(ببین ما صبذ می کنیم ویرایش کنید بعد جواب می دیم ... چقد بچه خوبیم :دی)
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که ميخسبد و همخانه کيست
حافظ
Printable View
(ببین ما صبذ می کنیم ویرایش کنید بعد جواب می دیم ... چقد بچه خوبیم :دی)
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که ميخسبد و همخانه کيست
حافظ
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
فریدون مشیری
ما را به جام هندی
ما را به رسم رندی
ما را به رنج دوری
ما را به عشق و شوری
ما را به راز فاشی
ما را به آش و لاشی....
محسن نامجو جو جو جون...
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
فریدون مشیری
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن
نکند با شتر معرکه همراه شوی
نکند مثل “بنی ساعده” گمراه شوی
خصم خصم است ولو یار نماید خود را
در پس دین تو انکار نماید خود را
دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهد برد
آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد
نیزه نیزه است ولو بر سر او قرآن ها
کفر کفری است که بر خواسته از ایمان ها
محمد علی مهران فر
الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي
نگارين نخل موزوني همايون سرو آزادي
به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين گيرد
الا اي خسرو شيرين که خود بيتيشه فرهادي
شهريار
بر سر خوان بلا ، ایوب و شاه کربلا
هردو مهمان اند ، اما اين کجا و آن کجا
يونس اندر بطن هوت واصغر اندر گاهوار
هردو عطشان اند، اما اين کجا و آن کجا
پور ابراهيم ،اسماعيل،و اكبر درنينوا
هردو قربان اند ، اما اين کجا و آن کجا
ماه گردون در فلک ، ماه بني هاشم به خاک
هردوتابان اند ، اما اين کجا و آن کجا
مريم از هجر مسيح ، زينب از داغ حسين
هر دو گريان اند ، اما اين کجا و آن کجا
يوسف اندر فعر چاه ، شاه دين در قتلگاه
هردو عريان اند ، اما اين کجا و آن کجا
اي همنشين ديرين، باري بيا و بنشين
تا حال دل بگويد، آواي نارسايم
شبها براي باران گويم حكايت خويش
با برگها بپيوند تا بشنوي صدايم
ديدم كه زردرويي از من نميپسندي
من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم
روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم.
فریدون مشیری
اين جا يه اشتباه شده بعد از من بايد با "ي" شروع مي شد .