ز دست ديده و دل هردو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
من رفتم نهار بخورم .
ولي بر ميكردم
Printable View
ز دست ديده و دل هردو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
من رفتم نهار بخورم .
ولي بر ميكردم
دانش لب آب زندگي مي كرد،
انسان
در تنبلي لطيف يك مرتع
با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود.
در سمت پرنده فكر مي كرد.
با نبض درخت ، نبض او مي زد.
مغلوب شرايط شقايق بود.
مفهوم درشت شط
در قعر كلام او تلاطم داشت.
انسان
در متن عناصر
مي خوابيد.
نزديك طلوع ترس، بيدار
مي شد.
دوست ان باشد كه گيرد دست دوست
در پريشان حالي و افسردگي
اين مرغ غم پرست
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته ي هر آهنگ
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك
مرغ سياه آمده از راههاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست
چون سنگ ‚ بي تكان
لغزانده چشم را
بر شكل هاي در هم پندارش
خوابي شگفت مي دهد آزارش
گلهاي رنگ سرزده از خاك هاي شب
در جاده اي عطر
رواق چشم من اشيانه توست
كرم نما و فرود آ كه خانه ، خانه توست
تو تنها دري هستي.اي همزبان قديمي
كه در زندگي بر رخم باز بوده است.
تو بودي و لبخند مهر تو.گر روشنايي
به رويم نگاهي گشوده است.
مرا با درخت و پرنده
نسيم و ستاره
تو پيوند دادي
تو شوق رهايي
به اين جان افتاده در بند. دادي
تو اغوش همواره بازي
بر اين دست همواره بسته
تو نيروي پرواز و اواز من.بر فرازي
ز من ناگسسته
هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من.........
بابایییییییییی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------------
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین اسمان روی کدامین کوه؟
که در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
کجا باید صدا سر داد؟
دست دست ياسين است و پا پاي خر
من از اين موضوع سر نمي ارم بدر
از ديوان ايرج ميرزا
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندم
نیزه بر باد نشستس رو سپر یادت نیست