بگذار هر روز، دلیلی باشد در دست
بگذار هر روز، عشقی باشد در دل
بگذار هر روز، دلیلی باشد برای زندگی
امشب هم فراموش كرد، مثل همه شبهایی كه پشت پنجره او را به انتظار می نشستم و او نمی آمد
آه ... صبح نزدیك است
صدای خنده مستانه اش آمد، اما پنجرهام دیگر گشوده نخواهد شد
چرا كه دیگر از این پنجره خت كه انتظارم را به تمسخر میگیرند بی زارم
خوش باش كه من عمری ست به شنیدن خنده ی سر خوش و مستانه ات، به نگاهی دزددانه از پس پنجره دلخوشم ....
در گذر زمان،
عشق ها می میرند و فقط خاطرههاست كه شیرین و تلخ، دست نخورده به جای می مانند.