تو چه خوشرنگو عزیزی ... مثل یک نت لب گیتار
مثل حس شعر تازه ... حدس یک گل پشت دیوار
Printable View
تو چه خوشرنگو عزیزی ... مثل یک نت لب گیتار
مثل حس شعر تازه ... حدس یک گل پشت دیوار
دو چشم قاب شده ، بی صدا و رویا یی
دو تا غرور شکسته ، دو تا تماشایی
دو آسمان پر ازالتهاب داری تو
دو تا قصیده خسته ، دو تا اهورایی
دو تا نگین سیاه ِ به من گره خورده
دو تا شکسته تر از من شبیه تنهایی
دو پلک خسته از این انتظار تکراری
فسیل کهنه ِ یک زن ، زنِِِ بخارایی
و دزدکی تو مرا می بری و می دانی
که خواب میروم آخر بدون لالایی
و من که خیر سرم شاعرانه می گویم ...
قسم به حضرت آدم ، تو روح حوایی
عمران میری
حقيقت دارد
تو را دوست دارم
در اين باران
مي خواستم تو
در انتهاي خيابان نشسته
باشي
من عبور كنم
سلام كنم
لبخند تو را در باران
مي خواستم
مي خواهم
تمام لغاتي را كه مي دانم براي تو
به دريا بريزم
دوباره متولد شوم
دنيا را ببينم
رنگ كاج را ندانم
نامم را فراموش كنم
دوباره در آينه نگاه كنم
ندانم پيراهن دارم
كلمات ديروز را
امروز نگويم
خانه را براي تو آماتده كنم
براي تو يك چمدان بخرم
تو معني سفر را از من بپرسي
لغات تازه را از دريا صيد كنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بميرم
تا زنده شوم
احمد رضا احمدی
از دور حركت مي كنيم
تا به نزديك تو برسيم
تو اگر مانده باشي
تو اگر در خانه باشي
من فقط به خانه تو آمدم
تا بگويم
آواز را شنيدم
تمام راه
از تو مي خواستم
مرا باور كني
كه ساده هستم
تو رفته بودي
اكنون گفتم
كه تو هستي
تو اگر نبودي
نمي دانستم
كه مي توانم
باران را در غيبت تو
دوست بدارم
احمد رضا احمدی
هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمی خواهم
برای آمدنت گرچه راه کوتاه است
هنوز هم که هنوز است چشم در راهم
سلام...روز قشنگی ست...دوستت دارم...
چقدر عاشق این جمله های کوتاهم
هوای بودن یک عمر با تو را دارم
منی که دلخوش دیدارهای گهگاهم
برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط
اسیر سخت ترین زخم های جانکاهم
بدون تو همه ی لحضه ها به این فکرند
که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم
مرتضی کردی
... و می آید قیامت می کند در کوچه و برزن
همان بالابلند پر غرور سبزه - مرد من -
تمام دلخوشی های من از سمت جنوب امشب
می آید ها ولک چشم و چراغم می شود روشن
کجا گم کرده ام تقویم روز و ماه و سالم را
30 خرداد 82 یعنی فصل روئیدن
کجا زل می زنی بانو هنوز آغاز راهم من
به ساعت ها زمان مانده به وقت دیدن و چیدن
میایم با دو شاخا مریم پژمرده در دستم
تو را جاری کنم < زیباترین در چاک پیراهن>
نمی پرهیزم از بوسیدنت هر چند می دانم
مردد مانده ای اینجا میان ماندن و رفتن
مریم کرمانی
ديشب بياد تو
هفت آسمان را
به جستجوي ستاره ات
بوييدم...
سرت را روي شانه ام بگذار
ديگر برايت،
نه حافظ مي خوانم،
نه شمس،
نه حتي سهراب.
فقط تو...
شعر تو را خواهم گفت.
سیاوش صفاری
زيباترين... تو را برای زيبائیات نمیخواستم...
شيرينترين... تو را برای شيرينیات نمیخواستم...
عاشقترين... تو را برای عشقت نمیخواستم...
تو را برای آرامش ابدی میخواستم...
همواره در دو چيز آرام میگیرم...
يکی در گهوارهء مرگ...
يکی در آغوش تو...
بنظرت کدامين، زودتر نصيبم خواهد شد؟...
چشمانم در نگاهش ساعتها خيره ماند
حرفي براي هم نداشتيم
زيرا قلبهايمان در حال نجوا بودند
نميخواستم خلوتشان را بر هم زنم
سكوت را ترجيح دادم
تا قلبهايمان درد و دل كنند
چشمهايش عمق عشق را فرياد ميزد
هوس بوسيدن لبهايش آزارم ميداد
عشق مقدسمان را با هوسي زودگذر آلوده نكردم
چه عاشقانه بود دیروزم...
چه تاریکست امروزم...
به آتش می کشم خود را
اگر فردا چنین باشد...
رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديــدم
اطلسي هاي عاشقــو از گـل لبهـــات مي چيدم
تو رو خدا صدام نـکن تو خواب تومهربون تري
دست منو مي گيري و با خود به ابرها مي بري
هزار تا آسمون واسـم ستاره ها رو مي شماري
ماهو مياري رو زمين جاش منو اونجا مي ذاري
چقد تو پاک و مهربون تو خواب من پا مي ذاري
بيدار مي شم تو مي ري و باز منو تنها مي ذاري
تو رو خـدا به جـون من خوابمو از چشام نگير
تو جون بخواه منم مي دم ، خوابمو از چشام نگير
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم مي ديدم
اطلسي هاي عاشقــو از گل لبهــات مي چيدم