-
شعر خیلی خیلی زیبا از شاعر خیلی خوب مهدیه لطیفی
تقصير خودم نيست
تو را که مي بينم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
!تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم
همه ی اینها تقصیر حرارت جضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم
-
گریه را اگر می شد کُشت
می کشتم
که تو آنقدر نخندی به چشمان خیس من !
و من
نکوبم سرم را به دیوار سادگی مُدام
که چرا عاشقت شدم ؟
چرا ؟!
-
خدا را که خواب ببرد
تو را آب
آن وقت نه که دنیا چپه شده است
شب روز می شود
تو خوب می شوی
حسابی کیف می کنیم
دل از کف نمی دهیم که برود پی کارش
دل به دل می دهیم
-
و تو
در نهایت
در چشمان کسی
اسیر می شوی
که تو را
درک . . . نه ،
ترک خواهد کرد
-
چه قدر در رویــــــا
با نگاه هایم نگاه هایت را ببوسم
اما باز تو
نیامده باشی ...!!
-
تمام ماهی ها فرار می کنند
تنها منم که می مانم
و دلم را به قلابت بند می کنم
سال هاست ...
و تو فراموش کرده ای مرا بالا بکشی !
-
گفتی : سکوت کن که سکوت دل تو دیدنی است
گفتم : زین بعد
فریاد خواهم زد
اندوه پاره های دل من
شنیدنی است ...
-
باد
ضربه می زند
به زمین
سخت
و مثل یک دلقک می خندد و
می شکند
پای هر کس که به سازش نرقصد !
زمین وز و وز می کند
حمله می کند
یک پروانه ی در حال جان دادن
باد دیوانه ای بی حوصله است
چشمان زمین را می درد
این طرف درختان را در هم می شکند،آن طرف خانه ها را
و این قایق کوچک، قطره ای در میان دریا !
برای باد بی رحم فرقی نمی کند
شهر کجاست و دریا کجا
-
ديروز را بسيار دنبالت گشتم
اما پيدايت نكردم
گفتند تو را ديده اند
كه توده اي برف شده اي
و بر بلندترين قله نشسته اي
باور نكردم
تا اينكه خودت آمدي
و ذره ذره
آب شدي بر جنازه ام
-
ظهرهای تابستان من و گنجشک های خانه
و آهنگی که با من لبخند می زدی.
خانه را که فروختيم
تو هم با گنجشک ها رفتی
حالا من مانده ام و ظهرهای بی آهنگ تابستان
که در اتاقی اجاره ای
لبخند تو را قاب گرفته ام