-
مهمان
حقّ است گر بگریم چون ابر در بهاران// یا سینه چاک سازم روز ورود مهمان
از سنگ ناله خیزد از این مصیبتی که //آید برای بنده با مرگ هر زمستان
من نیز می خروشم همراه سنگ چون که// در سفره ام نباشد ماهی و مرغ بریان
یک بار سکته کردم از دست لشکری که// حمله نمود بر من از جانب سپاهان
یک بار دیگر از ترس دادی زدم غشیدم// وقتی یورش نمودند اقوامم از خراسان
دایی زاسفراین عمو زشهر مشهد// خاله زسبزوار و عمه زشهر قوچان
خوردند کنگری مَشت لنگر زدند چندی// چون در بهار شیراز کنگر بُود فراوان
از شدت ترافیک پشت در توالت// اقوام صف کشیدند با خاطری پریشان
امسال هم اگر که حمله برند بر من// کارم کشیده گردد حتماً به بند و زندان
چون در بساطم آهی پیدا نمی توان کرد// دزدی است از برایم راه علاج آسان
از مش حسین بقال یا کل حبیب نانوا // سرقت کنم برنج وسویا و روغن و نان
یا با گرفتن قرض از این و آن دوباره// مدیون شوم به کامبیز یا بردیا و پیمان
شیراز خیلی خوب است هنگام عید نوروز// اما به شرط بودن مهمان قوم و خویشان
مهمان حبیب حق است حرفت درست، اما// شرمنده ام به مولا خالی ست جیبم الان
راه نجات «جاوید» ، جیم فنگ از دیار است// رو کن به بندر عباس یا سوی شهر کرمان
-
با عرض معذرت از جناب جاويد عزيز
«هزار و سیصد و هشتاد و هفته»
بگیراین موش را تا در نرفته
الهی شاد باشی و سلامت
گر كه هنوز ، عمرت سر نرفته
-
هزار و سيصد و هشتاد و هفته
بگير اين موش را تا در نرفته
بكن توبه به سوي خالق و يزدان هستي
تا وقتي از خودت، حوصله ي تو سر نرفته...
-
مدیر کل
اگه مدیر کل بشم چی می شه.... مث اونا تپل بشم چی می شه
صاحب رانندۀ مخصوص بشم.... راحت از این صف اتوبوس بشم
هرجور دلم بخواد برم سر کار... کسی دیگه ازم نگیره آمار
منو اگه کسی بخواد ببینه.... باید تو لیست انتظار بشینه
ایل و تبارم بذارم سرکار.... بدم یه پست خوب و نون وآبدار
عمو مدیر مالی و اداری.... عمه معاون حسابداری
خواهر زن لوس و ِتیتیش مامانی..... بره بشه مسئول بایگانی
بی خودی هی به بعضیا گیر بدم.... حقوق بیچاره هارو دیر بدم
به نورچشمیا و پاچه خارا م.... بدم اضافه کار و کلّی انعام
یواش یواش توپیست رانت خواری....بگازونم با ماشین فراری
خلاصه آبی زیر پوستم بره....بشه برام تو زندگی خاطره
ولی یواشکی تو گوش «جاوید».... زنش یه چیزی گفت و کلّی خندید:
یه دوریال بده یه کاسۀ آش... تا مدتی بشین به این خیال باش
-
تیتر های زرد و سیاه
شده از تیترهای زرد و سیاه.... صفحات مجله مالامال:
آن یکی کشته باجناقش را.... دیگری کرده با فلانی حال
یا بلوتوث زشت و مستهجن.... دختری را کشانده در مرداب
خورده یک شیشه قرص اگزازپام.... رفته آرام تا ابد در خواب
اکس پارتی شده بلای جوان.... قاتلی کشته است مادر زن
تخم یارانه را ملخ خورده .... رفته بالا اجارۀ مسکن
مرد بیچاره در نیاورده.... از تنش رخت و کفش دامادی
زن به اجرا گذاشته مهرش.... آن هزاران بهارآزادی
و جناب رییس بانک فلان .... اختلاسیده اندکی اسکن
یا که مسئول قسمت ارزاق ..... رفته زندان به جرم جعل کوپن
چون موفق شدیم در بنزین.... صحبت از جیره بندی آب است
بعد از جیره بندی گازوییل... نوبت آفتاب ومهتاب است
یک جوان در کمال نامردی.... گفته اسب فلان کَسَک یابوست
حبس و تبعید و اندکی شلاق.... حاصل گفته و خطای اوست
پسری از هراس شهریه.... شده روزش چو شام تیره سیاه
خورده سم ، پا به قبله کرده دراز.... شده راحت زدرس و دانشگاه
خانمی زیر تیغ جراحی.... لب ولوچَش شده مثال شتر
خواسته ابرویش درست کند... چشم را کور کرد ه آن دکتر
این چنین تیترها ی رنگارنگ.... مثل سوهان روح می باشند
می نمایند روح را سرویس.... می زدایند از لبان لبخند
تیترها را به باد بسپارید.... یا بریزید داخل یک چاه
یا به چشمان زنید همواره ..... چشم بندی به رنگ زرد وسیاه
طنز« جاوید» گاه شیرین است.... گاه تلخ است مثل بکرایی
نوش زنبور را کسی نوشد.... که ندارد ز نیش پروایی
-
قطار بی ترمز
عینکم را که می زنم بر چشم//هرخزان را بهار می بینم
کُل هفتاد و چند میلیون را// بر قطاری سوار می بینم
رُل آن را به دست مردی از// خطۀ گرمسار می بینم
دور راننده اش که نورانی ست// هاله ای پایدار می بینم
این که بی ترمز است و پرسرعت// خارج از هر شعار می بینم
ودرآن راحتی و امکانات// کامل و بی شمار می بینم
سرنشینان آن زپیر و جوان// همه مشغول کار می بینم
چون زیاد است کوپه های قطار// همه را خانه دار می بینم
ساکنان را بدون دغدغۀ // پول رهن و اجار می بینم
بابت اینکه شد اجاره ، اجار// خویش را غصه دار می بینم
مرد و زن را زفرط خوشحالی//چاق همچون تغار می بینم
بر دل مردم از فراوانی// راحتی و قرار می بینم
پیش ِبانی خیر آن، همه را // شاکر و شرمسار می بینم
بر سر سفره از درآمد نفت// بسته های دلار می بینم
جای بنزین درون باک همه// اتم هسته دار می بینم
مفسدان بزرگ چون شهرام// بر سر چوب دار می بینم
تیم فوتبال و سر مربی آن// صاحب افتخار می بینم
طرح ها و لوایح مجلس// محکم واستوار می بینم
تخم معتاد را ملخ خورده // کی؟ کجا ؟ من خمار می بینم ؟
چون که جوگیر قافیه شده ام// (آر ها ) پشت (آر)می بینم
عینکم چون که اَند خوشبینی ست// هر یکی را هزار می بینم
شوره زارو کویر لوت و نمک// مملو از چشمه سار می بینم
عمه فرزانۀ نود ساله// هلویی آبدار می بینم
سیب زمینی بـَردۀ شیراز// کیوی شهسوار می بینم
شعر« جاوید» را که درپیتی ست // جالب و شاهکار می بینم
تازه اورا مثال سعدی یا // دست کم چون بهار می بینم
از پریشب که عینکم گم شد//باز اوضاع ، زار می بینم
-
رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: یکی از بزرگترین مشکلات در حوزۀ گردشگری و جذب توریست، سرویس بهداشتی است.
مبال
یکی از مدیران فرهنگ دوست// که میراث و گردشگری دست اوست
سخن گفت روزی زحُسن مبال// همان جای آرام پُر حس و حال
همان که وجودش غنیمت بُود// نبودش ولی رنج و نکبت بُود
همان جا که فکرت شود باز ِباز// به یاد آوری آن چه داری نیاز
بسی اختراعات و نوآوری// چه افکار پرقدر و پر مشتری
که در دست شویی شکوفا شود// زشادی لبت مثل گل وا شود
چه اشعار پُستی مُدرن وسپید // که شاعردر آن لحظه آرد پدید
درهنگام نوروز و سیزده بدر // که باشد تو را میل وعزم سفر
در آن لحظه که دست در دست یار// بگیری ره جنگل و کوهسار
ویا این که در حال یک کنفرانس// ویا روی صحنه به هنگام دانس
اگر معده ات میل یاری نکرد// ومثانه ات پایداری نکرد
ویا این که تحت فشارت گذاشت// دولیوان چایی که خوردی به چاشت
نخواهی بجز وصل او هیچ چیز// ودنیا نیارزد به پیشت پشیز
درآن لحظۀ شوم پر پیچ و تاب// چه شلوارها که نگردد خراب
به کوی و خیابان همه در بدر// به دنبال اویند با چشم تر
و گردشگری رفته زیر سوال// شدیداً برای نبود مبال
بدون توالت چه گردشگری؟// چه کشکی چه پشمی چه ارزآوری؟
چنین گفت « جاوید» با سوز و آه// بسازید در هرکجا مستراح
که راحت شود خلقی ازاین عذاب// نگردد دگر هیچ چیزی !! خراب
زبس که نبوغات من کافیه // شده (آه) با (آح ) هم قافیه
اگرچه که این شعر بودار شد// ولی راه چاره نمودار شد
-
با سلام
به ياد زنده ياد آغاسي
نمي دانم چه هستي هر چه هستي قلم چون تيغ مي رقصد بدستت
خيلي با حالي شعراتم خيلي خوبه اميدوارم تا ابد زنده باشي تا از وجود نازنينت استفاده كنيم
تا درودي ديگر بدرود
-
-
املت
املت سرخ و قشنگی داشتیم
توی آن گوجه فرنگی داشتیم
زرده اورا زعفرانی کرده بود
بهتر از کتلت و شامی کرده بود
گوجه ها بوی شقایق می دهند
بوی املت های عاشق می دهند
تخم مرغ و گوجه ها یادش بخیر
جیک جیک جوجه ها یادش بخیر
گوجه همراه تورم شد پرید
توی املت هیچکس اورا ندید