سلام دوستان
من داشتم دنبال راهی برای این مشکلم میگشم که اتفاقی این تاپیک را دیدم!
من هم مشکل شما عزیزان را دارم. در حدود 15-16 ساله که این بیماری با من هست. الان 29 سالمه یعنی این بیماری تمام نوجوانی و جوانی من را تباه کرد!!! خیلی جاها آبروی من را برد. خیلی از موقعیت های خوب زندگیم را به خاطر این بیماری از دست دادم. با هزار بدبختی کاردانی را گرفتم نمیتونستم سر کلاس ها حاضر بشم. سر کلاس به جای توجه به درس باید حواسم به این بود که نکنه دلم صدایی بده.... نتونستم ادامه تحصیل بدم در شرایطی که کارشناسی قبول شدم اما این کابوس همه چیزم را گرفت و.... کارم را از دست دادم. حتی از خجالت اینکه دوستام و آشنایان از مشکلم خبردار نشن اکثر جاها حضور نداشتم و...... بگذریم میدونم خیلی از شما هم مشکل من را داشتین.
همه ما میدونیم 70% این موضوع بر میگرده به استرس یعنی برای بنده که اینطوره. من وقتی خودم هستم و خودم شاید 1-2 بار در روز این اتفاق برام بیوفته اما اگه در جمع باشم اونم جایی خلوت.......وای به حالم.
بنده چنیدین ساله که لبنیات را از رژیم غذاییم حذف کردم به خصوص شیر و به جای شیر بعضی اوقات ماست میخورم چون ماست خیلی کمتر اذیتم میکنه. شیر بدون لاکتوز هم که 2-3 ساله آمده اونم بد نیست.
دکتر هم رفتم. طب سنتی هم انجام دادم. رژیم غذایی هم دارم و.... اما همچنان این بیماری دست بردار نیست.
من همه جوره با این مشکلم کنار آمدم یعنی جایی که خلوت بود نرفتم مهمونی کمتر رفتم. مسافرت دانشگاه درس..... اما مشکل من یه چیزه دیگست. من میخوام ازدواج کنم و تا 3-4 ماه آینده باید برم خواستگاری. اینکه در جلسه خواستگاری با اون همه استرس و مکانی خلوت و بی صدا چه اتفاقی میافته خواب شب را ازم گرفته....