دوست دارم غذایی باشم...
که لاشخوری برای جوجه ی گرسنه اش میبرد...
تا اینکه در دل خاک...
بیهوده بپوسم...
همین...
دوست دارم غذایی باشم...
که لاشخوری برای جوجه ی گرسنه اش میبرد...
تا اینکه در دل خاک...
بیهوده بپوسم...
همین...
میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن
فاصـــــــــله تنها یك حرفــــــ ساده بود
از قــــــول من
به بــــــاران بے امان بگو :
دل اگــــــر دل باشد ،
آبـــــــ از آسیابــــــ علاقــــــــه اش نــــمے افتــــــد
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم....
دل سوخته ام دوست, زجان باکم نیست
عهدم مشکن که مرگ پیمان من است
جا ن بی تو نخواهم که بر این ننگ بسی
خون گریمو افسوس به دامان من است
خون گریمو افسوس...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این روزها دلم اصرار دارد
فریاد بزند ....
اما ....
من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد ....
... ... این روزها من خدای سکوت شده ام ....
خفقان گرفته ام
تا
آرامش اهالی ِ دنیا خط خطی نشود!
گاهـــــی آدم دلـــــش میخواهد کفش هایش را در بیاورد،
یواشکــــی نوکـــــ پا نوکــــــ پا از خودش دور شـــــــــود،
بعد بزند به چاکـــــــــــــــ ...
فرار کند از خودشـــــــــــ ...
اینجا همه شمع ها روشنند
جا شمعدانی ها خالی1.....
======
زندگی عرصه ی یکتای هنرمندی ماست.
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پیوسته بجاست
خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد...
شب را دوست دارم . . . زیرا در تاریکی چهره ها مشخص نیست . . .
و هر لحظه این امید در دلم ریشه میزند که . . . تو آمده ای ولی . . .
من تو را ندیده ام . . .
گاهی چه دلتنگ آغـــــوشتـــــــ میشوم
و همینطور دلتنگ بوســــــه هایتـــــ
دلم زانوان مهــــــربانتـــــ را میخواهد
تا سر بر آنها نهاده بر دامنت اشک بریزم
نه به شکایت بلکه از روی دلتنگـــــــی!:40:
فصل
فصل فاصله هاست
و حصارهای جدایی
بلنداند و ساکت دردآلوده
آی مردمان
شعر وشادی وشراب
بیایید درعالم مستی و راستی
همدیگر را ببخشیم
بیاییدباور کنیم
که شب های تنهایی
سرداندوساکت و رازآلوده
چندی است مردمان جهالت
درخانه های فرسوده
پنجره هارا برروی آمد خورشید بسته اند