ویک یک نویسنده است که رمان های ترسناک می نویسد وبه نظر میرسد خود او در یکی از این داستان ها گیر کرده!!!
آلن ویک قسمت 1 : کابوس، بخش 2: به بریت فال خوش اومدین
بعد از آن صدا آلن از خواب بیدار می شود (پس تمام ماجرای قبل یک کابوس بیش نبوده!!!)
همسرش(آلیس) میگوید که چیزی نیست عزیزم بازم یه کابوس دیگه بود،خوشحال باش ما رسیدیم!
در همان حال گوشی آلن زنگ می زند آلن به آلیس می گوید "barry " است (بری بهترین دوست آلن است).
بری می گوید که در خدمت آلن است و هر چی بخواد محیا می کنه آلن هم تشکر می کنه اما به نظر می رسه که آلیس از این بابت خوشحال نمی شه!!!
(آلن و آلیس برای خلاص شدن از دست اون کابوس های آلن به یک روستا یا شهر کوچک به اسم بریت فال اومدن) بعد از آن آلن و آلیس باهم به شهر می روند(با ماشین) آلیس به آلن می گوید که من یه چرخی میزنم تو برو به رستوران شهر و از آقای استاکی آدرس و کلید اون جایی رو که برامون کرایه کرده بیار، آلن هم قبول می کند و وارد رستوران می شود.
در رستوران آلن عکس خود را می بیند و میفهمد که این جا هم شناخته شده است واز این امر خوشحال نمی شود چون او برای رهایی از کار و گرفتاری به مسافرت آمده است، خلاصه از بدشانسی یا خوشانسی آلن خدمتکار رستوران او را می شناسد و یکی از فن های آلن است اما آلن به دلیلی که گفتم از این موضوع خوشحال نمی شود( خودمونیم خیلی سعی کرد مخمونو بزنه ولی گول نخوردیم تازه زنیکه پر رو می خواست شهر رو نشونمون بده!!!) آلن از خدمتکار در مورد استاکی سوال می کند خدمتکار که اسمش رو میگه(رز) میگه که استاکی روم به دیوار اون پشت تو دستشوییه!!! آلن به سمت سرویس بهداشتی می رود اما چراغ های راهرو رستوران سو سو می کنند و یک پیرزن هم به آلن هشدار می دهد که تو تاریکی آسیب می بینی، آلن توجهی نمی کند و حرکت می کند اما هرچه در دستشویی را میزند استاکی جواب نمی دهد، ناگهان یک پیرزن سیاه پوش که یک تور روی صورتش است به آلن می گوید که متاسفانه آقای استاکی مریض بودن و بجاشون من کلید رو آوردم آلن تشکر می کند و می رود.
در بیرون رستوران با همسرش به سمت آن آدرس می روند و کمی که دور شدن مردی را می بینیم که با عجله از رستوران بیرون می آید ومی گوید"خانم ویک کلیدتون" (اون مرد استاکی بود).
آلن و آلیس به خانه می رسند(در راه آلن توضیح می دهد که قبلا یک نویسنده ی موفق بوده ولی الان 2 ساله که هیچ داستانی ننوشته) و منظره ی زیبایی رو مشاهده می کنند(یه خونه که روی توی یه جزیره ی کوچیکه وسط دریاچه ست) آن ها وارد خانه می شوند آلن بیرون می رود تا چرخی بزند.
بعد از چند دقیقه آلیس آلن را صدا می زند که یک سورپرایز برات دارم آلن وقتی وارد خانه می شود می بیند که آلیس برای او یک دستگاه نمی دونم چی چی (همونایی که می نویسی سریع چاپ می کنه) با چند تا ورق آماده کرده تا آلن آنجا داستان جدیدش را بنویسد . آلن از این بابت بسیار ناراحت می شود اما آلیس برای او توضیح می دهد که با یک روانشناس تماس داشته و اون می تونه به اونا کمک کنه آلن این بیشتر عصبانی می کند و با آلیس جر و بحس می کند(در همان حال برق خونه یه لحظه می ره و همان پیرزن که کلید رو به آلن داد ظاهر می شه اما آلن و آلیس اونو نمی بینن وقتی که برق میاد اونم ناپدید می شه) آلن از خانه بیرون می زند اما بعد از چند لحظه صدای جیغ آلیس می آید که از آلن درخواست کمک می کند اما آلن دیر به خانه می رسد و آلیس به داخل آب افتاده پس آلن نیز برای نجات آلیس به داخل آب شیرجه می زند در این هنگام صدای پیرزنی (شاهد همان پیرزن سیاه پوش ) می آید که می گوید "ادامه بده"
نتیجه تا الان: 1بخش یک فقط یک کابوس بود2 آلن در قدیم یک نویسنده موفق بوده که 2ساله هیچی ننوشته 3 به نظر می رسه که یه پیرزن سیاه پوش با الن دشمنی داره وسعی می کنه به همسر آلن آسیب بزنه4 آلیس داخل آب دریاچه افتاده و آلن برای نجات او به داخل آب شیرجه می زنه
آلن ویک اپیزود 1: کابوس، بخش 3: رها شدن از دست کابوس
همزمان با آن صدا، صدای دیگری می آید که می گوید آلن بلند شو.
بعد از آلن خود را داخل ماشینش می بیند که تصادف کرده و از جاده خارج شده است. آلن با خود می گوید که نمی داند چه جوری به آنجا آمده و چیزی به یاد نمی آورد و نیز احساس می کند از یک کابوس پا به کابوس دیگر گذاشته است. آلن از ماشین بیرون می آید و می خواهد برای کمک زنگ بزند اما موبایلش کار نمی کند، چرخی به اطراف می زند و ایستگاه پمپ بنزین را مشاهده می کند پس تصمیم می گیرد تا به آن جا برود اما برای این کار باید از وسط جنگل بگذرد( شب است و جنگل تاریک!!) او به راهش به سمت پمپ بنزین ادامه می دهد اما ناگهان یک نور شدید مشاهده می کند بعد از آن که نور ناپدید شد چند برگه را در آسمان می بیند که اتفاقا یکی از آن ها در دست آلن فرود می آید آلن برگه را می خواند اما نوشته ها بسیار عجیب اند!!! آلن می فهمد که برکه یک ورق از یک کتاب داستان است که اتفاقا آلن خود، آن را نوشته، اما آلن چیزی به یاد نمی آورد (اسم کتاب داستان دیپارت چر است)
(در داخل برگه نوشته شده که یک مرد در تاریکی جنگل با تبر به قهرمان داستان حمله می کند)
آلن کمی جلو تر که می رود به یک کارگاه چوب بری که متعلق به استاکی است می رسد خوشحال می شود اما استکاکی را مشاهده می کند که با تبر به او حمله می کند( عین آن چیزی که داخل برگه بود و عین همان خوابی که آلن در اول بازی دید) آلن بسیار تعجب می کند اما باید فرار کند پس به داخل خانه ای که در وسط کارگاه است می رود و در را قفل می کند، در داخل کابین آلن یک چراغ قوه و یک کلت پیدا می کند، آن طرف یک تلفن است، آلن به پلیس زنگ می زند اما استاکی با تبر کابل های تلفن را قطع می کند و ارتباط آلن نیز قطع می شود بعد از آن استاکی با یک بولدوزر به کابین می زند تا آلن را از پرتگاه پایین بیندازد اما آلن سریع از کابین بیرون می پرد و به راهش ادامه می دهد.
در راه آلن با چند نفر که مثل کابوسش تاریکی کنترلشان کرده روبه رو می شود که چاره ای بجز کشتن آن ها ندارد.به هر حال آلن به پمپ بنزین می رسد در پمپ بنزین نور وجود دارد و این به آن معنا است که تاریکی در آنجا نیست (حداقل برای یه مدت)در داخل پمپ بنزین یک دفعه تلویزیون خود به خود روشن می شود در تلویزیون آلن دیده می شود که داخل اتاقی در کنار دستگاه تایپی است(مثل زندانی ها) و باخود می گوید"من خواهم نوشت. من به نوشتن ادامه می دم بیرون این جا فقط تاریکی وجود داره. بیرون کابین، بیرون داستان، فقط تاریکی وجود داره. من می تونم نیروش رو (یک خانم منظورشه چون می گه her) تو تاریکی احساس کنم. همین حالا من می تونم بوی عطرش رو تو اتاق احساس کنم. من بهش(یه خانوم) خواهم رسید. من درستش خواهم کرد. منو اونو(یه خانوم منظورش آلیس هست) برمی گردونم. داستان به واقعیت تبدیل می شه. اگه وایسم اون از دست می ره!!!" آلن این را نمی تواند با ور کند پس به پلیس زنگ می زند و در خواست کمک می کند بعد از چند لحظه پلیس می آید(اسم پلیس سارا است).آلن برای پلیس توضیح می دهد ( با هیجان فراوان) که تو یه ماشین بوده که تصادف کرده و نیز می گوید که همسرش آلیس گم شده آلن ادامه می دهد که با همسرش در یه کابین تو یه جزیره بودند تو دریاچه ی کالدرون ( در همین حال سارا به آلن می گه که آروم باشه ) اما سارا جواب می دهد که جزیره ای تو دریاچه ی کالدرون نیست(از وقتی که سطح آب دریا چه بالا اومده) آلن جواب می دهد که می تواند اورا به آن جا ببرد اما سارا بهش می گه تو زخمه بدی رو سرت داری در همین حال آلن بر روی زمین می نشیند ( به خاطر خستگی و زخم روی صورت توان ایستادن ندارد)
سارا به آلن می گوید بشین داخل ماشین ما حلش می کنیم اول به دریاچه می ریم بعد هم میریم به ایستگاه پلیس و نیز از آلن می پرسد که آقای استاکی صاحب این منطقه رو ندیده؟ آلن در ذهن خودش می گوید" نمی توانم به او حقیقت را بگویم ( آخه آلن استاکی رو تو درگیری تو کارگاه کشته بود) چون دیگر به من باور نمی کند و نیز برای پیدا کردن آلیس هم به من کمک نمی کند. به هرحال آن ها به جزیره ای که آلن و آلیس در آن بودن می روند اما در کمال تعجب آلن مشاهده می کند که همانطور سارا گفته بود جزیره و کابین زیر آب رفته اند.
در این جا قسمت 1 به پایان می رسد.
نتیجه تا الان :1 آلن قسمتی از حافظه ی خود را از دست داده چون حدفاصل بین افتادن آلیس تو آب و بیدار شدن خودش تو ماشین تصادف کرده رو به یاد نمیاره 2 آلن یه چندتا ورق پیدا می کنه که انگار قسمتی از یک داستانند که خودش نوشته اما خود آلن نوشتن این داستان رو به یاد نمیاره و نیز انگار داستان توی برگه ها به واقعیت تبدیل می شه3 یه جورایی محیط بریت فال و مردمانش به کابوس آلن تو بخش 1 شباهت دارند 4 کابین و جزیره ای که آلن و آلیس توش بودن رفته زیر آب.
اپیزود 2 :گرفته شده
بخش 1 : ایستگاه شریف بریت فال
آن چه گذشت: 1 آلن با همسرش آلیس به بریت فال اومدن2 آلن و آلیس با هم دعوایشان می شود3 آلیس گم می شود4 آلن درون یک ماشین تصادف کرده خود را می یابد بدون این که بداند
چگونه به آن جا آمده5 کابین و جزیره ای در دریاچه ی کالدرون وجود ندارد.
در اول اپیزود سه سال پیش را نشان می دهد که آلن به خانه می آید همسرش بر روی عکس های او کار می کند اما یکدفعه برق می رود آن ها باهم شمع روشن می کند و آلن برای این که آلیس نترسد داستان بچگی خود را برای او می گوید( در بچگی آلن از تاریکی می ترسیده مثل هر بچه ی دیگر اما مادرش برای این که او نترسد یه وسیله به او می دهد که کلیکر نامیده می شود و اگر کلیدش را بزنی نور ایجاد می کند(یکمی هم بوس موس می کنند) دوباره بازی به زمان حال می آید:
بعد از رفتن به دریاچه سارا آلن را به ایستگاه پلیس می برد، پزشک ایستگاه آلن را مداوا می کند سارا موبایل آلن را به او تحویل می دهد در مورد اتفاقات از آلن می پرسد آلن می گوید: نمی تونم به یاد بیارم من وآلیس تو کابین بود ولی اون الان نیست ببینم جست و جو رو برا پیداکردنش شروع کردین؟ سارا هم جواب میده :آره، در این هنگام موبایل آلن زنگ می زند و آلن بیرون می رود و گوشی را بر می دارد(تماس گیرنده نا مشخص است) نا گهان صدای آلیس را از پشت تلفن می شنود که از آلن درخواست کمک می کند اما بعد از آن صدای مردی می آید که به آلن می گوید: دقیقا همون کاری رو انجام میدی که من بهت میگم اگه میخوای زنتو دوباره ببینی!!! آلن می پرسد که کی داره حرف می زنه اما مرد جواب می دهد که: برو به پشت ایستگاه، اونجا یه سوراخ تو فنس هاست داخل اون منطقه"Junker" رو نگا کن من اونجا یه چیزی رو برات جا گذاشتم بعد از این که از دست پلیسا خلاص شدی می تونی منو تو پارک "lover’s peak " ببینی (در نصفه شب) کار احمقانه ای نکن ما حواسمون بهت هست.
آلن به پشت ایستگاه می رود و گواهینامه آلیس را پیدا می کند بعد از آن دوباره موبایلش زنگ می زند این دفعه بری است بری از آلن می پرسد : کدوم گوری بودی من یه هفته ست دنبالتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!
دیروز به این جا اومدم(بریت فال ) آلن هم جواب می دهد : بیا اینجا ایستگاه پلیس شریف منو ببر نمی تونم الان حرف بزنم.
تو راهرو ایستگاه پلیس دوباره یکی از تلویزیون ها خود به خود روشن می شود و باز آلن را درون یک اتاق در کنار دستگاه تایپ می بینیم(دوباره آلن تو تلویزیون تقریبا همون حرف های قبل رو میزنه) بعد از آن آلن پیش سارا می رود وبا او حرف می زند(چون ندونستم این قسمت رو چه جوری توضیح بدم عین حرفاشون رو می نویسم)
" آلن: دوست دارم که برم، می تونم الان برم؟
سارا: خب ما هنوز باید حر ف بزنیم درمورد......(آلن حرفش را قطع می کند)
آلن : آیا من بازداشتم؟
سارا: نه، البته که نه ولی ما باید بدونیم که تو کجا می مونی تا من بتونم با تو در تماس باشم.
یکی دیگه از پلیس ها: کابین های elderwood خوبن (پیشنهاد)
آلن: به نظر خوب میاد.
دکتر هارتمن:(خودش را معرفی می کند خواهد به آلن دست بدهد آما آلن به او دست نمی دهد)
من شما رو دعوت می کنم تا در کلبه ی دریاچه ی کالدرون اقامت داشته باشین
آلن:(با عصبانیت) توبا زن من حرف زدی؟
دکتر: من خوشحالم که با اون(آلیس) چند جلسه در مورد وضعیت شما حرف زدم
آلن: (باز با عصبانیت): چیزی بهش گفتی؟
دکتر: من دعوتش کردم ، کلینیک من جاییه که.....(آلن با زدن یه مشت تو دهنش حرفش رو ناتموم میذاره)
در این هنگام سارا آلن رو می گیرد اما ناگهان مردی که کاپشن قرمز به تن دارد وارد ایستگاه می شود و به سارا می گوید: دست رو به موکل من نزن
سارا:تو کی هستی؟
مرد قرمز پوش: من بری ویلر هستم نماینده اون(آلن) اگه کاری با آلن داری با من حرف می زنی و به دکتر هم می گه: نمی دونم چیکار کردی که آلن این جوری زده تو....نت.
دکتر: در خواست من هنوز سر جاش هست.(خطاب به آلن)
(بیرون از ایستگاه بری از آلن می پرسد: موضوع چیه؟ من فک کردم دستگیرت کردن.)
نتیجه تا الان:1 آلن تماسی از آدم ربا ها دریافت کرده که باید نصفه شب به محل ملاقات تو پارک عمومی بره.2 آلن می فهمه که دکتر هارتمن رو مخ زنش کار کرده تا به بریت فال بیان3 بری دوست آلن به بریت فال اومده وبا آلن به کابین الدر وود میره.
(نگران پیرزن سیاه پوش نباشین بعد به حسابش می رسیم
راستی تو ایستگاه پلیس بازم همون زنی که تو رستوران اول بازی گفت نرو تو تاریکی جون آسیب می بینی رو میبینیم که با لامپا ور میره)
اپیزود 2: گرفته شده
بخش 2 : پارک ملی الدر وود
ببخشید به خاطر تاخیر:11:
بعد از خارج شدن از ایستگاه پلیس آلن و بری به خانه ی "Rusty" می روند تا یک کلبه از او اجاره کنند وقتی که به خانه ی او می رسند آلن از راستی درخواست یک کلبه تو الدروود می کند راستی نیز کلید را به آلن می دهد آلن همچنین از او می پرسد که چگونه به لاورپیک برور بعد از آن آلن و بری به کلبه می آیند در راه آلن تمام اتفاقات را برای بری تعریف می کند(حتی این که یک هفته ای گم شده است) اما بری به او باور نمی کند و فکر می کند او به خاطر آلیس مشکل روانی دارد.
در خانه نصفه شب آلن می خواهد به لاورپیک برای ملاقات با آدم ربا برود و بری هرچه از او درخواست می کند تا آلن همه چیز را که برای او تعریف کرده به پلیس نیز بگوید فایده ندارد دست آخر آلن به بری می گوید تا صبح اینجا منتظر باش اگر نیامدم به پلیس خبر بده وبعد می رود.
در راه ناگهان صدای کمک خواستن مردی می آید آلن متوجه می شود که صدای راستی (همان صاحب کلبه ) است سریع به کمک او می رود اما راستی را به شدت زخمی در داخل کابینی میابد راستی به آلن می گوید که:"اون برگه رو خوندم من فهمیدم که به واقعیت تبدیل میشه، می دونم که دوباره تاریکی میاد سراقم باید پاور پرق رو روشن کنی اون تو اتاق کارمه بیا اینم کلیدش، سریع بجنب" آلن کلید را از او می گیرد اما وقتی به پاور برق می رسد می بیند که با تبر کاملا خراب شده همین که می خواهد به پیش راستی برگردد صدای فریاد راستی بلند می شود سریع خود را به محل راستی می رساند اما خبری از راستی نیست و فقط خون روی کف زمین وجود دارد. قسمت راست دیوار کابین خراب شده و آلن از آن جا رد می شود بعد از این که کمی حرکت می کند راستی را می بیند که با یک تبر از بالای کلبه به پایین می پرد وبه آلن حمله می کند و آلن نیز چاره ای به جز کشتن او ندارد بعداز آن بری به آلن زنگ می زند و به او می گوید که از پنجره چیزی دیده بری به آلن می گوید که" تو دیونه نیستی،امیدوار بودم دیونه باشی ولی تو دیونه نیستی " آلن نیز به او می گوید که در کابین رو برای هیچ کس باز نکند. بعد از آن آلن مسیرش را به سمت محل قرار ادامه می دهد و در راه نیز با لشکری از انسان های تسخیر شده ی تاریکی درگیر می شود خلاصه آلن به جایی می رسد که یک تله کابین آن جا است از آن استفاده می کند تا به آن سمت پارک برود اما در وسط راه برق تله کابین قطع می شود و آلن به زمین می افتد و تفنگ و چراغ قوه اش نیز از دستش می افتد در این هنگام تعداد زیادی از موجودات شبه زامبی آلن رو محاسره کردن و به سمتش می آیند اما ناگهان یک مرد به کمک آلن می آید و او را نجات می دهد(اون مرد همون آدم رباست) مرد به آلن می گوید"دنبال من بیا الان بقیشون میان" آلن جواب می دهد"من اسلحه ندارم" اما آدم ربا به اومی گوید که با فلیر اونا رو دور کن تامن با تفنگ بزنمشون.
آلن و آدم ربا بعد از کشتن تعداد زیادی از شبه زامبی ها جای خلوتی را پیدا می کنند تا با هم حرف بزنند.
آلن به آدم ربا می گوید چی از جون من می خوای؟ بذار آلیس بره و در جواب می شنوه که: من انتظار داشتم که اینو بگی چون برگه رو خوندم تو یه نویسنده ی لعنتی عالی هستی، من تمام برگه ها رو می خوام و گرنه زنت مجازات می شه( دستش رو مثل چاقو به زیر گردنش می کشه یعنی این که زنتو می کشم) آلن از این حرف آدم ربا بسیار عصبانی می شود و با مشت به صورت آدم ربا می زند و هردوی آن ها از بلند به پایین پرت می شوند. آدم ربا فرار می کند اما اسلحه اش را جا می گذارد آلن تفنگ او را برمی دارد و می خواهد که شلیک کند اما دیگر دیر شده آدم ربا فرار کرده است.
آلن تصمیم می گیرد که برگردد پیش بری اما برای این کار باید از وسط جنگل عبور کند پس دوباره یک لشکر از شبه زامبی ها را نابود می کند بعد از آن تماسی از آدم ربا دریافت می کند.
آدم ربا به او نشانی محل قرار جدید را می گوید(معدن زغال سنگ) و از او می خواهد که تمام داستان را بیاورد اما آلن می گوید که من 1 هفته وقت می خواهم تا تمامش کنم اما آدم ربا قبول نمی کند و فقط 2 روز به او وقت می دهد. در این هنگام یک بار دیگر بری به آلن زنگ می زند و به او می گوید که تعداد زیادی کلاغ در اطراف خانه اند و سعی می کنند بیایند داخل. آلن نیز به او می گوید: لامپ ها را روشن نگه دار و در را باز نکن تا من بیایم.
بعد از آن آلن یک ماشین پیدا می کند و سریع به سمت کابین می رود، پس از نابود کردن کلاغ ها بری در را برای او باز می کند.
آلن باز تعریف می کند که: بری را به شهر فرستادم تا از مردم در مورد کابین دریاچه و... بپرسد، خودمم باید سعی کنم تا چیزی بنویسم و تحویل آدم ربا دهم تا آلیس را ول کند. ونیز می گوید من همیشه در داستان هایم از نیروی ماوراء طبیعه استفاده کردم با این که خودم هیچ اعتقادی بهش نداشتم اما مثل این که داره به واقعیت تبدیل میشه.!!!!
اما زمانی که پشت دستگاه تایپ می شیند رور بازتاب شده از برگه های سفید مانع او می شوند(پس آلن نمی تواند داستان را خودش ادامه دهد)
سپس یک ویدیو پخش می شود که درآن رز به بری زنگ زده و به او می گوید که تمام برگه هارا پیدا کرده او همین طور می گوید که در یک کابین تو پارک تریلر بیرون از شهر است بری هم تشکر می کند و به رز می گوید که کمتر از نیم ساعت آن جا هستند.
در این هنگام نمای خانه ی رز را می بینیم که در کمال تعجب رز باز تلفن دستش است و با این که صدای بوق آن را می شنود اما باز حرف می زند، سپس دور بین می چرخد و در کنار رز همان پیرزن سیاه پوش(همون پیرزن بدجنس) را می بینیم که به هر صورت رز را تسخیر کرده تا آلن را به کابین رز بیاورد.
در این جا اپیزود 2 به پایان می رد
نتیجه تا الان: 1 آلن محل قرارش با آدم ربا می رود و می فهمد که آدم ربا تمام برگه های کتاب داستانی را که آلن نوشتنش را به خاطر نمی آورد می خواهد.2 بری اول حرف های آلن را باور نمی کرد اما با دیدن کشته شدن راستی و حمله ی کلاغ ها باور می کند3 آلن یک قرار دیگر با آدم ربا می گذارد ( در معدن زغال سنگ ) 4 آلن می خواهد آدم ربا را دور بزند و خود یک داستان سره هم کند اما نور بازتاب شده از برگه ها مانع این کار می شود5 رز توسط پیرزن تاریکی تسخیر شده و به دروغ به بری می گوید که تمام برگه های آقای ویک را پیدا کرده تا آن ها را طبق خواسته ی پیرزن به خانه ی خودش بکشد.
تو این بخش باز از اون تلویزیون ها می بینیم که خودشان روشن می شوند
نکته ی مهمش این جا است که آلن داخل تلویزیون می گوید اگر داستان نابود شود آلیس نیز نابود می شود!!!!
اپیزود3: باج
بخش 1: با دویدن
آن چه گذشت: چیز خاصی نداره میشه گفت همون نتیجه ی بخش قبله:31:
بعد از از این که رز به بری زنگ زد، بری و آلن با هم به خانه ی رز می روند آلن از بری می پرسد :آخه چطور ممکنه این دختر تمام برگه ها رو داشته باشه.!!!؟ بری در جواب می گوید: من نمی دونم او مبتکره:31: بهت گفتم که سخت می گیری. بعد می گوید: ببین من وقتی تو شهر می گشتم اطلاعات زیادی پیدا کردم . اما موبایل آلن زنگ می زند و حرف بری را ناتمام می گذارد.سارا پشت تلفن به آلن می گویدکه یک مامور FBI می خواهد اورا ببیند و بهتر که به ایستگاه بیاد.آلن هم قبول می کند.
پس از تلفن آلن و بری نگهبان پارک را می بینند و از او می خواهند که خانه ی رز را نشانشان دهد.
نگهبان جلو می افتد و در این چند قدمی که می رود این حرف ها را می گویند:
بری: آل(آلن) داشتم می گفتم، من چیزای غیر عادی تو آرشیو روزنامه محلی پیدا کردم!این مکان عجیبه!!، ناپدید شدگی، مرگ های راز آلود، افسانه های شهری ای که به واقعیت تبدیل می شن!
اینو داشته باش: تمام این اتفاقا دوروبر دریاچه ی کالدرون اتفاق افتادن!!!
نگهبان: خب آقا، شما اشتباه نمی کنید. محلی ها(بومی ها) فکر می کنند که دریاچه، دروازه ایه به سمت دنیای زیر زمین!!!! خب من خودم خدا ترسم( خدا رو قبول دارم) من چیزای این جوری رو با ور نمی کنم.
بری: آره.... باشه، به هرحال، اونجا یه جزیره بوده که اسم صاحبش توماس زین بوده. حالا بعضی از اون چیزایی که من در مورد اون پیدا کردم میگه که اون یه نویسنده ی مشهور بوده اما از انباشته های جست و جوم یک کلمه هم پیدا نکردم که او نوشته باشه. زین یه غواص ماهر بوده به خاطر همین اسم اونجا شده "جزیره ی غواص" اما آتشفشان زیر دریاچه سال 1970 فوران کرده و زین با جزیره رفته زیر آب.
نگهبان: آره، یه طوفانی صبح اومده بود(شاید طوفانی مثل گردباد تاریکی) ما خوشانسیم که هیچ کدوم از تریلر هارو خراب نکرده بود!
بری:این بهتره! یه دختر بومی ، باربارا جگر( جِگَر نه ، جَگِر:31::21:) غرق شده تو دریاچه ی کالدرون! فقط یه هفته قبل (قبل از فوران آتشفشان و کشته شدن زین،دقیقا مثل آلن که یه هفته بعد از افتادن آلیس تو آب خبری ازش نبوده!!!) اونا عاشق هم بودن( باربارا و زین) (چه جالب عین آلن و آلیس:31:)
نگهبان: البته...، جگر یه داستان محلی داره" چنگ زده ی عجوزه:31:!!!" به صورت احمقانه تو تاریکی میاد برات مثل اون!( مثل غرق شدن باربارا)
بری: به هرحال ، من بهترین قسمتشو میگم : تمام این چیزا توسط سینتیا ویور نوشته شدند! من پرس و جو کردم و فهمیدم که اون دیونه ترین زنیه که تا حالا دیدی!!!
نگهبان: چی؟ بانوی لامپ؟ اون شاید یه کمی loopy (معنیشو نمی دونم:11:) باشه ولی اون بی خانمان نیست.
بری:آره.... به هرحال اون هردوی زین و جگر رو قبل از مرگشون می شناخته.و اون یه مقدار breakdown داشته (شرمنده معنی اینو هم نمی دونستم!:11::11:)
بعد از این مکالمه ی نسبتا طولانی که خیلی مهم بود آلن و بر به داخل خانه ی رز می روند، رز برای آن ها نوشیدنی(نمی دونم چیه) می آورد.آلن از رز برگه ها را می خواهد اما رز موضوع را می پیچاند.
آلن به بری می گوید که رز هیچی ندارد بری هم تایید می کند و ناگهان از هوش می رود، چند ثانیه بعد هم آلن از هوش می رود.
آلن در خوابش می بیند: در محیطی قرار دارد که اطرافش همه دود تاریک است اما از دور نوری مشاهده می کند ناگهان صدای مردی می آید که می گوید: اون داره میاد برات، تو جلد باربارای من قایم شده!!!! من خیلی ضعیفم که جلوشو بگیرم!! تو باید لامپ هارو روشن کنی!!
ناگهان پشت سر آلن پیرزن تاریکی رو می بینیم که می گوید: من قول دادم که میام تو و زن دوست داشتنیت رو می بینم آلن پشت سر خودش را نگاه می کند اما پیرزن غیب می شود!!!!
دوباره پشت سر آلن ظاهر می شود و می گوید: تو باید اون چیزی که شروع کردی رو تموم کنی!!!! آلن دوباره پشت سر خود را نگاه می کند اما پیرزن تاریکی باز غیب می شود!!!!
پیرزن تاریکی دوباره می گوید: من پا فشاری می کنم!!!!!!!!!!!! و باز صدای همون مرد می آید که می گوید تو باید لامپ ها رو روشن کنی!!
آلن بیدار می شود(در حالی که تلویزیون کنارش باز تصویر خودش را نشان می دهد) همان زمان که دراز کشیده پیرزن تاریکی از بالاو پشت سرش می گوید: برگرد به کار،پسر!!!!!!!!!
آلن بسیار می ترسد و سریع لامپ ها را روشن می کند سپس پیش بری می رود اما او هنوز بیهوش است آن طرف نیز رز قرار دارد که با خود حرف های بی معنی زمزمه می کند آلن با خود می گوید که رز یک روز وقتم را از من گرفت من کم تر از 12 سا عت وقت دارم که بروم پیش آدم ربا تازه الان باید بری را سوار ماشین کنم. پس بیرون می رود تا ماشین را بیاورد اما وقتی به پست نگهبانی می رسد FBI را مشاهده می کند در همان حال نگهبان به او می گوید: خدا می داند با اون دختر بیچاره چیکار کردی!!!!!!!!!!.:21::21::31: مامور ناتنگیل بر روی آلن اسلحه می کشد و شلیک می کند (دلیل این کارش هنوز معلوم نیست شاید در آلن ویک 2 معلوم شود) آلن خوش شانس است که تیر به او اصابت نمی کند و از فرصت استفاده کرده و خود را از بلندی پشت پست نگهبانی به داخل جنگل پرتاب می کند تا از دست پلیس ها فرار کند.
مسافت زیادی را می دود و فرار می کند اما جلویش گرفته شده ماشین های پلیس جاده را بسته اند ناگهان نیروی تاریکی (گویی که به کمک آلن آمده) تمام ماشین های پلیس را زیر ورو و پرتاب می کند و پلیس ها کشته می شوند(تازه کلاغ ها هم عین شهاب 3 یه هلیکوپتر رو منهدم می کنند:31::31:)(در این قسمت اگر نزدیک ماشین های پلیس بشین صدای جر و بحث مامور نایتنگل و سارا را می شنوید که نایتنگل مقصر تمام این اتفاقات را آلن می داند اما سارا می پرسد که چگونه ممکن است یک نویسنده همچون کاری بکند(پرتاب ماشین ها و...) ) بعد از آن که آلن از دست پلیس ها فرار می کند تصمییم می گیرد که جای قرارش را با آدم ربا یاد بگیرد پس برای این کار پیش گوینده ی رادیو می رود که در ایستگاه رادیو نزدیک آلن است.
در راه آلن با یک لشکر از شبه زامبی ها مبارزه می کند(با فلش بنگ) به ایستگاه رادیو می رسد و گوینده ی رادیو را مشاهده می کند همین که می خواهد محل معدن زغال سنگ را از او بپرسد دوباره نایتنگل سر می رسد اما این بار نیز سارا با اوست او دوباره به آلن شلیک می کند(مثل دفعه ی قبل در حضور مردم بی گناه) اما سارا زیر دست او می زند و باز آلن فرار می کند. در راه آلن به ریل های قطار می رسد و تابلویی را مشاهده می کند که محل معدن زغال سنگ را نشان می دهند حال دیگر او محل قرار را می داند پس تصمیم می گیرد که به پارکینگ ایستگاه قطار برود و با ماشین به معدن زغال سنگ برود. در راه دوباره آلیس به او زنگ می زند و حرف هایی از قبیل: کمکم کن .... اونا منو تو تاریکی نگه می دارن ....... من تنهام ......من خیلی می ترسم ..... اون تو نیست، یکی مثل تو منو نگاه می کنه(شاید روح بد آلن!!!) و... می زند آلن با این تلفن حرکت خود را سریع تر می کند و در راه چند برگه از داستان را نیز پیدا می کند که در آن ها نوشته(من خودم خوندمشون) آلن توسط یک بوردوزل که توسط تاریکی تسخیر شده و چند نفر از شبه زامبی ها مورد حمله قرار می گیرد. چند دقیقه بعد دقیقا همان اتفاق برای آلن می افتد. آلن آن هارا به درک می فرسد و به هرحال یک ماشین در پارکینگ پیدا می کند تا به معدن برود.
نتیجه تا الان:1 تقریبا میشه گفت اتفاقاتی که برای آلن افتاده برای تام زین صاحب کلبه ی جزیره و نامزدش باربارا نیز افتاده2 رز توسط تاریکی تسخیر شده و درواقع هیچ چیزی ندارد 3 پیرزن تاریکی سعی کرده تا با آوردن آلن به خانه رز و بیهوش کردن او در خواب به او بفهماند که کاری را که شروع کرده باید تمام کند(حالا چه کاری معلوم می شود!!!!) 4 یک مرد که از پشت نور صدایش می آید سعی می کند که به آلن کمک کند و در واقع طرف مقابل پیرزن تاریکی است.5 آلن به محل قرارش با آدم ربا در معدن زغال سنگ می رود.
با سلام من این بازی تمام کردم اخرش نفهمیدیم چی شد یعنی کل داستانش کابوس بود:41:یکی تو این تاپیک گفته بود این بازی هم سبک MAX PAYNEهستش به نظرم این بازی بیشتر شبیه SILENT HILLسونی یک بود که سر اون بازی شروع بازی بعد یک تصادفی که تو جاده پیش میاد دخترش گم میکنه بعد یک عالمه جون کندن اخر بازی میفهمه همه این ماجراه همش یک خواب بوده
داستان این بازی پیچیده تر از این حرفاست.نقل قول:
نه عزیزم کی گفته همش کابوس بوده؟؟؟:evil2:نقل قول:
با سلام مثل اینکه از حرفم ناراحت شدی شرمنده فقط نظرم گفتم اخه اخر بازی زنش گفت الن بیدار شو واسه این گفتم همش یک خواب بوده :11:نقل قول:
من 2 هفته پیش بازی رو تموم کردم
حالا حوصلم سر رفته میخوام dlcش رو برم از کجا باید دانلود کنم ؟
گیم پلی dlc چند دقیقه هست؟
سرچ می زدید پیدا می کردین.نقل قول:
داخل منوی اصلی روی Episodes کلیک و دو تا DLC وجود داره. بازی کنید.
من تازه فارم رو رد کردم همونجا که روس سن میری آهنگ راک پخش میشه و از در و دیوار میریزن سرت ! :31:
چقدر سخت بود ! دهنم سرویس شد ... خیر سرم روی hard هم دارم میرم !
آخر این فصل تازه یه چیزایی از داشتان مشحص شد و خیلی مهیجتر شد بعد از اینکه فهمید همه کاره خودشه :27:
البته هنوز نمیدونم چی قراره اتفاق بیفته ولی هیجان رفته بالا ...
اپیزود 3: باجبخش 2: میرور پیک
آلن با ماشین تا نزدیکی معدن زغال سنگ می رود و در راه با خود می گوید: امروز من آدم ربا رو می بینم و اون آلیس رو بهم میده!!(چه خوش خیال) من انتخاب دیگری ندارم.کم کم من باید باور کنم که داستان توی ورقه ها به واقعیت تبدیل میشه.آلیس از من گرفته شده. بری احتمالا تو زندانه. من از دست اف بی ای فرار کردم و تاریکی داره سعی میکنه منو نابود کنه.
آلن می رودو می رود تا به معدن می رسد (به قول الن اون جا ساکت بود و به موزه تبدیل شده بود)البته یکمی زود پس منتظر می شود تا آدم ربا بیاید و باخود فکر می کند:(البته زمان فعل جمله های آلن گذشتس ولی من به حال می نویسم)
من نمی خوام برم بیرون. پلیسا دارن دنبالم می گردن. روز(طول روز) اعصابمو خورد کرده بود.سناریو های مختلفی تو ذهنم میومدن، راه هایی که چگونه بهتره آدم ربا رو شکنجه کنم تا آلیس رو پس بده، یا بلا های مختلف وحشتناکی که اون(آدم ربا) می تونسته سر آلیس بیاره.
تصور می کنم اون مرده. هیچ راهی ندارم که بدونم اون هنوز زنده است.این ] جور فکر کردن [ داره منو می کشه!!!!!
آلن تا شب منتظر می مونه اما خبری از آدم ربا نیست. اما زمانی که آلن دیگر امید خود را از دست می دهد، آدم ربا به او زنگ می زند و می گوید که نقشه عوض شده من تو میرور پیک منتظرتم بیا اون جا(آدرس میرور پیک رو هم به آلن میگه) آلن عصبانی میشه اما آدم ربا میگه اگه میخوای زنتو زنده ببینی بیا اون جا که بهت گفتم !.
در همان حال که آلن می خواهد از معدن خارج شود صدای عجیبی می شنود و می فهمد که تاریکی آمده و سعی در توقف او دارد. آلن می رود تا به آخر معدن می رسد اما کابل برقی که بریده شده و برق دارد راهش را بسته پس می رود تا پاور برف را خاموش کند!بعد از خاموش کردن پاور لشکری از تاریکی را نابود می کند و به راهش ادامه می دهد (ایول آلن ادامه بده ولی ارزششو نداره فرار کنی بهتره) در جنگل درختا یکی یکی قطع می شوند و آلن گردباد سیاه را می بیند و با خود می گوید: نیروی تاریکی جلوی من داشت به همون آدرسی می رفت که من داشتم می رفتم! یه حس سردی به من دست داد که می گفت : نکنه داره میره برا آلیس!!!!(وااااای) آلن ادامه می دهد تا به چند خانه ی متروکه می رسد اما ناگهان تمام چیزهای اطراف(اعم از ماشین، یخچال، تایر ماشین و ....) تحت کنترل تاریکی به سمت آلن پرتاب می شوند اما آلن به داخل یکی از خانه ها می رود و جان سالم به در می برد.
در داخل خانه ناگهان باز یکی از آن تلویزیون ها روشن می شود که باز آلن درون آن قرار دارد
آلن داخل تلویزیون می گوید: تمام چیزایی که تو داستان قرار داره دارن با هم می جنگن. من احساس ناخوشی می کنم. اون پایین یه جا کفشی وجود داره که با کتاب پرشده که روی همشون نوشته شده توماس زین!!!. اون یه شاعر و نویسنده ی خوبه که تو کتاباش درمورد دریاچه ی جادویی می نویسه که با قدرتش سعی داره دنیای قلمرو خدایان و رویاها تغییر شکل بده. چیزهای تاریکی که منتظر فرصتن تا برن تو پوست و جلد بشریت!!! اون شاعر خوبیه. اون کتابهاشو با اندیشه هاش می نویسه.
زین در مورد خودش می نویسه، دوست دخترش توسط نیروی تاریکی گرفته شده، درمورد افزایش ترسناکی دریاچه می نویسه. اون اعتقاد داره که دریاچه آینه ایه که بازه از حلاء تاریکی ای که بالاش هست!!!. من از این چیزا برای داستان خودم استفاده می کنم!!!(بقیش دیگه چرت و پرته)
آلن از خانه خارج می شود و به جایی می رسد که آدم ربا بهش پیغام می ده که عجله کنه. در راه جولوی آلن بسته می شود و آلن مجبور می شود از معدن نقره عبور کند(با هزار بدبختی)
به هرحال آلن به محل قرار می رسد اما صدای مردی می آید که می گوید:
مرد(آدم ربا):ویک....! تویی.....!
آلن:دارم میام.
در همین حال صدای التماس آدم ربا می آید که می گوید(تو بازی مشخص نمی کنه ولی من برا این می گم که قصیه روشن تر شه. داره به پیرزن تاریکی التماس می کنه آخه تاریکی همون طور که گفتم جلوتر از آلن بود و زود تر از آلن به محل قرار رسیده!!!)
آدم ربا:ما زنشو نداریم! ما نمیدونیم اون(آلیس) کجاست! اون احتمالا غرق شده! ما فقط گفتیم که اونو داریم تا اون(آلن) برامون رقص کنه، می بینی؟ میبینی؟ تا وادارش کنیم برامون بنویسه!
آه ه ه ه .....!رحم کن! به من آسیبی نرسون! آه ه ه ه ه !
آلن وقتی به آدم ربا می رسد او را زانو زده روی زمین میابد که زخمی است، ناگهان یک لحظه پیرزن تاریکی جلوی آلن ظاهر می شود(آلن را می ترساند)و بعد غیب می شود و بعد گردباد تاریکی می آید و آدم ربا را باخود می برد و نیز سعی می کند که آلن را نیز ببرد اما آلن یک منور روشن کرده و خود را به داخل آب می اندازد!
در داخل آب این صحنه ها به یاد آلن می آید: پیرزن تاریکی را می بیند که داخل آب دارد آلیس را به پایین می برد! دست خودش را می بیند که دارد داستان می نویسد! کسی را می بیند که لباس فضایی به تن دارد و از سرش نو تابش می شود! که برگه های زیادی در دست دارد(شاید همون برگه هایی که آلن پیدا می کنه!)
ناگهان دستی از بالا ی آب می آید و آلن را نجات می دهد.
در این جا اپیزود 3 به پایان می رسد.
نتیجه تا الان:1 آدم ربا آلیس را نداشته و فقط می خواسته که آلنو گول بزنه و برگه هارو ازش بگیره 2 آلیس توسط پیرزن تاریکی به اعماق دریاچه رفته!
اپیزود 4:حقیقت
بخش1:کلبه ی دریاچه ی کالدرون
آنچه گذشت: تقریبا نتیجه ی بخش قبله
آلن چشم خود را نیمه باز می کند و آلیس را می بیند اما ناگهان به جای آلیس هارتمن را می بیند!!!
هارتمن: باید بهتون یه داروی آرم بخش بدم! مقاومت نکنید! شما وارد یک نقطه یا زمان سختی شدید(در زندگیتون)
آلن: چی؟
هارتمن:الآن بهتره که آروم باشید، شما در کلینیک من هستید! برای یه مدت البته! شوک ناشی از مرگ زنتون شما رو ناخوش احوال کرده!!!
آلن: تو.... تو دروغ می گی؟....!!!
هارتمن:شما از ویرسی که نشانه ی بیماری اسشیزوفرنی(یا اسکیزوفرنی دقیقا تلفظشو نمی دونم) رنج می برید.
آلن:توی حرامزاده!!!! می.... می کشمت!!
آلن به هوش می آید و می بیند داخل اتاق گیر افتاده! بعد از چند دقیقه دکتر هارتمن می آید و این مکالمه ها رد و بدل می شود:
هارتمن: آقای ویک اینجا احساس راحتی می کنید؟
آلن:آره، من دیدم که گوریل خونگیتونو آوردین با خودتون!!!(باتمسخر) البته...! من آروم و راحتم!!!
هارتمن: خیلی خوبه! شما خیلی شجا هستید. می فهمم که شما گیج شدید. من باید نگران می بودم اگه شما به من مشکوک نبودید!! من شمارو بخاطر این مقصر نمی دونم.
بعد دکتر هارتمن آلن را به قدم زدن و رفتن به فضای آزاد با او دعوت می کند(آلن هم مجبور است قبول کند!!!) بعد کمی در مورد کلینیک خود و کارمندانش و بیمارانش توضیح می دهد.
بعد می گوید آلن من امیدوارم که می تونیم اینو(مشکل آلن)با هم کنترل کنیم.
بعد می گوید برای این که شروع کنم به درمانتون باید اینو اول بگم:آلیس مرده!!!
آلن: نه
هارتمن: شما می تونید خیلی آسیب پذیر باشید تا وقتی که اینوقبول کنید. آلیس غرق شده! شما نمی تونید با این مقابله کنید! شما از توهم تاریکی و نور(روشنایی) رنج می برید! ذهن شما با سناریو های فانتزی شما که داستان به حقیقت می پیونده پر و پیچیده شده! این که شما فکر می کنید که آلیس ربوده شده و نیرو های ماواءطبیعی سعی می کنند جلوی شمارو بگیرند.!!!!
در این زمان آلن با خودش فکر می کند: اون داره دروغ می گفت، اما تحت تاثیر اون دارویی که به من داده من باید می جنگیدم تا حرفاش رو باور نکنم!
بعد هارتمن چند جمله ی دیگر از این جور حرف ها می زند. پس از تماشا ی منظره به داخل ساختمان می روند و هارتمن بازهم می گوید(اعصاب آدمو خورد می کنه).
ناگهان برق قطع می شود و هارتمن به آلن می گوید من باید کنترل کنم که مشکل از کجاست و شما هم به اتاقتون برگردید و سعی کنید که بنویسید!
بعد از این که هارتمن می رود آلن در کنار خود دو پیرمرد را می بیند(آن دو پیرمرد در قدیم( زمان تام زین )باهم یک گروه راک داشته اند)
پیرمرد ها به آلن می گویند که او(آلن) باید به مزرعه ی آن ها برود تا حقیقت را بیابد(اول آلن بهشون توجهی نمی کنه اما بعد از این که میگن تو شبیه زین هستی آلن به آن ها مشکوک میشه. بعد به آلن می گن که گول این ..... رو نخور بعد آدرس مزرعه و یکی از برگه ها که اتفاقات این چند دقیقه ی آینده رو میگه رو بهش میدن) آلن به اتاق خودش برمی گرده تا بنویسد اما باز نوربازتابی کاغذ ها مانع او می شود.
ناگهان پایین صدای دعوا می آید(کار آن دو پیرمرد است تا به آلن کمک کنند که فرار کند) آلن سریع به پایین می رود، کلید اتاق هارتمن را می یابد و باخود می گوید : من باید تموم برگه هایی که پیش هارتمنند رو ببرم(پیرمد ها بهش گفتتند که هارتمن برگه ها رو داره) آلن به آتاق هارتمن می رسد اما از اتاق کناری صدای بری را می شنود در را باز می کند و از بری می پرسد که این جا چه کار می کند؟ و بری جواب می دهد: بعد از این که پلیسا منو تو خونه رز پیدا کردن بازداشتم کردن اما زود آزاد شدم چون مدرکی نداشتن. بعد از اون هارتمن بهم زنگ زد و گفت که تو این جایی و بیام ببرمت وقتی اومدم اون...... منو انداخت تو این اتاق و زندانیم کرد. بعد بایکدیگر به اتاق هارتمن می روند، آلن برگه ها و یک اسلحه پیدا می کند اما هارتمن سر می رسد و به آلن می گوید که نباید این برگه هارو می دید چون برای بیماریش خطرناک است اما آلن به روی او اسلحه می کشد و به بری می گوید که یک ماشین آماده کند اما وقتی که می خواهد از او بازجویی کند، تاریکی می آید و هارتمن را با خود می برد آلن فرار می کند و به بیرون ساختمان می رود اما بری پشت دراوزه ماشین پیدا کرده است و آلن برای رسیدن به بری باید از باغ عبور کند.
در باغ آلن چند نفر از سپاه تاریکی را می کشد و با بری سوار ماشین می شود.
در راه بری از او می پرسد که کجا می رویم؟ و آلن جواب می دهد به مزرعه اندرسون.
نتیجه:1 آلن توسط هارتمن از دریاچه نجات داده شده اما در عوض هارتمن اورا زندانی کرده بود و سعی کرده بود اورا گول بزند که آلیس مرده و.....( دلیل بدجنسی هارتمن و نایتنگل زیاد معلوم نیست!)
2 آلن می فهمد که برای پی بردن به حقیقت و داستان زین(که مشابه داستان اوست) باید به مزرعه برادران اندرسون برود.
شرمنده بخش 2 اپیزود 4 رو فردا قرار میدم
ببخشید
بازی به این مسخرگی تاحالا ندیدم
آفرین:5::5::5::5:نقل قول:
دلــــــیل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نقل قول:
چرا؟ قشنگه که :8:نقل قول:
1-ترسناکه ! مخصوصا وقتیکه؛ تیر کم میاری، یا باطری چراغ قوه نداری و فقط باید فرار کنی ، هرچند ممکنه بدونی توی یک کابوس گیر افتادی اما ترسناکه !
2-داستان جالبی داره !
3-گیم پلی خوبی داره ! یک ایده ی نوئیه ! مثلا یک خرده که میدوی خسته می شه و نفس نفس میزنه ، خیلی کم پیش میاد توی بازی ها ضعف انسانهارو نشون بدن !
4-برای اولین بار یک بازی سخت گیرمون اومد ! :8:
من که خوشم اومد:40:
اپیزود 4: حقیقت
بخش 2: مزرعه ی اندرسون
بعد از فرار از کلینیک آلن و بری به سمت مزرعه ی اندرسون می روند وباهم جروبحث می کنند(نکته ی مهمش اینجاست که آلن می گه: اونا هیچ وقت آلیس رو نداشتن و آلیس تو اعماق دریاچه است ولی نمرده!!!!) ناگهان کوه ریزش می کند و ماشین آن ها را به پایین دره پرتاب می کند اما آلن در اول دره بیرون پریده.آلن زخمی است وناگهان صدای بری را می شنود و به بری می گوید که از فلیر برای دور کردن شبه زامبی ها استفاده کند بری هم می گوید : تو به سمت مزرعه برو من هم از این پایین می روم چون ماندن این جا خودکشی است.
آلن چون اسلحه و چراغ قوه اش را داخل ماشین جا گذاشته مجبور است بدون هیچ وسیله ای به مزرعه برسد و در راه نیز باید از دست شبه زامبی ها و اشیاء تحت کنترل تاریکی فرار کند. بالاخره یک چراغ قوه پیدا می کند اما ناگهان ماشینی را می بیند که به همان جایی می رود که آلن دارد می رود(یعنی آخرین خانه ی مزرعه) آلن فکر می کند بری است پس حرکت خود را سریع تر می کند. خوشبختانه کمی جلوتر یه شوت گان پیدا می کند پس ردی تو کیک سام اسِز!!!
آلن ناگهان نورخیره کننده ای را می بیند (دقیقا مثل کابوس اول بازی) صدای پشت نور می گوید:من سعی می کنم تا هر صفحه ای رو در محل مناسب و زمان دقیق برای تو قرار بدم. من سعی می کنم که به تو نشون بدم که داستان چجوری پیش میره!!
بعد از آن آلن می فهمد که همین مرد فضایی(بذار روشنش کنم توماس زین) برگه ها را سر راه آلن قرار می دهد آلن راه خود را ادامه می دهد تا به خانه ای در مزرعه می رسد که ماشین آن جا توقف کرده، آلن داخل خانه می شود و صدای داد و فریاد مردی را می شنود در طبقه ی بالا مردی را میابد که مثل راستی زخمی رها شده ( کنار مرد آلن یک کلت هم پیدا می کند )
مرد می گوید: من دوباره اومدم مزرعه برای مون شاین می دونی؟ اون کاری می کنه که تو ببینی....!اونا از دستش نمیدن... اونا توی سطل مجنون اند!! اما دنی رو گم کردم و .وقتی پیداش کردم به من حمله کرد اون دیگه دنی نیست چیزی داره کنترل می کنه!!! بهتری دوستای آدم تبدیل به آدم بدا میشن... به هرحال(و بعد میمیرد)
آلن راهش را ادامه می دهد و ناگهان مرد قوی هیکل را می بیند که باتبر به او حمله می کند آلن او را می کشد و می فهمد که او همان دنی بوده. بعداز آن تلویزیونی خودش خود به خود روشن می شود که در آن آلن می گوید: تمام کارهای من اشتباه بودن.. این یه داستان ترسناکه و نتنها آلیس رو نجات نمیده بلکه تاریکی رو قدرتمند تر می کنه و تاریکی من، آلیس و همه ی افراد این شهر رو میکشه و همه چیز رو دربر می گیره! اون(تاریکی)از آلیس استفاده کرده تا من این داستان رو براش بنویسم. من می خوام اینو تغییر بدم. من فرار خواهم کرد. من خودم رو تو داستان نوشتم. این یه ریسک وحشتناکه اما این تنها راهی که می تونم آلیس رو نجات بدم.
تو داستان های ترسناک همیشه قهرمان موفق نمی شه یا زنده نمی مونه،حتی ممکنه که مجبور باشه بمیره. من فرار خودم را توی داستان خواهم نوشت. من کمک نیاز دارم و زین کسیه که به من کمک میکنه! من کاری می کنم که اتفاق بیفته.!
آلن باز به یکی دیگر از خانه ها می رسد(نزدیک ترین خانه به خانه ی مورد نظر آلن ) اما بری را می بیند که به آلن می گوید: آل فرار کن....! دران میان....! تعدادشون خیلی زیاده! و خود را زمین می زند اما ناگهان یک موسیقی پخش می شود و وسایل آتش بازی روشن می شوند و تمام شبه زامبی ها از بین می روند(این جا می فهممیم که این حرف ها و زمین زدن بری فقط نقشه بوده و این آتش بازی کار بری هست) بعد از آن آلن باید با کمک بری تمام شبه زامبی ها را از بین ببرد و انصافا هم همه چیز برایش مهیا است(تفنگ، فلش بنگ،فلیر و...)بعد از کشتن موجودات آلن و بری به داخل خانه می روند اما خانه برق ندارد پس آلن می رود و پاور برق را روشن می کند ناگهان یک موسیقی بخش می شود آلن به بری می گوید که این موسیقی حاوی پیام برادران اندرسود برای آن ها است! بری می گوید : بانوی لامپ!! این مسخرست! اما آلن گوش نمی دهد و می گوید:سینتیا ویور(همان بانوی روشنایی)
متن موسیقی که پخش می شود: حالا اگه می خوای عشقتو آزاد ببینی به کلید کابین ساحره نیاز داری!
بانوی روشنای رو پیدا کن که وقتی شب میشه دیونه میشه! به این طریق می تونی سرنوشت رو تغییر شکل بدی.
بعد:
آلن: ما باید سینتیا ویور رو پیدا کنیم. ما شب این جا می مونیم وبه محض این که هوا روشن شد به شهر بر می گردیم
بری:ما به استراحت نیاز داریم و منظور من از استراحت نوشیدن است(مشروب)
آلن:ول کن بری این....(اما به هرحال قبول می کند)
بعد از مراسم مشروب نوشیدن هر دوی آن ها مست می کنند و می خوابند.
اما آلن در خواب می بیند:.................
بخش بعدی بسیار مهم است!
نتیجه تا الان:آلن و بری می فهمند که برای نجات دادن آلیس و تغییر سرنوشت باید سینتیا ویور(بانوی روشنایی) رو پیدا کنند
خوب بالاخره تموم شد :31:
چهار اپیزود رو از اول رفتم دیگه رامبو شده بودم :31:
اخرش هاش دیگه کمتر تنهایی ترسناک نیست واقعا وقتی یکی کنارت باشه باهات حرف بزنه خیلی خوبه:27:
دو تا هم اپیزود SPECIAL هست که بعدا میرم
علی جان منتظر داستان هم هستم این ماجرا توماس و زنش رو نفهمیدم
راستی نسخه بعدی بازی چیه؟ برا PC کی میاد؟
پ.ن
اینقدر این کلیک راست رو نگه داشتم فکر کنم خراب شد:31:
منم تمومش کردم ! سخت بود :19: اما قشنگ :40: گنگ ! آفرین به سناریو نویسش !
اون دوتا special هارو هم نمیرم ! :31:
محتوای مخفی: فقط یک سوال
خب special ها ادامه ی داستانه.تکلیف الن و اینکه کجاست تویه اون دوتا مشخص میشه.نقل قول:
نقل قول:محتوای مخفی: بازی نکردی نخون !!!
نقل قول:
ولی همش با یه کلت میری جلوو اون وقت دشمناا تکراری میشن
به نظر من زیاد ایده تو بازی نداشت به نظر من فقط وقت تلف کردن بود :2:
نقل قول:محتوای مخفی: !
---------- Post added at 01:18 PM ---------- Previous post was at 01:14 PM ----------
نقل قول:محتوای مخفی: !!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا نمیدونم چطور این همه فروش کرده....یه خربار هیزم شکن توهمی میریزن سرت که تنها راه نجاتت تابیدن چراغ قوه اییه که نورش سیم ثانیه خالی میشه و تفنگتم تا ریلود شه مردی...میمونه جا خالی دادن الن که اونم با پرتاب تبر هیزم شکن ها کاریش نمیشه کرد مخصوصا که دست جمعی بربزن سرت....تازه بعد 6 بار شلیک به هیزم شکن های توهمی میمیرن که طی اون مدت هم نور چراغ قوه تمام میشه هم باید ریلود کنی اسلحتو هم اینکه هین ریلود نمیشه با شیفت جا خالی داد....
به نظر من بازی تکراری کسل کننده و دارای ضعف های بسیار بسیار زیادیه و چون خیلی سخته گیمیر رغبت نمیکنه ادامه بده..
اینا همش نظر من نیست ، هرکی که ازم بازی رو خریده همین نظر ها رو داره
بعد از سالها یه بازی خوب کردیم :8:
اِ!!!! پس باید اینا رو هم برم !نقل قول:
فکر نمی کنم خواب به این وسیعی وجود داشته باشه ! وقتی که پای یک نفر دیگه هم وسط میاد ! کسی که تا بحال باهاش ملاقات نکرده ! این توماس زین فرضیه ی این که الن کلا خوابه رو نقص می کنه !شاید هم من اشتباه می کنم :31:نقل قول:
توی دنیای واقعی یک کلت داشتن هم سلاح زیادیه واسه یک نویسنده !نقل قول:
کسی که توی عمرش تا بحال تفنگ دستش نگرفته چجوری می تونه یک روزه از سلاح های پیشرفته استفاده کنه ؟!
تازه کلی هم سلاح داره که ؛ شات گان ، فلش بنگ (با این خیلی حال می ده کشتن :دی ) ، شعله ، تفنگی که باهاش شعله ایجاد می شه !
دی ال سی ها ؟! منظورت اینه که باید دانلود بشن اون مراحل یا همون special های خودش !؟؟نقل قول:
محتوای مخفی: !
لعنتی از این سخت تر ؟!نقل قول:
و هم گیم پلیش سخت تر شده!!:31:
حتما یک فرقی می کنه دیگه !! اگه اقیانوس بشه یک اتفاق دیگه میافته !نقل قول:
محتوای مخفی: !!!!
..............
...........
در آخر هم عکس مدل ال ویک رو میذارم تا پستم زیاد مسخره نباشه :46::31:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستشو بخوای برای من اصلا تکراری نیست :46:نقل قول:
آره dlc ها همون اپیشال ها هستند و تقریبا میشه گفت نرمال بازی اصلی برابر ایزیه اسپیشال هاست:31:
سلام
من با این سیستم میتونم بازی رو با کیفیت متوسط انجام بدم ؟
cpu : Core i3 2100 - 3.10 GHz
MB: P8H67
ram :Corsiar 2x2 GB 1600
graphic : asus EAH 5750 1GB DDR5
سی پی یو ضعیفه . . . متوسط نمیشه اما رو حالت Low میشه فک کنم
کسی تو حالت nightmare بازی کرده؟:31:
یه مرحله برین جونتون در بیاد :31:
من به امید اون صفحه ها که فقط تو nightmare باز میشند رفتم ولی الان کلا بیخیال شدم
تقریبا آره:46:نقل قول:
---------- Post added at 08:01 PM ---------- Previous post was at 08:00 PM ----------
این که چیزی نیست:31:نقل قول:
اگه راست میگی اسپیشال هارو با نایتمیر برو:31::31::31::31:
---------- Post added at 08:03 PM ---------- Previous post was at 08:01 PM ----------
راستی می دونستین من رو حالت low بازی می کنم :31:تازه اونم با اورکلاک:21: کارت گرافیکم:31:
حالا چند نفری بازی رو از شما خریدن؟نقل قول:
میگم شما برو تو کار یه بازی که درجه سنی ـش +3 باشه فکر کنم خیلی حال کنی باهاش...آسونه راحت میتونی مراحلشو بری...خریداراتونم راضی میشن:دی
چون این بخش خیلی مهمه سعی کردم به طور کامل بنویسمش ولی ممکنه نگارشم رو بد کرده باشه که به بزرگیه خودتون ببخشید:11:
اپیزود 4: حقیقتبخش 3: شبی که تمام این ماجرا شروع شد.
بعد از این که آلن و بری به خواب می روند آلن حقیقت را در خواب می بیند(تمام فاصله ی زمانی بین غرق شدن آلیس و بیدار شدن آلن داخل ماشین تصادف کرده)
آلن در خواب خود را می بیند که از دست آلیس عصبانی است و به کنار دریاچه بر روی پل آمده اما ناگهان صدای کمک خواستن آلیس را می شنود و سریع به سمت خانه برمی گردد(همان کاری که خودمان در بازی انجام دادیم) اما وقتی داخل خانه می شود می بیند که آلیس داخل آب افتاده پس آلن نیز برای نجات دادن آلیس به داخل آب شیرجه می زند(از این به بعد را دیگر ندیدیم)
آلنی که خواب را می بیند(نه آلنی که داخل خواب است) می گوید(تعریف می کند): به یا می آورم که وقتی کابین رو تاریک و بدون نور دیدم متعجب شدم چون که آلیس هیچ وقت برق رو خاموش نمی کرد(اینو وقتی میگه که آلن داخل خواب به داخل آب شیرجه می زنه) یادم میاد که یه نگاه سریع به اون (آلیس) در زیر آب انداختم که داشت پایین می رفت تو تاریکی(اینو وقتی میگه که آلن بیننده خواب (گیمر) داره از پله ها پایین میره) بعد می گوید:
شنا کردن به دنبال آلیس آخرین چیزیه که من از اون شب به یاد میارم. بعد از اون چیز بعدی ای که به یاد میارم بیدار شدن تو ماشین و پیدا کردن اولین برگه بود. من باید برای بدست آوردن حافظه ام قدم به قدم این خوابو دنبال کنم.بعد می گوید:
من نتونستم اون شب پیداش کنم . مجبور بودم فکر کنم که اون مرده.(اینو وقتی میگه که آلن داخل خواب از آب میاد بیرون) بعد می گوید:
جگر(همان پیرزن تاریکی یا واضح تر بگم همان گرد باد تاریکی که وقتی همین بلا رو سر زین و باربارا آورده بدن باربارا رو برای پوشش خودش انتخاب کرده پس جگر همون تاریکیه .ولی در بدن زن زین) آلیس و من را داشت.
بعد از این در خواب بالای سر آلن داخل خواب پیرزن تاریکی(از این به بعد جگر صدایش می کنیم) ظاهر می شود و به آلن داخل خواب می گوید:
جگر: به کابین نگاه کن. کسی پشت پنجره است؟
آلن داخل خواب:آلیس؟
جگر:شاید اون غرق نشده! شاید داخل باشه!
بعد از این که آلن داخل خواب باور می کند و به دنبال آلیس در داخل خانه می رود جگر یک yes… معنادار می گوید!!!
بعد از این گیمر باید به دنبال آلن داخل خواب به درون خانه برود.
داخل خانه طبقه ی هم کف:
جگر: اون (آلیس) باید این دوروبرا باشه. شاید طبقه ی بالا داخل کتاب خانه.
آلن داخل خواب:آلیس!
جگر:yes اون اون جاست. تو می تونی عذرخواهی کنی. تو به همه این چیزا خواهی خندید و دیگه کاری بهشون نداری.
داخل خانه طبقه ی اول(یا به قول خودمون طبقه ی دوم) داخل کتاب خانه:
جگر:اون این جا نیست. تو احمق بودی که همچین فکری کردی. نه، اون مرده! اون غرق شده!
آلن داخل خواب:( در حال نشسته بر روی زانو) نه!نه!نه!
جگر:این تقصیر توست که زنت مرده. تو گناه کاری. تمام چیزی که اون(آلیس) می خواست این بود که کمکت کنه بنویسی. تو اونو کشتی.
آلن داخل خواب:نه ه ه ه ه!!!!!
جگر: او! هیس! هنوز امیدی هست. دریاچه ی کالدرون جای مخصوصیه که توان اینو داره که چیزهارو تغییر بده.
بعد با نیروی خودش آلن داخل خواب را بلند می کند و کاری می کند که روی صندلی پشت دستگاه تایپ بشیند و می گوید:
جگر: تو میتونی بنویسی که اون برمی گرده. داستان به واقعیت تبدیل میشه. و همه چیز دوباره درست میشه.
بعد آلن بیننده ی خواب تعریف می کند:
آلن بیننده خواب:اون آلیس روداشت ودست خط(همان داستان) باجی بود که می خواست.
بعد آلن داخل خواب(که توسط تاریکی تسخیر شده) می گوید:من خواهم نوشت. من درستش می کنم. من آلیس رو برمی گردونم
زمان حال:
آلن:نه! من نوشتمش!
داخل خواب:
آلن بیننده خواب(همان راوی داستان): الان دیگه همشو به یاد میارم. تو تاریکی من برای یه هفته نوشتم و تقریبا داستان رمان رو به نام "دیپارتچر" تموم کردم. جگر ادیتور من بود، پچ پچ داخل گوشم مطمئنم می کرد که برملا کردن داستان(نوشتن داستان وکامل کردن آن) اون (جگر) رو قوی تر و قوی تر می کرد. من فکر می کردم که دارم آلیس رو نجات میدم!
بعد مرد فضایی(زین) رو دم در خانه می بینم و آلن راوی تعریف می کند:
آلن راوی: حتی با این تارعنکبوت هایی که اون داخل سرمن پیچیده بود. بعضی از قسمت های بدن من به اندازه ی کافی بیدار بودن که فرار خودم رو تو داستان بنویسم، که نور رو به داخل کابین بیارم و من رو قبل از این که بتونم داستان رو تموم کنم آزاد کند—برای قطع کردن داستان ترسناک قبل از به پایان رسیدن آن، جایی که تاریکی همه چیز و همه کس رو دربر بر گیره.
در همین حال نور زین را میبینم که نشان می دهد داره از پله ها بالا می آید و آلن راوی ادامه می دهد:
زین ضعیف بود،بسیار دور بود، اما من اونو تو داستان نوشتم نور اون کافی بود که من رو آزاد کنه.
درهمین حال نور زین آلن داخل خواب را از تاریکی پاک می کند(تاریکی را از بدنش بیرون می کند،آزادش می کند)
داخل خانه آخرین روز آلن و زین:
زبن:اون (تاریکی) الان این جا نیست. من اینجام چون که نوشته شده بود. من نورم رو آوردم تا تو را آزاد کنم. تو باید عجله کنی. اون(تاریکی) الان می دونه من اینجام. اون به زودی برخواهد گشت.
اون بدن باربارای من رو سال ها پیش دزدیده. اون (باربارا) الان پیر به نظر می رسه.
در این زمان آلن داخل خواب که دیگر تاریکی در بدن او وجود ندارد- که داستان را آن طور که جگر می خواهد ادامه دهد- از خانه بیرون می رود و زین نیز برگه ها را به دست می گیرد.
ناگهان خواب را از دید تاریکی می بینیم که به داخل خانه می آید و با نور زین مخلوط شده و کابین ناپدید می شود. بعد آلن را نشان می دهد که سوار ماشین می شود و می رود تا در نزدیکی پمپ بنزین تصادف می کند.
زمان حال، آلن و بری، داخل خانه ی برادران اندرسون:
آلن: من نوشتمش. اون تقصیر منه.
مامورنایتنگل(در حالی که به روی آلن-که روی کاناپه دراز کشیده- اسلحه کشیده):درسته. اون تقصیر توئه و تو بخاطر این بازخواست میشی!!!!
پایان اپیزود 4
نتیجه:1 آلن تمام حافظه اش را به دست می آورد.2 تاریکی همین بلا را قبلا سر تام زین ودوست دخترش آورده بوده اما تام مثل آلن فرار می کنه ولی یه اشتباهی می کنه که باعث میشه تاریکی نابود نشه، دوست دخترش(باربارا) برنگرده و نیز تاریکی بدن باربارا رو ببره.3آلن با کمک تام زین از دست تاریکی فرار می کنه وداستان رو نیمه کاره رها می کنه.
:40::40::40:
نقل قول:
واقعا ممنون خیلی خوب بود ولی مخم صوت کشید تا خوندم
داقیقا مثل داستان خود بازی بود
:46:ممنون
:11:
بچه ها خدایی این داستانو که من برا شما نوشتم در فهمیدن داستان بازی به شما کمک کرده یا نه؟
نقل قول:
خوب اون تشکرای زیر پستت چیه پس؟:31::46::10:
i'm glad to hear it:31::10:نقل قول:
فقط ALI&SOAP یه چیزو اصلاح کنم با اجازت.ببخش
توماس زین لباس فضای نداره.اون لباس غواصی قدیمی هست که تنشه .اگه هم دقت کنیم صدای رها شدن هوا رو توی اب میشنویم.و همینطور حبابهای اطراف توماس زین رو میشه دید. و طبق گفته (نمیدونم خود زین یا اون یارو که لنگ میزد) توماس شنا دوست داشته.
خود آلن گفت spaceman منم به خاطر این گفتم فضایی ولی فک کنم آلن اشتباه کردهنقل قول:
الان که دقیق فکر می کنم میبینم بیشتر غواصه تا فضایی:31::46: