منم هستم ...!
.........
تَن من یخ زده در قبر سکوت!
دلم آتش زده از سوزش تب!
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
Printable View
منم هستم ...!
.........
تَن من یخ زده در قبر سکوت!
دلم آتش زده از سوزش تب!
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر
به تبسم معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او را باد با خود برد
كوچه اي هست كه قلب من آن را
از محله هاي كودكيم دزديده ست
سفر حجمي در خط زمان
و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن
-------------------
الهی قرونت بشم سایه جون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اخی الهی نبینم ناراحت باشی عزیز
....
نيست در دنيا ز من بيچارهتر
آری از مجنون منم آوارهتر
گرچه من شيرين و فرهاد نيستم
ليك از مجنون منم آوارهتر
ناز من گرچه به بچگي طفل شير خوار مي ماند
برمش پيش ان نگار كه هميشه خريدار است .
اين شعر را خودم گفتم .
از ته دلتنگي .
شعرتون یه ثانیه اختلاف داشته من با اخره کدوم بگم خوب؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چون ماله سایه جونم زود تر رسیده با "ر"می گم
--------------------
رفتي و در دل من ماند به جاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده ي اشك
حسرتي يخ زده در خنده ي سرد
آه اگر باز به سويم آيي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله ي سوزنده ي عشق
آخر آتش فكند بر جانم
من از نهایت شب حرف میزنم .
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم.
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام خوشبختی بنگرم.......
مي نهد روي گيسوانم باز
تاج گلپونه هاي سوزان را
اي بهار اي بهار افسونگر
من سراپا خيال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خويش
شعر و فرياد و آرزو شده ام
مرا چه به لبخند !
وقتی عاشق هزاره ی دوم
هزار سال میشود که خوابیده است .
ضیافت بزرگ امشب ام را
برای خوش آمد کبوتر کوچکی
از جنس آن پری / پرنده ی غمگین
با آتشبازی در آسمان توپخانه, کامل کن !
نيست ياري تا بگويم راز خويش
ناله پنهان كردهام در ساز خويش
چنگ اندوهم خدا را زخمهاي
زخمهاي تا بركشم آواز خويش
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکي به ياد همه خاطره ها
...