شور تنهایی غمی افكند در اندیشه ام
تا رهایی گفتگو با دیگران شد پیشه ام
آه تنهایی كجایی؟ خانه ات بی من كجاست؟
كاش بازآیی كه بی تو ترد همچون شیشه ام.
Printable View
شور تنهایی غمی افكند در اندیشه ام
تا رهایی گفتگو با دیگران شد پیشه ام
آه تنهایی كجایی؟ خانه ات بی من كجاست؟
كاش بازآیی كه بی تو ترد همچون شیشه ام.
« زندگی زیباست » را بر برگهای سرنوشت
كودكی نوپا نوشتش با خطی سحرین سرشت
راز زیبایی نه در پاسخ كه در پرسیدن است
«زندگی زیباست؟» را بر هر ورق باید نوشت
بیم آنم بود دل با دیدنش افسون شود
درنوردد این جهان را در پیَش، مجنون شود
قطره ای را دید دل اما نه دریا را هنوز
عزم آن كرده ست تا از این جهان بیرون شود.
هیچ ترسم نیست از مرگی كه بیدارم كند
رهسپار راه بی همراه دیدارم كند
وای اگر سیمای آن را ناشناسانم به خویش
هیبتش هنگام بیداری بسی زارم كند.
گر "کامران" ز صحنه برون گشته، غم مخور
"هومن" که آزموده ی نقش است در ره است.
تا "آذر" است همره وی، کام او رواست
عشق ار مدد کُنَدش، سلامت میسر است.
خوش آنروزي که دل را دلبري بود
نهال عشق را شاخ و بري بود
حديث قيس و ليلي بر زبانها
عناد و ظلم و کين را آخري بود
غم عالم همه کردی به بارم
مگر مولوک مسته سرقطارم
مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر زمان باری به بارم
به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدارا ساربان آهسته میران
که مو وامانده این قافلستم
دو چشمونت پیاله پر ز می بی
دو زلفونت خراج ملک ری بی
همی وعده کری امروز و فردا
ندونم مو که فردای تو کی بی
ببین بوره ببین حالم تو دلبر
دلم تنگه شبی با ما به سر بر
تو گل بر سر زنی ای نوگل مو
به جای گل زنم مو دست بر سر