با سلام
یک فروغ بیکران
که میخواهد شبتاب دیگری باشد
در مزرعه نگاه های منقطع.
آرامش محض
و بوسه های ما،
ذرات پرطنین پژواک
که در دوردستها مرتعش میشوند.
و تنها قلب گرم تو
دیگر هیچ
Printable View
با سلام
یک فروغ بیکران
که میخواهد شبتاب دیگری باشد
در مزرعه نگاه های منقطع.
آرامش محض
و بوسه های ما،
ذرات پرطنین پژواک
که در دوردستها مرتعش میشوند.
و تنها قلب گرم تو
دیگر هیچ
چشمهای تو
مثل سیب های سرخ صاف و ساده اند
از نگاه تو نسیم زندگی می وزد
ولی دلم
مثل برگ سبزی از بهار یادگار
روی شاخه ی نهال مانده در کویر انتظار
بی وزیدن نسیم
زندگی بر او حرام می شود
با وجود غصه ها و دردها
آنچه گفته ام و شنیده ای
با رسیدنت تمام می شود
با سلام
تقدیم به عزیزترین عزیزم :wub:
دوســــــــت دارم قدر خدا
قد تموم گریه هام
قد سبد سبد بهار
قد گل ســـــرخ انار
دوست دارم قد تموم آسمون
با هر چی توش بوده هست
با من تنها همزبون
بازم بگم چقدر تو رو دوست دارم
قد تموم زندگیم ....... قد روزای عاشقیم
قد توم لحظه ها ......دقیقه ها ثانیه ها
دوست دارم هر چی بگم بازم کمه
هر چی رو که اسم ببرم یه قطره از یه عالمه
نمی دونم چطور بگم دوست دارم
شاید برای خودمم این قصه هم، مبهمه .........
هميشه دلم مي خواس
بهم بگي دوسم داري
وقتيكه پيش مني
سر روي شونم بزاري
هميشه دلم مي خواس
كه بي قرار من باشي
اََََگرم زمستونم
تنها بهار من باشي
هميشه دلم مي خواس
ناز نگامو بكشي
روي بوم آرزوت
عكس چشامو بكشي
هميشه دلم مي خواس
غرق محبتم كني
از عذاب بي كسي
منو راحتم كني
هميشه دلم مي خواس
اسم منو صدا كني
هر كسي غير منو
به عشق من رها كني
هميشه دلم مي خواس
با هم ديگه بريم سفردورشيم از اين آدما
نمون از ما يه اثر
هميشه دلم مي خواس
تو روياهات جا بگيرم
يه جوري نیگام كني
كه از نگاهت بميرم
هميشه دلم مي خواس
واسم ستاره بچيني
وقتي كه تنها شدم
تنهائيهامو ببيني
هميشه دلم مي خواس
دست توي دستام بزاري
واسه يكبارم شده
هم پاي چشمام بباري
هميشه دلم مي خواس
برات عزيزترين باشم
ميون اين همه غم
پناه آخرين باشم
امّا تو نيستي و دل
بد جوري غرق خواستنه
مي دونم نيستي و باز
دوباره وقت باختنه...
با سلام
همه می پرسند:
چیست در زمزمه مبهم آب؟ ..... چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی این ابر سپید ؟ ..... روی این آبی آرام بلند؟
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟ ..... چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن مینگری...؟
نه به ابر ، نه به آب ، نه به برگ ،نه به این خلوت خاموش کبوتر ها
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در دامن کوه صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ طراوت را در گونه گل همه را می شنوم میبینم
مـــــــــــــــــن بــــــــــــــــــــــه ایــــــــــــــــن جـــــــــملـــــــه نمـــــــــی اندیــــــــــشــم...؟!
به تو می اندیشم ..... ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت.....همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تــــــــــــــــو بــــــــــــــــــــدان ایـــــــن را تنـــــها تــــــــــو بــــــــــــــدان......؟!
تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو بجای همه گلها تو بخند
اینک این که من که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله ها را تو بگوی
قصه ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش...............
شبی در پریشانی جاده
در زخم مهتاب
دز آن جا که حرفی
کلامی
گلوی مرا چنگ می زد
برای تو شعری سرودم
به رنگ ستاره
به رنگ غزل
چه دیدیم از این عطش های جان سوز
از آن روز
تو رفتی
دلت مثل لبخند گل بیکران بود
مثل آسمان بود
همه حسرت یک نگاه تو در سینه دارند
تو شاید همانی که من....
با سلام
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید *** فغان که بخت من از خواب در نمیآید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش *** که آب زندگیم در نظر نمیآید
قد بلند تو را تا به بر نمیگیرم مگر *** درخت کام و مرادم به بر نمیآید
به روی دلارای یار ما ور نی *** به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید *** وز آن غریب بلاکش خبر نمیآید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا *** ولی چه سود یکی کارگر نمیآید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر *** ولی به بخت من امشب سحر نمیآید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز *** بلای زلف سیاهت به سر نمیآید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس *** کنون ز حلقه زلفت به در نمیآید
...دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار
تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار
فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم
به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم....
می لعل مذابست و صراحي کان است
جسم است پياله و شرابش جان است
آن جام بلورين که ز می خندان است
اشکي است که خون دل درو پنهان است
با سلام
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم ** هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم ** فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل ** چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش ** فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند ** بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی ** چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه ** که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه ** که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله ** نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن ** چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
حضرت حافظ