بی سبب نیست
که هر چه قدم می گذارم از تو دور تر می شوم !
تو
لحظه ی تولد منی
Printable View
بی سبب نیست
که هر چه قدم می گذارم از تو دور تر می شوم !
تو
لحظه ی تولد منی
همهی اين خانهها را
عمودی باشند
یا افقی
میپيمايم...
تنها
برای يک لحظه
که دستانت
در دستان من باشد ...
عشق در دل شده پيدا چو تو پيدا شده ای
لب غمگين شده خندان ، که تو با ما شده ای
همه هيچم شده هستی ، شب تارم لب گور
دل زارم شده مجنون که تو ليلا شده ای
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عمریست که با یاد تو می سوزم و خوشم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گفته بودی که بیایم چو به جـان آیی تو
من به جان آمدم اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
.
.
.
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...
یک استکان، سلامتی چشمهایتان
آقا سلام! شعر سرودم برایتان
آقا سلام! آمده ام آسمان به دست
یعنی که شاهنامه ی ما آخرش خوش است
اینجا جنون وسوسه ها آب می شود
گُردآفرید عاشق سهراب می شود
خورشید روی قلب زمین دست می کشد
مهتاب را دوباره به بن بست می کشد
دیوانه وار عاشقی از سر گرفته ام
تا ناکجای قلب شما پر گرفته ام
موج نگاه خیس مرا باد می برد
تا عشق هم مقابل من کم بیاورد
حس می کنم زمان به عقب باز گشته است
پیشانی ام دوباره به تب باز گشته است
حس می کنم که فاصله آوار می شود
تاریخ زخمهای تو تکرار می شود
حس می کنم تمام حواسی که داشتم
در انفجار قلب شما جا گذاشتم
تنهایی ام سکوت تو را درد می کشد
این روزهای مرده، خدا درد می کشد
سر در گمم تمام دلم گیج می خورد
در ازدحام شادی و غم گیج می خورد ...
به شقایق گفتم که چه رازیست دران چهره ی پر سوز وفنا
گفت عاشق بودن هدفیست بس دشوار که در ان سوز وفنا
اخر عشق بازست
بهزاد
آنروز
وقتی میان باد و بادیه و گلبرگ
پروانه های چشم های من
از بوسه باران نگاهت لبریز بودند
دریافتم
که چه قدر "تو در من - من در تو" جاودانه ایم !
با تو این منم
و با تو سرشارم از هر چه زیباییست.
پناهم باش تا سنگینی غربت از شانه هایم فرو ریزد
و ملال تنهایی از چشم هایم
به جای این همه نسخه،
خودت را برایم بپیچ،
طبیبم!!