در مذهب ما باده حلال است وليكن
بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است
Printable View
در مذهب ما باده حلال است وليكن
بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است
تا دم از شام سر زيف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست كه نيست
تا به كي در غربت تاريك شبها سر كنم
تا نگاهي در نگاه آخرين اختر كنم
...
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير
روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش
در دامن سكوت بتلخي گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم
ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
تو بی سلام می گذری از کنار او
تا عشق چون غریبه مهجور بگذرد
اما امید من به سلام تو امده است
شاید که دور این گره کور بگذرد
تا باز کی ستاره دنباله دار تو
از بیخ گوش این شب دیجور بگذرد
...
دريغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افكند او را
به او جز از هوس چيزي نگفتند
در او جز جلوه ظاهر نديدند
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين
به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان هاي پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
آن خانه هاي تکيه داده در حفاظ سبز پيچکها به يکديگر
آن بام هاي بادبادکهاي بازيگوش
آن کوچه هاي گيج از عطر اقاقي ها
ان روزها رفتند
آن روزهايي کز شکاف پلکهاي من
آوازهايم ، چون حبابي از هوا لبريز ، مي جوشيد
چشمم به روي هرچه مي لغزيد
آنرا چو شير تازه مينوشيد
گويي ميان مردمکهايم
خرگوش نا آرام شادي بود
هر صبحدم با آفتاب پير
به دشتهاي ناشناس جستجو ميرفت
شبها به جنگل هاي تاريکي فرو مي رفت
-------------------
آقا بهروز خدا خیرت بده دلم گرفته بود هیچکی هم نبود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]