کاش ! قلبم درد تنهايي نداشت
سينه ام هرگز پريشاني نداشت
کاش! برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از يک روز باراني نداشت
کاش! مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
Printable View
کاش ! قلبم درد تنهايي نداشت
سينه ام هرگز پريشاني نداشت
کاش! برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از يک روز باراني نداشت
کاش! مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد.
آفتاب از چهره ما ترسيد .
دريافتيم ، و خنده زديم.
نهفتيم و سوختيم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستيغ جدا شديم:
من به خاك آمدم،و بنده شدم .
تو بالا رفتي، و خدا شدي .
تو بالا رفتي، و خدا شدي
يادم امد هان
داشتم مي گفتم : انشب نيز
سورت سرماي دي بيدادها مي كرد
و چه سرمايي چه سرمايي !
باد برف و سوز وحشتناك .
ليك خوشبختانه آخر سرپناهي يافتم جايي .
گرچه بيرون تيره بود و سرد همچون ترس
قهوه خانه گرم و روشن بود همچون شرم .
گرم
از نفس ها دودها دم ها
از سماور از چراغ از كپه اتش
از دم انبوه ادمها .
و فزون تر زان دگرها مثل نقطه مركز جنجال
از دم نقال
لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد
صداش به شكل حزن پريشان واقعيت بود
و پلك هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هواي صاف سخاوت را
ورق زد
و مهرباني را
به سمت ما كوچاند به شكل خلوت خود بود
و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
براي آينه تفسير كرد
در سكوتش غرق
چون زني عريان در ميان بستر تسليم اما مرده يا در خواب
بي گشاد و بست لبخندي و اخمي تن رها كردست
پهنه ور مرداب .
بي تپش و ارام
مرده يا در خواب مردابيست
وانچه در وي هيچ نتوان ديد
قله پستان موجي ناف گردابيست.
من نشستم بر سرير ساحل اين رود بي رفتار
از لبم جاري خروشان شطي از دشنام
و به سوي اسمانها بسته گوناگون پل پيغام
ما به عاطفه سطح خاك دست كشيديم
و مثل يك لهجه يك سطل آب تازه شديم
و بارها ديديم
كه با چه قدر سبد
براي چيدن يك خوشه ي بشارت رفت
ولي نشد
كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله نورها دراز كشيد
و هيچ فكر نكرد
كه ما ميان پريشاني تلفظ درها
راي خوردن يك سيب
چه قدر تنها مانديم
ميان مهربانان كي توان گفت
كه يار ما چنين گفت و چنان كرد
در جاده هاي عطر
پاي نسيم مانده ز رفتار.
هر دم پي فريبي ، اين مرغ غم پرست
نقشي كشد به ياري منقار.
راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زد
شعري بخوان كه با ان رطل گران توان زد
دگر روزي كه گنجور هوس كيش
به خاك اندر نهد گنجينه خويش