تو خونه نشسته بودیم همه بودن! داشتیم تلوزیون نگاه میکردیم! که داداشم به من گفت بزن کانالای 1 و 3 ببینیم چی داره! :18:
Printable View
تو خونه نشسته بودیم همه بودن! داشتیم تلوزیون نگاه میکردیم! که داداشم به من گفت بزن کانالای 1 و 3 ببینیم چی داره! :18:
دیگه در اون حد نیستم !نقل قول:
اینو گفتی یاد سوتی یکی از دوستان افتادم که اول ایمیلش www میزاشت
و به وبلاگش هم میگفت سایت
این دیگه برای من عادی شده !نقل قول:
تو خونه نشسته بودیم همه بودن! داشتیم تلوزیون نگاه میکردیم! که داداشم به من گفت بزن کانالای 1 و 3 ببینیم چی داره!
گفتین www یادسوتی دوستم افتادم میگفت w.w.w !!!
خوب این سوتی قدیمی بود!نقل قول:
مال اون زمانی بود که عادی نشده بود!:21:
با اجازه دوستان اهل سوتی و ریش سفیدان این تاپیک !
این سوتی مربوط میشه به 1 سال پیش ، تابستان :
با تیر و طایفه تو پارک ملت مشهد بودیم ، بعد از کلی گشت و گذار و ...... بدجوری دستشوییم گرفته بود !! گلاب به روی عزیزان ، هم 1 داشتیم هم 2 !! اونم به صورت فوق حالت تصور ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رفتیم بعد از کلی پرس و جو ، دستشویی پارک ، رو پیدا کردیم .. جان خودم اون لحظه خیلی خوشحال شدم ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمتان روز بد نبیند .. 10 متری دستشویی که رسیدم ، دیدم صف داره در حد تیم ملی اسپانیا !! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] داشتم نا امید میشدم ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کمی اندشه کردیم .. دیدم همین رو هم از دست بدم دیگه کار به جاهای باریک میکشه ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بلاخره بعد از تحمل مشقت و رنج عذاب بسیار ، موفق با راه یابی به توالت شدیم ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] !! (( هنوز سوتی مونده ، اینا مقدمه بود ! ))
نشستیم که کارمون رو بکنیم ... یکی از رفقا زنگ زد ( شانسو داری ! ) قطع کردم ! دوباره زنگ زد این دفعه هم قطع کردم هم گذاشتم رو سایلنت ! باز زنگ .. من که دیگه اون موقع اصلا مغزم کار نمیکرد .. پیش خودم گفتم این قدر زنگ بزن جونت درآد ! :27: ولی این نامرد ول کن نبود ! انگار می دونست من تو چه شرایطی هستم ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دیگه بدجوری عصبانی شدم گوشی رو جواب دادم بهش گفتم : مردیکه %^$^$ !#)*&&%^ من تو موالم جون مادرت بعدآ زنگ بزن ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا نگو شونصد نفر پشت درها تو دستشویی وایستادن و صدای منو شنیدن ! ( اون موقع اصلا مخم کار نمی کرد ! ) :wac:
همون لحظه دستشویی از فرت خنده حظار محترم منفجر شد ! به این صورت : :39:
منو میگی .... تازه فهمیدم چه سوتی ناجوری دادم ! :41: بنده اصلا ذاتآ سوتی زیاد می دم !
کارم که تموم شد ... کمی هم که آب ها از آسیاب افتاد .. تو فکر این بودم که چه طوری بیام بیرون که دوباره ضایع نشم ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاملا ریلکس در رو باز کردم ( همه داشتن منو نگاه می کردن ! ) .... از شانس ***** من ، در راه رفتن به قسمت شیر های آب یه لحظه لیز خوردم ( البته نخوردم زمین ) .... دوباره ملت زدن زیر خنده ! :39:
من دیگه این دفعه داشتم آب می شدم میرفتم تو زمین ! :43: هیچی دیگه ... دستامو شستم و باز دوباره خیلی ریلکس ، اون محل کذایی رو ترک کردم ! :19:
راستش رو بخواین اون شب رو کلا دپرس شدم .. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .
دیگه از اون به بعد هر وقت اسم پارک ملت مشهد میاد ... من بدنم مور مور میشه !
قربان All ! :11:
داداشم پشت کامپوتر نشسته بود میخواست بره تو یک سایتی میگفت این چرا نمیره !
منم که دیدم بهش گفتم خوب اول سایت و بنویس ! :18:
خیلی قشنگ بود !
سوتی جالب
سلام
من چون دانشگاه م تو اصفهان زیاد میرم اصفهان
یه بار با قطار تندرو پردیس رفتم
تو زمستون پارسال بود
آب قطار یخ زده بود:41:
بعد تو قطار چایی دادن ما خوردمیم (2بار)
رانی خریدم خوردم(1بار)
یه آبمیوه هم بود اونم خوردم(1بار)
داشتم میترکیدم
حالا قطار هم وسط برف گیر کرده بود
:9:
ما پاشدیم بریم دستی به آب برسونیم
:25:
حالا اولین سوتی
این درهای ما بین واگن بادی
یه دگمه رودر نگه می داری وامیشد
ما هی کلید رو می زدیم
از دست مون در میرفت در دوباره بسته می شد
3-4 بار اینکارو کردم
بعد دیدم اونایی که نشته بودن دارن نیگا میکنن:39:
یعد تاز به دست..
رسیدیم دیدم درش قفلللللللللللله:19:
بعد به مهماندار(خانوم بود):44:گفتم کدوم دست.. بازه
گفت باید بری ته واگن:2:
دیگه وقتی رسیدم خیلی خوش گذشت:26:
good louock
دوستان سلام
یه سوتی برا یه ساعت پیش
داشتیم توی کوچه حرف میزدیم با بچه ها
یکی از رفقا چند باری با موتورش این خانوادش رو جا به جا کرد (مادرش و خواهرش و برادرش)
بار آخری اومدم بش یه چیز گفتم : اوتوبوس مبارک
نکته اینکه مادرش هم پشتش بود
میخندیییییییم.... خیلی باحال بود.نقل قول: