نوشته شده توسط shahabmusic
خانوما نخونن يوهو آبروم بره :blush:
يه هفته بود كه خارجي شده بودم كه دوست داداشم اومد در خونه گفت مي خام برم استخر مي ياين بريم؟ داداشم گفت من حال ندارم شهابو ببر كه تازه اومده (آقا منو ميگي مثل خر داشتم كيف مي كردم ولي اصلا بروي خودم نمي اوردم)
خلاصه رفتيم ديدم يه سري پسر -دختر دبيرستاني از طرف دبيرستان اومدن استخر منتظرن سر پرستشون بياد برن داخل. ما رفتيم داخلو حاظر شديم رفتيم داخل استخر . دوست داداشم پريد داخل آب منم نشستم روي سكو كنار استخر داشتم به اين فكر مي كردم كه عجب استخر بزرگ و تميرزيه كه يهو دانش آموزا اومدن تو منم اينطوري :blink: شدم (تا حالا كه نديده بودم ....) براي همين ناخودآگاه زول زدم بهشون در همين حال يهو يكي زد رو شونم ديدم دوست داداشمه .اونم نامردي نكرد با صداي بلند زد زير خنده :tongue: كلي پيشش ضايع شدم. :blush:
خلاصه از اون روز به بعد منو تا ميبينه خوب بهم مي خنده اگه كسيم اطرافم باشه براش تعريف مي كنه