آره دقیقا البته فکر نکنم مال خود مرداویج بودن ما که رسیدیم در حال سوختن بود بعدم می گفتن آتیش زدن و جیمفنگ شدننقل قول:
Printable View
آره دقیقا البته فکر نکنم مال خود مرداویج بودن ما که رسیدیم در حال سوختن بود بعدم می گفتن آتیش زدن و جیمفنگ شدننقل قول:
چقدر چیزه مجانی خوردیم امشب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچیزی برمی داشتیم , می گفتیم یکی هم برا هوشنگ بده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من امشب نرفتم بیرون
کلا از شلوقی خوشم نمیاد
خونمون اینجاست! تازه هی بازم رفتم بیرون میگفتن صلوات بفرستید بقیه میزدن میرقصیدن . . . درخت بیچاررو چرا آتیش زدن؟؟؟ نکنه تو آتیشش زدی؟؟؟نقل قول:
آره دیگه به کسی نگیانقل قول:
تازه می خواستیم برجم آتیش بزنیم ولی نفتمون کم اومد
پس تو بودی هی می گفتی صلوات یه ۱ ۲ جا بقلت بودم
سلام علیکم جمیعا :دی
دوستان مسئلتن ...:دی
این مرداویج یعنی چه؟معنی لغوی پلیز:دی...جدا مینویسن؟سرهمه؟چه جوریاست؟..تنکس :دی
خدا قسمت کنه بیایم از نزدیک ببینیم میگن محله ی باکلاسیه و اینا ...:دی
عزیز جان شما تاریخ چند گرفتی بابایی؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
مرداویج اسم یه شخصیت هست [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهت افزایش بار علمی تاپیک [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مردآویج یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران بشمار میرود. وی حدود یکقرن پس از سرکوبی جنبشهای ایرانیان نظیر جنبش سرخ جامگان و جنبش سپیدجامگان، فرماندهی تیرههای گیل و دیلم را بدست گرفت و با در هم شکستن قشون المقتدر، خلیفه عباسی، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از طبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت.
مردآویج در پی گشودن اصفهان دستور داد، تاج و تخت زرین پادشاهی برای وی ساخته شود و خواستار شد که تاج پادشاهی وی همانند تاج خسرو انوشیروان، شاهنشاه ایران ساسانی باشد. مردآویج همچنین فرمان داد تا تختگاه تیسفون یا همان ساختمان معروف به طاق کسری برای برگزاری جشن پادشاهی وی به شکل نخست خود بازسازی شود. کار دیگر مردآویج تلاش وی برای برپایی پرشکوه جشن سده بود.
پس از پایان دوران فرمانروایی ساسانیان که نزدیک به پانصد سال بود، سرداران ایرانی بسیاری کوشیدند تا آزادی ایران را بدست آورند و دین زرتشت را دگرباره برپا سازند. در این میان، مردآویج از سرداران و چه بسا از فرمانروایانی بشمار میرود که توانست به این هدف بسیار نزدیک شود.
تصویر وی نظیر حکایت سایر سرداران آزادیخواه ایرانی در چند قرن اولیه پس از ساسانیان، بدست مورخین متعصب مخدوش شده است.
مرداويج بن زيار بن وردانشاه گيلی، بنيادگذار سلسله زياری در سده چهارم هجری / دهم ميلادی است. وی پايههای حکومتی را پی نهاد که فرمانروايانش ميان سالهای 316 تا 470 هجری/ 928 تا 1077 ميلادی بر بخشهايی از سرزمينهای گرگان، قومس، طبرستان، ديلم، گيلان، قزوين، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. زياريان به همراه ديگر شاخههای ديلمی در غرب و شرق ايران به ياری گروهی از سلسلههای محلی کوچک و بزرگ ايرانی، حدود دو سده بر ايران فرمانروايی کردند. دو سدهای که به سان پلی عصر چيرهگی اعراب را به حکومت ترکان پيوند میداد، در تاريخ ايران جنبشهای استقلالخواهی اين حکومتهای محلی ارزشی ويژه دارد.
از اوائل زندگی مرداويج اطلاعات روشنی در دست نيست. تبار وی از سوی پدر به فرمانروايان گيلان و از جانب مادر به اسپهبدان رويان میرسد، گويا وردانشاه جد مرداويج در ميان گيلها از قدرت بسياری برخوردار بوده است. زياريان همانند ديگر خاندانهای ايرانی، تبار خود را به شاهنشاهان پيش از اسلام میرساندند و بر اين ادعا بودند که نوادهگان ارغش فرهادان، شاه گيلانند.
زيار پدر مرداويج دوران فرمانروايی او را درک کرده و سالها پس از کشته شدن مرداويج در محرم 337 هجری/ ژوئيه 948 ميلادی درگذشته است. آغاز شهرت مرداويج در سالهای نخست فرمانروايی نصربن احمد سامانی (301-330/913-942) بود. وی ابتدا در خدمت قراتکين، يکی از اميران احمدبن اسماعيل و نصربن احمد در خراسان به سر میبرد. سپس به خدمت اسفاربن شيرويه درآمد و بعدها سپهسالار وی شد. اسفار، نخست در خدمت ماکان بن کاکی بود و پس از او به حکومت ری رسيد. بنابه رای ابواسحاق صابی پس از آنکه حسن بن قاسم داعی، هروسندان بن تيرداد، شاه گيلانيان را (که دايی مرداويج بود) به همراه شش تن ديگر از بزرگان گيل و ديلم به قتل رسانيد، بزرگان ديلم بر داعی شوريدند و اسفاربن شيرويه را به رياست خويش برگزيدند و به اطاعت فرمانروای خراسان درآمدند و از او برای غلبه بر حسنبن قاسم ياری خواستند. با کشته شدن سران ديلم کار داعی آشفته شد و از گرگان به طبرستان رفت، سپس به ماکان بن کاکی پيوست. اسفار پس از کسب قدرت همانند ديگر رهبران ديلمی از علويان روی گردانيد و علیه حسن بن قاسم داعی و ماکان بن کاکی به نبرد پرداخت. سرانجام اسفار داعی را در دروازه آمل شکست دادو داعی در اين نبرد به قتل رسيد. با کشته شدن او، اسفار بر طبرستان و ديلم دست يافت و در سال 315 هجری/927 ميلادی به ياری سپاهيان سامانی آهنگ گرگان کرد و بر آن نواحی چیره شد و مرداويج را به فرماندهی سپاه خويش برگزيد، بدین سان کار مرداويج بالا گرفت.
اسفار، پس از چندی، مرداويج را به ياری مهدیبن خسرو فيروز که در نبردی از محمدبنمسافر شکست خورده بود، فرستاد. مرداويج در طارم، محمدبنمسافر را در محاصره گرفت و او را به اطاعت از اسفار فراخواند. محمد در حال محاصره به مرداويج پيام داد و او را از بيدادگریهای اسفار آگاه ساخت و ستمهای او را در شهر قزوين ياداور شد. بنابه رای مسعودی (346/957) اسفار نماز را مردود شمرد و مساجد را تخريب کرد و حتا به فرمان او مؤذنی را هنگام اذان از بالا به زير انداختند. محمدبنمسافر همچنين از مرداويج درخواست کرد که به ياری سپاهيان او، لشکريان اسفار را از دم تيغ بگذراند و بر سرزمين او چيره شود. مرداويج پذيرفت، آنگاه به سران سپاه اسفار نامه نوشت و مقصود خود را بر آنان آشکار ساخت و به ياری محمدبنمسافر به جانب اسفار برتاخت.
سرانجام اسفار در حدود 319 هجری/ 931 ميلادی به قتل رسيدو مرداويج بر سرزمينهای زير فرمان وی یعنی ری، قزوين، ابهر، گرگان و طبرستان چيره شد. مرداويج پس از اين پيروزی ماکان بن کاکی را شکست داد و سرزمينهای زير سلطه او را نيز ضميمه متصرفات خود کرد. اگرچه ماکان با کمک متحدانش دوبار کوشيد تا طبرستان را بازستاند، اما موفق نشد و شکست خورد و به خراسان پناهنده شد. بنابر نظر نويسنده لبالتواريخ ماکان به دست قرمطيان کشته شد. در اتعاظ الحنفا آمده است که قرمطيان پس از کشته شدن اسفار به اوج قدرت و شکوفايی خود رسيدند، درحالی که بغدادی و خواجه نظامالملک مینويسند: هنگامی که که ابوحاتم رازی فرمانروای اسماعيليان و قرمطيان شد، اسفاربنشيرويه و مرداویج زير نفوذ او قرار گرفتند و مدتی بر آيين اسماعيليان ماندند.
[ویرایش] کشاکش مردآويج با خليفه
مرداويج خواهرزاده خود ابوالکراديس را با لشکر بسيار به فتح همدان گسيل داشت. حکومت همدان از طرف خلیفه به ابوعبدالله محمدبن خلف واگذار شده بود و او عدهای از لشکريان خليفه را در اختيار داشت. در نبردی که ميان اين دو نيرو درگرفت مردم همدان به سبب ناخرسندی از سپاه گيل و ديلم به یاری عامل خليفه شتافتند، در نتيجه سپاه مرداويج شکست خورد و خواهرزاده او همراه چهارهزار تن ديگر به قتل رسيدند. پس از کشته شدن ابوالکراديس بازمانده سپاه مرداويج بازگشتند. وی برای انتقام از مردم ری با سپاهی عازم همدان شد و آنجا را به تصرف درآورد و گروه بیشماری را به سبب کمک به نماينده خليفه کشت. بنابه روايت مسعودی، در نخستين روز نبرد در حدود چهل هزار مرد کشته شدند. کشتار سه روز به درازا کشيد و شهر نيز تاراج گشت. مرداويج پس از گشوده شدن شهر، خون مردم را مباح کرد و به زنانشان دست يازيد و هرکه را در شهر بود نابود کرد. تاجايی که گفتهاند فرمان داد تا بند پاجامه هر يک از کشتههای ديلمی را بردارند و سیهزار بند پاجامه گرد آمد. فرياد اين بيداد به بغداد رسيد و مقتدر، خليفه عباسی در سال 319 هجری/931 ميلادی سپاهی به فرماندهی هارون بن غريب به جنگ مرداويج فرستاد، ولی اين سپاهيان در محلی ميان قزوين و همدان شکست خوردند.
[ویرایش] سرانجام مردآويج
درباره انگيزه کشته شدن مرداويج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن ميان مسعودی و صولی بیان شده است. کاملترين شرح ازآن نويسنده تجاربالامم است. ابوعلی مسکويه میگويد: او ترکان را خوار میشمرد و به آنان اعتماد نداشت و ياران ديلمی خويش را مینواخت و برعکس به غلامان ترک سخت میگرفت. ابوعلی مسکويه شرح مارجرا را آنسان که از استادش ابوالفضلبن عميد شنيده بود نقل میکند. در شمار لشکريان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخريد ترک نيز يافت میشدند. يک بار تنی چند از اين غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تيمار اسبان بودند با همهمهای مرداويج را از خفتن بازداشتند. مرداويج بر انان خشمناک شد و به فرمان وی انان را افسار زدند و همانند اسبان در طويله بستند. اين توهين سبب تحريک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او همآواز شدند. هنگامی که مرداويج وارد گرمابه شد، از نگهبان ويژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر اين عادت بود که هميشه يک دشنه در دستمال به درون گرمابه میبرد)، سپس خود به گرمابه رفته به مرداويج حملهور شده و او را به قتل رسانيدند.
در الاوراق صولی انگيزه کشته شدن مرداويج به گونه ديگر آمده است. مرداويج سپاهيان خود را به دو گروه کرده بود. گيليان و ديلميان همميهنان و ويژهگان او بودند که ری را به دست ايشان گشوده بود. ديگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشيد و درنتيجه ديلميان از او گلهمند شدند، او در پاسخ میگفت من ترکان را برای پشتيبانی از شما آوردهام تا پيشاپيش شما بجنگند. شما ويژهگان من هستيد. من از شما و برای شما هستم. چون اين سخنان به ترکان رسيد، برای کشتن او همداستان شدند و او را در گرمابه کشتند.
داستان خاکسپاری مرداويج را ابومخلد عبدالله بن يحيی که از خدمتگزاران و دولتمردان مرداويج بود چنين ياد کرده است: هنگامی که تابوت مرداويج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آن روز نديدم، همه گيليان و ديلميان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پيمودند. او میگفت برادر مرداويج نيز با ايشان پياده آمد. میگفت: من هيچ سپاه نديده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزينه درم و دينار مردان و سربازانش اينچنين به او وفادار بمانند که ايشان بدين شکل به برادرش وُشمگير پيوستند. کشته شدن مرداويج به دست ترکان نمونه کوچکی از شورشهای محلی ترکان و پيشدرآمد چيرهگی ايشان بر آذربايجان بود. آنان مرداويج را با الهام گرفتن از بغداد به نام ملحد کشتند. بنابر نظر صولی میتوان نتيجه گرفت که کشتن مرداويج يک مسأله اجتماعی بوده است، مسعودی نيز تاييد میکند که هنگامی که مرداويج میخواست به بغداد رود و خليفه را دستگير کند به قتل رسيد. ابوعلی مسکويه و مسعودی هردو، خليفه را در کشتن مرداويج سهيم میدانند. اينان و دو تن از غلامان او بجکم و توزون را نام میبرند. اين دو بودند که از کينه ترکان نسبت به مرداويج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداويج به عراق گريختند و در شمار سپاهيان خليفه درامدند و اندک زمانی به مقام اميرالامرايی رسيدند. هم اكنون پس از سالها به دليل محبوبيت مرد آويج زياري در ميان ايرانيان و براي زنده نگه داشتن ياد و خاطره اين بزرگمرد ايران زمين، پس از قرنها برخي از ايرانيان نام فرزندان خود را به اين اسم مي خوانند و حتي بسياري از شهرها محله هائي به اسم مردآويج را بر تارك خود دارند كه در اين زمينه، محله مردآويج اصفهان بسيار مشهور است. از جمله اسامي متفكريني كه به اين نام معروف است پرفسور جوان، مردآويج بابائي ميباشد كه در زمينه علوم سياسي و خصوصا تاريخ سياسي ايران صاحب نظر هستند و كتاب مرد آويج زياري و خلافت اسلامي به زبان انگليسي از اثار مشهوراو ميباشد.
تکراری........
باورت نمیشه زنگ بزن از خودش بپرش اونم شمارشه!نقل قول:
زيار پدر مرداويج دوران فرمانروايی او را درک کرده و سالها پس از کشته شدن مرداويج در محرم 337 هجری/ ژوئيه 948 ميلادی درگذشته است. آغاز شهرت مرداويج در سالهای نخست فرمانروايی نصربن احمد سامانی (301-330/913-942) بود