ای نگاهت رونق فردای من در تومعنی می شود دنیای من ای کلامت بهترین اثبات عشق باتوماندن آرزو من
Printable View
ای نگاهت رونق فردای من در تومعنی می شود دنیای من ای کلامت بهترین اثبات عشق باتوماندن آرزو من
دل من و حرفای بچه گونه
تو باز می گی برو بابا دیوونه
شب و غم و یه آسمون ستاره
من و تو و حرفای نیمه کاره
دلم میگه که گردش زمونه اس
نگاه تو دنبال یه بهونه اس
یادم باشه بندازمت توی آب
شاید بشی ماهی من توی خواب
قلاب عشقو می ندازم توی آب
شاید به چنگت بیارم توی خواب
بیا بگرد دور دلم حسابی
منم شدم ماهیگیر قلابی
بهونه اونجاست سر اون قلابه
قلاب همون جاست سر اون مردابه
بدو زرنگ باش توی این زمونه
نگو دلم روی زمین می مونه
یه وقت نگی من بی وفایی کردم
یا که خودم دلمو هوایی کردم
تو دنبال بهونه بودی منم
فقط برات بهونه پیدا کردم
از من دلشده ديوانه ترى نيست كه نيست...
بايد اين بار، به حالِ دلِ ديوانه گريست
ياد باد آنهمه پندار كه در سر مى رفت
كاين دل فارغ من تا ابد از عشق بريست
عهد كردم نشوم عاشق و مجنون كسى
لا مردانه كه گويد سخن مرد يكيستهركه دانست، بداند حذرى ديگر نيست
ز زنيّت شده ام مسخره لاف زنان
حرف بيهوده زدم، دامنم از عُذر تُهيست
امشب اين قصه عشقم بنويسيد به زر
تو که بودی دلم لبريز عشق بود
تو که بودی همه جا عطر و بوی مهربانی داشت
تو که بودی آسمان چشمهايم پر ستاره بود
تو که بودی تمام چشمهايم عاشق هم بودند
تو که بودی همه چيز فرق می کرد
آری...اما حالا ديگر چشمهايم هم غريبی می کنند
گوشهايم تاب شنيدن صدايی جز به دنبال رد پای تو را ندارند
و حالا بايد در انتظار دستهای شفا بخش تو باشم
و هميشه چشم به راه آمدنت هستم.
عشـــــــــــــــــــــــ ــــق من عاشــــــــــــــــــــــ ـــــــقم باش
چو در آينه نگه كردم ديدم افسوس
جلوه روي مرا هجر تو كاهش بخشيد
دست بر دامن خورشيد زدم تا بر من
عطش و روشني و سوزش و تابش بخشيد
***
حاليا... اين منم اين آتش جانسوز منم
اي اميد دل ديوانه اندوه نواز
بازوان را بگشا تا كه عيا نت سازم
چه رهآورد سفر دارم از اين راه دراز
شبهاي سرد و برفينبودي و نديدي كه چي اومد به روزم .....
خونه ي بي تو خاموش
در اين غروب دلگير يادم تو رو فراموش
در اين غروب دلگير يادت مرا فراموش
نبودي و نديدي كه چي اومد به روزم
گر چه گذشت جوونيم عاشقتم هنوزم
روزها به يادت گذشت شبها به يادت گذشت
نبودي و نديدي عمرم به يادت گذشت
حالا ديگه هجرت تو سرمايه ي غم منه
تقدير مثله يه جغد شوم رو بوم من داد ميزنه
نبودي و نديدي كه چي اومد به روزم گرچه گذشت جوونيم عاشقتم هنوزم
يه اتاق و يه جاده
نقش هر دو رو شيشيه
موندم ميون برزخ كه بعد تو چي ميشه
آخه گلي شكسته تو دست تو اسيرمگفتم بهت دوستت دارم خب حالا من پشيمونم
اگه نياي تو پيشم يه وقت ديدي ميميرم
محتاج يك نگاهتم تا جون دارم فداتم
محتاج يك نگاه و لب باز كني ميميرم
دست و پامو گم ميكنم وقتي نگام ميكني تو
نفس نفس هول ميكنم وقتي صدام ميكني تو
تو دفتر خاطره هام تو ذهن تو آرزوهام
اسم تو حك شده برام
ميخواستي ببيني ميسوزم آره داره ميسوزم
خداي من
اشك چشمامو ديدي بگو به چي رسيدي
بسمه بي قراري
مردم از چشم انتظاري
محتاج يك نگاهتم تا جون دارم فداتم
محتاج يك نگاه و لب باز كني ميميرم
دست و پامو گم ميكنم وقتي نگام ميكني تو
نفس نفس هول ميكنم وقتي صدام ميكني تو
ميدوني كه دوستت دارم واسه اينه كه دل ميسوزوني تو
بهت نگفتم تا حالادوستت دارم اي ماه من**
اينكه چقدر دوستت دارم
اما حالا بهت ميگم
بي تو دارم كم ميارم
بهت نگفتم تا حالا
كه بد جوري عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت ميگم
داري كجاها ميكشي
باز اين دل دربه دررو
قشنگ مهربون من
اين جوري از پيشم نرو
بهت نگفتم تا حالا
اينكه چقدردوستت دارم
اينكه چقدر آرزومه
پيش چشات كم نيارم
دلم ميخواد باور كني
از ته دل ميخوام تو رو
وقتي ميگم بمون ... بمون
وقتي ميگم نرو... نرو
بري هزار سالم بشه
چشم انتظارت ميمونم
بازم براي دل تو
ترانه هامو ميخونم
خودت ميدوني كه تو رو
از دل و از جون ميخوامت
مجنون عشق من شدي
من مثله ليلي ميخوامت
بهت نگفتم تا حالا اينكه
چقدر دوستت دارم
اما حالا بهت ميگم
بي تو دارم كم ميار
بهت نگفتم تا حالا
كه بد جوري عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت ميگم:
دل تنگه دل تنگمامشب نميخوابم
بيتاب بيتابم
بيدار بيدارم
امشب نميخوابم
از تو چه پنهون است
خواب تو رو ديدم
از ترس بيداري با گريه خنديدم
از تو چه پنهونه ست پروانه دلگيره
امروز راهي شو فردا ديگه ديره
دل تنگه دل تنگم
بيتاب بيتابم
بيدار بيدارم
امشب نميخوابم
بارون نميباره تو اين كوير درد
معشوق شبنم كوش به خونمون برگرد
به خونمون برگرد
معشوق بيداري
تو كه گل خوشي رو دامنت داري
خورشيد رو ميبردم تو گريه ميكردي
تعبير خوابم شد اينكه تو برگردي
دل تنگ دلتنگم
بيتاب بي تابم
بيدار بيدارم
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نميادبعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
توي خط شب من و يك نگاه
خط نا تموم توي نيمه راه
توي فكر تو من و جاده ها
پر قصه ها ياد بوسه ها
اگه عشق تو باشه يك گناه
دوستت دارم
دوستت دارم باز
دوستت دارم
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
توي چتر عشق آرزوم توئي
پشت سر توئي
روبه روم توئي
حرف اولي مثله يك سلام
بغض آخري تو غم صدام
اگه عشق تو باشه يك گناه
دوستت دارم
دوستت دارم باز
دوستت دارم
بعد از تو ميدونم هيچ عشقي نمياد
تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی
آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن
آتش عشق تو شد باده و درجام افتادنوش کردیم،چه نوشی،چه سرانجام افتاد
هر که نوشید از آن در نظر عام افتاد
قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق
زمان عاشق شدن نيست
هواى عاشق شدن هست
فغان كه اين شورِ مستى
نمى كشد از سرم دست
جهان پر از ديدنى هاست
فغان كه چشم حريصم
زِهَرچه زيبا كه بيند
به خاطرم خواهشى هست
شب و نسيم بهارى
گل و مِى و شادخوارى
بِدان معاشر كه دارى
مگر توانى نپيوست؟
خوشا زمانِ جوانى
كه بازوان ظريفم
سرشته از مهربانى
به شانه اى حلقه مى بست.
•
هنوز اين دل جوان است
هنوز جان مهربان است
هنوز تن شوخ و شيدا
هنوز من عاشق و مست:
شبى به دل وعده دادم
كه يارى از در درآيد
عروس شد در خيالم
سپيد پوشيد و بنشت
به خويش گفتم كه: عالى!
نظر در آيينه كردم
زشرمِ آن خوش خيالى
زدستم افتاد و بشكست...
آدمك آخر دنياست بخند
آدمك مرگ همين جاست بخند
آن دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذي ماست بخند
آدمك خر نشويي گريه كني
كل دنيا سراي ست بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست بخند .....
سعی کردم که عاشقش شوم
اما عشق، قدرتی است
که دلهای ما را می سازد
دلهای ما اما
نمی تواند آن را بسازد
در سکوت
دعا کردم
و از خدا خواستم
که قدرتی را در اعماق قلبم بیافریند
که مرا به او نزدیک کند
همچون زنی بودم
که از تنها فرزندش جدا شده باشد
و روحم از تشنگی و گرسنگی در رنج بود
اما او را یافتم
و دلم آفریده شد...
جبران خلیل جبران
خاک عاشقی می داند
گریه می کند
رنج می کشد
و صبر می کند
سر به آستان مرگ می گذارد
بر شانه هایش می گرید
اما نمی میرد
خاک عاشقی صبور است
بر برگ های پاییز بوسه می زند
تقدیر جهان را عوض می کند
جوانه ها را بیدار
و درختها را خواب می کند
اما خود، هرگز نمی خوابد
خاک
عاشقی صبور است
که سال ها و سال ها
برای آسمان صبر می کند
و من، همانم
که از خاک آمده ام
چون خاک عاشقم
و چون خاک، روزی،
صبوری را هم خواهم آموخت
جبران خلیل جبران
گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا می شکند
سلام بهانه من برای زندگی ....
دلت تنگ است ..... می دانم !!
قلبت شکسته است ..... می دانم !!
دوری برایت سخت است ...... می دانم !
اما برای چند لحظه ای ارام بگیر ..... تا برایت بگویم...
بگویم از دنیایی که به هیچ کس وفا نمی کند....
و مردمی که به جز خودشان هیچ کس را نمی بینند..!
بگویم از انچه که در این مدت بر من گذشت.....
اما گریه نکن ....که حال و هوای تو مرا بارانی تر می کند...
گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد...
بیا و درد دلت را به من بگو...
و مطمئن باش که قول می دهم ارامت کنم...!
با گریه خودت را ارام نکن....
گریه نکن که اشکهایت مرا نا ارامتر می کند..
گریه تو مرا به دلتنگی های دیرینه ام می کشاند....
گریه نکن چون منهم مانند تو اشفته می شوم..
می دانی که دوست ندارم ان چشمهای زیبایت رو خیس اشک ببینم ..
ای عزیزم ...
ای زندگی ام ....
ای عشقم .....
اینها تمام حرفهایی بود که در اوج دلتنگی با دل نا ارام خود ارام ارام گریستم...
برای دلی که هنوز در نبود تو ....
و ارام ... ارام می میرد...!
باور کن بغض راه گلویم را بسته است....
اما گریه نمی کنم...
می خواهم برایت فقط بنویسم...
اما تو بگو بهانه ام ...
می خواهم به یاد گذشته .... اما اینبار با دستانی سرد اشکهای گونه هایت را پاک کنم ( به یاد روزهای از دست رفته )
بهانه ام :
بیا و دستهایت را در دستهایی بی روجم بگذار....
و به یاد روزهای اول اشنایی مان دوباره ...ببار ...
این بار می خواهم جور دیگری اشکهایت را پاک کنم..!
سرت را بر روی شانه هایم بگذار ...و ارام در گوشم زمزمه کن ...
باور کن به درد دلهایت گوش خواهم کرد...
می دانی اگر هنوز هم دلی برایت مانده باشد
وقتی دست نوشته هایم را می خوانی ....
اشک از چشمان سرازیر می شود....
پس برای اخرین بار هم گریه کن....
چون این درد دلی بود که در اوج بی کسی .....
من نیز با چشمانی خیس برایت نوشتم.....
دوستت دارم چون تنها ترين فکر تنهايي مني.
دوستت دارم چون زيباترين لحظات زندگي مني.
دوستت دارم چون زيباترين روياي خواب مني.
دوستت دارم چون زيباترين خاطرات مني.
دوستت دارم چون به يک نگاه،عشق مني
پروانه
رنگ بال هایش را از یاد برده است
پرنده
آوازش را به یاد نمی آورد
دعا کنید
سطرهای عاشقانه
از یادمان نرود!...
حافظ موسوي
همه چیز در نبودنت ناخواناست
عشق هرگز رخ نداده !
هوایم را داشته باشی اگر
در متن دلتنگی هام
همچنان به دنبال سطری می گردم
که بر آن نگاشته شده باشی
خوش خط و خوانا !
تو زيبايي يا چشم هاي من شاعر
نميدانم
ولي اين را خوب ميدانم
كه اگر تو نباشي چشم هاي من هر چند هم كه شاعر
نمي توانند شعري به زيبايي تو
بسرايند . . .
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
اول دریا آرام بود
و شب ها راه نمی رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد
حالا هزار سال است
دریا، گیج...
هی می رود
هی بر می گردد
( الياس علوي )
در تنهايي خود لحظه ها را برايت گريه كردم
در بي كسيم براي تو كه همه كسم بودي گريه كردم
در حال خنديدن بودم كه به ياد خنده هاي سرد و تلخت گريه كردم
در حين دويدن در كوچه هاي زندگي بودم كه ناگاه به ياد لحظه هايي كه بودي و اكنون نيستي ايستادم و آرام گريه كردم
ولي اكنون مي خندم آري ميخندم به تمام لحظه هاي بچگانه اي كه به خاطرت اشك هايم را قرباني كردم
نوازشم کن وبگو که عشق اخرم تویی
بگو که بی تو هیچم و تموم باورم تویی
بگو که غربت چشات منو به رویا می بره
کهنه فروش شهر ما قلب شکسته می خره
نگو که دوست ندارم که بد دلم رو می شکنه
بگو که قلب عاشقم فقط واسه تو می زنه
نوازشم کن و بگو حس خوندنم تویی
بگو که بی تو هیچم و دلیل بودنم تویی
عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان
اصلا نمی شد که بگویم
دوستت دارم
اما گفتم .
گفتم :
- دسته کلیدت یادت نرود .
- پله ها لیزند .
- باید مراقب باشی .
- صبر کن تا چراغ قرمز
سبز شود ...
سيما ياري
پشت پنجره كه می ايستی
خيابان خيس می شود
و عابران ليز می خورند
پشت پنجره كه می ايستی
زيبا می شوي/از كوچه
تو را می بينم
و پرده ی حرير
كه اخم می كند
و كنار نمی رود
پشت پنجره می نشينی
كتاب می خوانی
و نور اتاق قدری كم است...
......
پنجره را كه پشت می كنی
می روم و شعر تعطيل می شود
باور کن به دیدار ِ اینه هم که می روم،
خیال ِ تو از انتهای سیاهی ِ چشمهایم سوسو می زند!
موضوع دوری ِ دستها و دیدارها مطرح نیست!
همنشین ِ نفسهای من شده ای!
رنگ ها را از طبیعت به امانت می گیرم
زیبایی آسمان و دریا را می ربایم
آرامش کوه را شبانه شکار می کنم
تا تو را در کنج یک رویا پیدا کنم
و همه چیز را
به تو ببخشم
تماشایت کنم
و بعد بگذارم بروی...
وقتی که عشق در دل ما ریشه میکند
فرهاد زندگی هوس تیشه میکند
در بیستون حادثهها تا که میروی
شیرین فقط، به گام تو اندیشه میکند
این سبزهزار وحشی احساس مال تو
تا بنگری پلنگ، چه با بیشه میکند
هر روز وقت آمدنت پشت پنجره
یک باغ گل، نگاه به آن شیشه میکند
یک گل، نگاه دزدکی خود برید و گفت
این عاشقی چه بود که دل پیشه میکند؟
یک لحظه بیشتر به تماشا نمانده است
وقتی که عشق، در دل ما ریشه میکند
سر چه باشد که نثار قدم یار کنند
یا دل و دین به چه ارزد که در این کار کنند
قبله ی جان نبود جز رخ جانان زانرو
عاشقان قبله ی خود ابروی دلدار کنند
عماد الدین نسیمی
تا پرده زرخسارچو ماه تو بر افتاد
از پرده بسی راز نهانی به در افتاد
پروانه ی مشتاق تو،ای شمع دل افروز
از شوق به جان آمد و از بال و پر افتاد
عماد الدین نسیمی
می برد ناله ی زارم به فلک زاری دل
بین چه ها می کشم از دست گرفتاری دل
عاقبت خون شود از دیده برآید بیرون
کز نیابد غم عشق تو به خون خواری دل
دوش دل از خم چوگان تو خوش بربودم
غمزه ات آمده اینک به طلبکاری دل
گله از نرگس بیمار تو دارم نه ز تو
تا کنون هیچ نپرسیده ز بیماری دل
تیر دلدوز تو نازم که بدان سخت دلی
مانده در سینه تنگ از پی دلداری دل
زخم هر تیر که در سینه دهان بگشاید
زیر لب خنده نماید به گرفتاری دل
همه دلها زتو رنجیده به غیر از دل من
آفرین بر دل و رحمت به وفاداری دل
اهل عالم همگی مست زهم صحبت مست
شده سرمستی صرّاف زهشیاری دل
صرّاف تبریزی
یار بی رحم و فلک در سر کین،من بی کس
چاره آنست که سر داد در این ره،باری
حکیم سید ابوالقاسم نباتی
هیچران دئمیش اول دم، قلم اود دوتدو، آلیشدی***آهیم شرریندن
بیر خنجری خونریز گئتیر، باغریمی بیر یار***بیر گؤر کی نئلر وار!
نباتی
شور دریای سخن از دل پر جوش من است
قفل گنجینه ی معنی لب خاموش من است
خشت از مستی من چون خم می می جوشد
در و دیوار درین میکده بیهوش من است
معنی بکر که در پرده ی غیب است نهان
بی تکلّف همه شب تنگ در آغوش من است
هر خیالی که به آن اهل سخن فخر کنند
در شبستان سخن،خواب فراموش من است
حلقه ی بندگی عشق بود در گوشم
چشم بد دور ازین حلقه که در گوش من است
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
صائب تبریزی
دلم می خواست همچون کبوتری بودمو بر قلب کوچکت آشيانه می کردمو هميشه مهمان تو بودم.دلم می خواست تا رگی از بدنت بودمتا اين زمانه نتواند ما را از هم جدا کند.من غم را در سکوت و سکوت را درشب و شب را در بستر و بستر رابرای فکر کردن به تو دوست دارم.من تو را به خاطر عشقت وعشق پاکت را به خاطر دلم ودلم را برای عشق به تو دوست دارم