تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
Printable View
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در عشق گذاری ست که در هیچ گذر نیست
این پویه ی ناخواسته را نام سفر نیست
هشدار ازاین زه که در آن گمشده ام من
این راه به جز آمدنی سوی خطر نیست
ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی...کین ره که تو میروی به ترکستان است...
تو با روح شقایق آشنایی
تو در آیینه سرخ غزل ها
همیشه ابتدا و انتهایی
کنار پنجره تنهای تنها
میان هاله ای از غم نشستم
تو آرایشگر چشمان موجی
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
مهربانی کی سر آمد مهربانان را چه شد
در اين زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
تازه شده دلم هوایی حرم...بازم میخواد بره زیارت کرم...
موجها خوابیده اند آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است.
تا به آخر در دلم شورو نواست...چونکه این دل صاحبی همچو تو دارد یا الله...
تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند ادمي