-
چه کسی خواهد دید
مردنم را بی تو ؟
بی تو مردم ، مردم
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را
بی قید
و تکان دادن دستت که
مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
عجیب ! عاقبت مرد ؟
افسوس
کاش می دیدم
من به خود می گویم :
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد ؟
-
میروی و من اسیر دست غمها میشوم ،
باز تنها ، باز تنها ، باز تنها میشوم!
میخزد بر گونهام اشکی به یاد چشم تو ،
بار دیگر بیتو از اندوه ، دریا میشوم!
میروی ، گم میشوم در ازدحام اشک ، آه .. ...
بار دیگر بیتو با آیینه تنها میشوم!
جای ماندن نیست بیتو میروم هرجا که شد،
بعد از این آوارهی دلتنگ صحرا میشوم!
-
نگاهم میکنی!نامهربان اماچرا دیگر؟
از اینجا میروم،گویا نمی خواهی مرادیگر
نگاهت روبه سردی رفت،من هم میروم گرچه
برایم سخت باشدباوراین ماجرادیگر
قصّۀدلتنگی من،نازنین بگذار وبگذر
بگذرازمن روبه سوی گرمی آغوش دیگر
عابر تو ،عابری تو، اندرین پاییز،برگم
بر تنم گامی نه،تردم ونزدیک مرگم
برتن نمناک کوچه،خش خش پایت شنیدم
خسته ورنجورخودرازیرپاهایت کشیدم
این دل پاییزی ام رازیرپاهایت ندیدی
آه ازعشقت کشیدم،جزجفاازتوندیدم
نازنینم بگذرازمن،کزمن وازماگذشته
دست بی رحم زمانه،اینچنین برمانوشته
قصُۀ دلتنگی من نازنین بگذاروبگذر
بگذرازمن روبه سوی گرمی آغوش دیگر
-
انگار تا همیشه باید
در پی چشمهای تو ستاره های جاده را سوا کنم
وچه طولانی است
این شبهای بی ستاره جاده
-
آری می شود
می شود با خیال تو
تمام جاده های جهان را پیمود
تنها به من بگو
در کدام آبادی پنهان شده ای؟
به کسی نگو
من از جغرافیای جهان
فقط راه خانه ام را بلدم ...
-
ايست !
اينجا بازرسي ست
ميگردم
مبادا
با خودت دل بياوري
عبور دل
ممنوع است . . . !
-
من یک ایستگاه مانده به عشق
به دنیا آمدم .
ایستگاه بعد
پیاده می شوم ...
-
چراغ انتظار بر بام آرزو افروخته ام
کاش در قلب مشتاقم قصری بسازی بلند
دوستت دارم
حتی اگر فراموشم کنی
غریب و تنهایم
اما نومید هرگز
-
خودت بگو
در چشمان من چه می کنی؟
خودت بگو
چرا هوا از تو پر شده؟
چرا این حوالی ِ من،
پر از صدای گام های بی صدای تو شده؟
خودت بگو
چرا می خواهم زیادتر ببینمت؟
چرا تازگی ها بودنت
انقدر دلچسب شده؟!
خودت بگو
چرا این همیشگی،
تکراری نمی شود؟!
می دانم که می دانی
کار خودت بود
نگو
خبر ندارم
-
بگذار بمیرم
دیگر آرزویی ندارم
دستانم که به دستانت رسید...