بیژن و لیلی دو بار همدیگه رو گم کردن و پیدا کردن... اولیش موقع زمان کودکی بوده که سره جریان هایی از هم جدا میشن و موقعی که بیژن در قیام قلعه مرغی به دست روس ها اسیر میشه، اونجا لیلی رو در لباس یکی از سرباز های ارتش سرخ میبینه...:20:
دومین جریان جدا شدن این دو کففتر عشق و هم که باید بدونی...!:27: بعد از اینکه به بیژن میگن لیلی مرده، بیژن به بصره و بعد به آمریکا تبعید میشه و بعد از سی سال با نامه ای که لیلی بهش میده، میفهمه که اونا زندن و میاد ایران و پیداشون می کنه...:20:
دژگیر هم فکر کنم به واسطه آشنایی ای که با خانواده ایرانی داشته (افسر نیروی دریایی بوده و بیژن افسر نیروی هوایی) میاد با خواهر بیژن یعنی فاطمه ازدواج میکنه... بعد جریان جنگ ایران و شوروی در شمال و در دریا و ساحل پیش میاد که اسد (برادر کوچیک بیژن که با فخرالسادات (زن فعلی نادر) تازه ازدواج کرده بود و برای خدمت سربازی به نیروی دریایی ملحق شده بود) اونجا شهید میشه و دژگیر هم یه دستشو از ذست میده... از اونجا به بعد دژگیر از ارتش میاد بیرون و میره به طرف نوشتن مقاله های سیاسی و انتقادی از حکومت پهلوی و نهایتا زندانی سیاسی اون زمان میشه. وقتی هم انقلاب میشه، دژگیر رو از زندان آزاد می کنن و میشه از انقلابیون!
البته به نظر من شخصیت دژگیر رو کاملا خراب کردن... اون شخصیت جذاب جوونی اون کجا و این شخصیت تودار فعلی کجا که به زور ازش دو تا دیالوگ آدم میشنوه!:13:
یاعلی:11: