سلام
عالیه
من که درست سر در نمیارم ولی
همینکه در مورد معضلات هم هست خیلی ملموسه
خیلی خوشحالم که این تاپیک رو پیدا کردم
ممنون
Printable View
سلام
عالیه
من که درست سر در نمیارم ولی
همینکه در مورد معضلات هم هست خیلی ملموسه
خیلی خوشحالم که این تاپیک رو پیدا کردم
ممنون
قدر دانی
پیرمردی ضعیف و لاجانی.... می عبورید از خیابانی
دختر ی را در آن حوالی دید.... رفت و دستان دخترک بوسید
دخترک هاج و واج زد فریاد....چند دشنام هم به یارو داد:
تو خجالت نمی کشی مردک.... با چنین سن و سال و این کک ومک
گنده لاتی که آن حوالی بود.... داد دختر شنید وآمد زود
خواست مشتی حواله اش بکند....مثل کاغذ مچاله اش بکند
چون که دید او ضعیف و رنجور است....پای بیچاره بر لب گور است
گفت عشقی چرا چنین کردی.... «خودمونیم» خیلی نامردی
پیر گفتا برای عرض سپاس.... وبرای ادای حق الناس
بوسه بر دست او زدم اینک... لایقم نیست این همه متلک
بوده آموزگار اول من....گر نداری خبر، پس حرف نزن
پیر تا خواست بوسه ای دیگر ..... برباید ز دست آن دختر
زنی از دور گفت بابا جان.....ای الهی تو را شوم قربان
قرص هایت دوباره کم خوردی.... باز هم آبرویمان بردی
گر کنی ترک قرص هایت را....می برم باز هم تو را آن جا
گفت« جاوید» با خود این گونه.... باز هم خوش به حال« دیوونه »
تا شقایــق هست
تا شقایــق هست ما رد می کنیم.... در نظارت سعی ممتد می کنیم
راه آن ها را که از ما نیستند....با کمال معذرت سد می کنیم
جای هر کس نیست کرسی های ما.... پس در آن وسواس بی حد می کنیم
با نـَخود قهریم تا روز ابد.... با خودی ها رفت و آمد می کنیم
با مخالف اهل شوخی نیستیم.... جان من آیا بگو بد می کنیم ؟
تا سر کاریم بایــــد کار کرد .... برورود اصلحان اصرار کرد
درعوض باید کمی تا قسمتی....مابقی را کـُلهُم انکار کرد
بعد هم با چانه و با ضرب و زور .....« بعضیا » را داخل آمار کرد
راه رشد بعضی از ما بهتران ..... با تساهل یک کمی هموار کرد
باید اصلح را وکالت داد وبس.... غیر اصلح را گِل دیوار کرد
چون که تأییدیم باید جار زد.... وعده ها را بر در و دیوار زد
من همان هستم که شیر سیستان .... گرز را بر دیو لاکردار زد
این شعارانتخابات من است..... مفسدان را باید از نو دارزد
ازبرای حل و فصل مشکلات.... مشت را بر پوز استکبار زد
بعد از آن « جاوید » را نفرین نمود.... تا که شاید چانه اش را مار زد
وکیل سخت کوش
خدارا شکر که آن مرد اخمو.....شده یک باره شوخ وشنگ و پرشور
کسی که با عسل شیرین نمی شد.... شده حالا خودش کندوی زنبور
طرف که آب از دستش نمی ریخت.... شده بخشنده چون مرحوم حاتم
ولیمه می دهد آن هم چه جوری.... کباب و مرغ با رانی و پَـم پَـم
پریشب باز بعد از یک ولیمه..... طرف برخاست و این گونه فرمود:
گوارا باد هر چیزی که خوردید.... ببخشایید برمن هرچه کم بود
یقین دارم که هر یک از شما ها.... تلافی می کند اکرام امشب
و با رأی قشنگ خود به بنده.... حلالش می نماید شام امشب
پس از پیروزی ام در انتخابات.... کنم هشت شما تبدیل بر صد
گلستان می کنم شهر شما را....به شرطی که زنم تکیه به مسند
تمام کوچه و پس کوچۀ شهر... اتوبان می کنم آن هم سه بانده
خیابان می کشم آن هم هوایی....خیابان های فعلی تان چرنده
برای اینکه از دود وترافیک.... کسی ذلّه نشه یا که نرنجه
زقبرس خودرویی ارزان میارم..... که جای سوخت خواهد کاه و یونجه
نمایم شارژ کارت کاه و یونجه.... برای مدت یک سال شمسی
کنم سوخت سفر را هم اضافه... به یونجه بیست کیلو کاه هم سی
برای کِشتن بذر خیارشور.... زمین های کویری را زنم شخم
چنان آبش دهم از رود کارون.... که یک تخمش شود هشتاد و شش تخم
خلاصه من وکیلی سخت کوشم.... نه کم کار و نه بی عار و نه بلغم
زبس از خود هنر در می نمایم... کنم «جاوید » نامم را به عالم
همه گفتند به به از کبابت.... کبابی این چنین هرگز نخوردیم
خیالت تخت ، روز انتخابات ..... تلافی می شود فیضی که بردیم
به یاد آریم احسانت به خوبی..... که بستی در سخاوت دست حاتم
بُود رأی تمام جمع حاضر..... کباب و مرغ با رانی و پَـم پَـم
غزل ترسناک
من از طناز رفته در پی هر باد می ترسم
واز رندی که گوید هرچه باداباد می ترسم
اگر فرهاد آمد از پی شیرین ابایی نیست
من از شیرین رفته در پی فرهاد می ترسم
زبس که آخر هر برج وحشتناک می باشد
از آن تیزی برج گندۀ میلاد می ترسم
زدانشگاه غیر ول نمی ترسم ولی افسوس
که از نوع ول آن یا همان آزاد می ترسم
نمی دانم چرا از راشد و مرشد نمی ترسم
ولی از هرکسی که می کند ارشاد می ترسم
چنان گوشم شده پر از فغان و ناله و فریاد
که ازآهنگ شیش و هشت و ریتم شاد می ترسم
جناب گاوما در زندگی همواره می زاید
لذا از زائو و لفظ مبارک باد می ترسم
به این علت که از هر بانک وامی دست و پا کردم
زنام بانک و وام و قسط و استرداد می ترسم
زبس که حرص خوردم معده ام بدجور می سوزد
لذا از خوردن هرچیز حتی باد می ترسم
مخ «جاوید» هم باید کمی شوک داد چون جداً
از این پرحرفی واینگونه استعداد می ترسم
نگار من
« نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت» // سریع رفت به نهضت و ثبت نام نمود
زنهضت آمد و شد ساکن بهارستان// و اسب سرکش قدرت چه زود رام نمود
لمید راحت و آرام روی صندلی اش// جهان و هرچه در او هست را به کام نمود
برای شهر خودش همچو یک کدوتنبل // برای خویش ولی جهد را تمام نمود
اگر که خانۀ مردم نمود چکه چه غم// چراکه بام خودش، خوب ایزوگام نمود
چو حض وافری از کرسی وکالت بُرد// دعا به جان همه صبح وظهر و شام نمود
وگاه رأی سفیدی به طرح ولایحه داد// اگرچه رأی طرف وضع را درام نمود
اگر که عطسۀ تندی زخویش صادر کرد// گمان مبر که نماینده ات زکام نمود
صدور عطسه به معنای اینکه ما هستیم// و این چنین به شما عرض احترام نمود
به چُرت و گفتن احسنت و سرتکان دادن // خلاصه دور وکالت چه خوش تمام نمود
و جالب است که « جاوید» عاشق قدرت// سریع رفت به نهضت و ثبت نام نمود
بهاریه
بــاز مـــی آیــــد بــــهـــار دلـنشین// بــلـبــل دستان شــود با گل قرین
دشت و صـــحــرا پـر شقایق می شود // صاف و روشــن قــلب عـاشق می شود
فــصــل ســـرد از هــیــبت باد بـهار// مــی کــنـــد از پــیـش روی او فـرار
ســفــره هــا بــا هـفت سین آراسته// بــا گـــل مـــهـــر و صــفـــا پیراسته
بــر ســر سفره جـوان و خُرد و پیر// ســبزه و آئــیــنـه و مــاهـی و سـیر
سـیـب و سـنـبـل در کـنـار یــاسـمـن// عطربــیــد مـِشک چــون مُشک خُتَن
سرکه و سنجد، سماق و شمع و گل// عـــیـــد آمــد بـــا دف و ســاز و دُهُل
ســال نــوتـحـویل و سال کهنه رفـت// هــم دل مــا تـازه شد هم کفش و رخت
یــا مــُقــلّب،قــلب مـــارا شـــاد کــن// یـــا مـــُدبّـــر خـــانــــه را آبـــاد کـــن
یـــا مـــُحـــول ،اَحســــنُ الــّحالم نما// از بـــدیـــهــــا فـــارغُ الـــبـــالــم نـما
ایـــن دل «جـــاویــد» را پـاک از ریـا//کُــن خــــدا ،ای قـــادر بـــی مــنـتــها
سال موش
«هزار و سیصد و هشتاد و هفته»
بگیراین موش را تا در نرفته
الهی شاد باشی و سلامت
تمام مدت پنجا (ه) و دوهفته
قشنگ هستش ولی مصراع آخر سکته داره.بهتره با یه سری کلمات مناسب دیگه جایگزین بشه هر چند بهترین شاعرای ما هم توی یه سری ابیات ضعیف داشتن.مثلا فردوسی توی شاهنامه 60هزار بیتی نزدیک به 500 بیت ضعیف سروده بود که با توجه به حجم عظیم کارش قابل چشم پوشی هستشنقل قول:
مهمان
حقّ است گر بگریم چون ابر در بهاران// یا سینه چاک سازم روز ورود مهمان
از سنگ ناله خیزد از این مصیبتی که //آید برای بنده با مرگ هر زمستان
من نیز می خروشم همراه سنگ چون که// در سفره ام نباشد ماهی و مرغ بریان
یک بار سکته کردم از دست لشکری که// حمله نمود بر من از جانب سپاهان
یک بار دیگر از ترس دادی زدم غشیدم// وقتی یورش نمودند اقوامم از خراسان
دایی زاسفراین عمو زشهر مشهد// خاله زسبزوار و عمه زشهر قوچان
خوردند کنگری مَشت لنگر زدند چندی// چون در بهار شیراز کنگر بُود فراوان
از شدت ترافیک پشت در توالت// اقوام صف کشیدند با خاطری پریشان
امسال هم اگر که حمله برند بر من// کارم کشیده گردد حتماً به بند و زندان
چون در بساطم آهی پیدا نمی توان کرد// دزدی است از برایم راه علاج آسان
از مش حسین بقال یا کل حبیب نانوا // سرقت کنم برنج وسویا و روغن و نان
یا با گرفتن قرض از این و آن دوباره// مدیون شوم به کامبیز یا بردیا و پیمان
شیراز خیلی خوب است هنگام عید نوروز// اما به شرط بودن مهمان قوم و خویشان
مهمان حبیب حق است حرفت درست، اما// شرمنده ام به مولا خالی ست جیبم الان
راه نجات «جاوید» ، جیم فنگ از دیار است// رو کن به بندر عباس یا سوی شهر کرمان