-
اتل متل توتوله - این پسره سوسوله
موهاش همیشه سیخه - نگاش همیشه میخه
چت میکنه همیشه - بی مخ زدن؟نمیشه
پول از خودش نداره - باباش رو قال میذاره
دی اند جیشو میپوشه - میشینه بعد یه گوشه
زنگ میزنه به دافش - میبنده هی به نافش
که من دوست میدارم - تاج سرم میذارم
صورت رو کردی میک آپ - بیا بریم کافی شاپ
تو کافی شاپ،می خنده - همش خالی میبنده
بهم میگن خدایی! - چقدر بابا بلائی!
همه رو من حریفم - میذارم توی کیفم
هزارتا داف فدامن - منتظر یه نامن
ولی تویی نگارم - برات برنامه دارم
اگه مشکل نداری - میام به خواستگاری :31:
-
في البداهه بود ؟ :27:
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!
" مشروط الشعرا "
-
گلي گم كرده ام در باغ هستي ....... خودتو لوس نكن اون گل تو نيستي :31:
-
یکی بود یکی نبود / زیر گنبد کبود / دلکم با غصه هاش نشسته بود / دل من عادت بچه ها رو داشت / تو سینه اش یه عالمه صفا رو داشت / طفلکی مشکلش این بود که فقط / جای آب نبات چوبی لباتو خواست / عشقش این بود که به جای عروسک / شبا توی بغلش تو رو می داشت / فکر می کرد اگه به تو می رسید / دیگه طفلی گنج هفت دریا رو داشت / حیوونی چه سختیایی رو نکشید / می خواست حالیت کنه که عاشقه / چشم تو صداقتش رو نمی دید / توی این دنیای پر مکر و ریا... / حرف راستو باید از بچه شنید / با یه اخمت یهو گریش می گرفت / سیل اشک جمع می شد توی چشاش / با یه لبخند قشنگت / میشکفت گل از گلش / سرخ می شد روی لپای تپلش / نرسید دلک بازی گوش من به دلبرش / نرسید تا قصه ش افسانه شه / تو دل هزار هزار آدمک قصه به لب / بمونه واسه همیشه ... / زیر گنبد کبود / یکی بود یکی نبود
-
زي ذي ها :31:
الهي به مردان در خانه ات
به آن زن ذليلان فرزانه ات
به آنانکه با امر "روحي فداک"
نشينند و سبزي نمايند پاک
به آنانکه از بيخ و بن زي ذيند
شب و روز با امر زن مي زيند
به آن شير مردان با پيشبند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنانکه در بچه داري نکند
يلان عوض کردن پوشکند
به آنانکه بي امر و اذن عيال
نيايد در از جيبشان يا ريال
به آنانکه درگير سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به آن قرمه سبزي پزان قدر
به آن مادران به ظاهر پدر
به زي ذي جماعت نما لطف خاص
نفرما از اين يوغ ما را خلاص :27:
-
این شعر طنر و نوعی نقد بر یک شعر دیگه هست
این شعر رو پیش آقای خامنه ای خونده ... شعر زیبایی است ...
هر شب کنار مقبره را میروم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
باید که شیوه سخنم را عوض کنم
شدشد،نشد دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
از ترس انجمن که در آن شعر خواندهام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه یک دوست سر زدم
باید که شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
باید که قیچی چمنم را عوض کنم
پیراهنی به غیر غزل نیست در برم
گفتی که جامه کهنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیراهنم را عوض کنم
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آنچه منم را عوض کنم
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی که شیوه کهنم را عوض کنم
مرگا به من که با پر طاووس عالمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند
باید چراغ مه شکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام
امروز می روم لگنم را عوض کنم
تا شاید اتفاق نیافتد از این به بعد
روزی هزار بار تنم را عوض کنم
با من برادرای زنم خوب نیستند
باید که برادرای زنم را عوض کنم {:دي }
دارد قطار عمر کجا میبرد مرا
یارب عنایتی،ترنم را عوض کنم
ورنه زحول مرگ زمانی هزار بار
مجبور می شوم کفنم را عوض کنم
ناصر فیض
-
نه شاهزاده ی یونانی ام نه شاخه زیتونی بر دست دارم
و نه مملکتی که پیشکش کنم
تنها میدانم آآآآآآه ای خدای من !!...
دوستت دارم
-
سلام
شنیدم که رستم فلان کاره بود ! (جنگجو)
فلان جای ایشان کمی پاره بود ! (آرنج)
دو دستش همیشه فلان جاش بود ! (کمر)
فلان چیز او تا نک پاش بود ! (شمشیر)
چو راه فلانش همی تنگ شد ! (حوصله)
فلان با فلانش سر جنگ شد ! (عقل و احساس)
چو رستم فلانش همی راست شد ! (عزم و اراده)
فلان کردنش خوردن ماست شد ! (جنگ)
:5:
-
عشق يعني گر چه تنهايي هنوز
عشق يعني کودکم اينجا نگوز
عشق يعني تابیدن در یک اتاق
عشق يعني دختري با يک الاغ
عشق يعني مثل مرغي در قفس
عشق يعني ديدن فيلم ملس
عشق يعني راه رفتن روي آب
عشق يعني راست کردن توي خواب
عشق يعني فرق بين عشق و عقل
عشق يعني ورماليدن روي طبل
عشق يعني تک زدن در کوچه ها
عشق يعني پرسه در بيراهه ها
عشق يعني گفتن هر ناسزا
عشق يعني کفتران بچه زا
-
دیشب برای دیدنت قلبم کپک زده
تا پشت کوچه شما امروز تک زده
دیوار خانه ات بلند ، دستم نمی رسد
در زیر سایه های شب هر بار جک زده
حرفت حسابی است ومن میدانمت چرا
اما برای خواندنت تصویر لک زده.....