-
رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
گفتم که صبح این شب یلدا نمی شود
دل های منتظر همه تقدیم چشم تو
امروز بی حضور تو فردا نمی شود
مریم حیدرزاده
-
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
-
يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند
-
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
-
روان تشنه ما را به جرعهاي درياب
چو ميدهند زلال خضر ز جام جمت
هميشه وقت تو اي عيسي صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
-
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
-
شهد عشقی پاک و شیرین
یادمه به من می گفتی
که می خوای با من بمونی
شب و روز زمزمه ی عشق
توی گوش من بخونی
هنوزم به یادت هر شب
قطره قطره اشک می ریزم
می دونم یک روز دوباره
تو میای پیشم عزیزم
خسرو نکونام
-
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب
هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب
فکر کنم سهیل محمودی باشه
-
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
حافظ
-
تا ز ميخانه و مى نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود
حلقه ی پيرمغان از ازلم در گوش است
بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود