آن شب
كه آسمان چشمانت
ستارگانش را
در تكه هاي ابر مي پيچيد
من از ديوار تاريكي بالا رفتم
تا شب را در كنار
خاطره اي از روزهاي خوب
بياسايم.
Printable View
آن شب
كه آسمان چشمانت
ستارگانش را
در تكه هاي ابر مي پيچيد
من از ديوار تاريكي بالا رفتم
تا شب را در كنار
خاطره اي از روزهاي خوب
بياسايم.
می آیم...
می روم...
می اندیشم که شاید خواب بوده ام
خواب دیده ام...
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست...
تو با پاییز آمدی
در انجماد زمستان
و در ملال تابستان گم شدی
اینک زمان تداوم تکرار است
که در تلاش بی رمق من
تو را می خواند
شاید که در بهار بیایی
(فرهاد)
یه شب مهتاب ...
ماه می آد تو خواب ...
منو می بره کوچه به کوچه...
باغ انگوری ، باغ آلوچه
دره به دره ...
صحرا به صحرا ...
اونجا که شبا ، پشت بیشه ها ...
یه پری می آد ، ترسون و لرزون...
پاشو میزاره تو آب چشمه...
شونه می کنه موی پریشون...
نگويمت كه همه ساله مي پرستي كن
سه ماه مي خور و نه ماه پارسا مي باش
شايد جوان بودم
شما جوان بوديد
تو پير بودي
كبوتران را دانه ندادم
يك تكه آسمان را خوب حفظ كرديم
كه وقتي تو نبودي
بتوانيم از حفظ بخوانيم
اين براي آن روزها كافي بود
...
درجواب نامه تو
نارفيق ازتونوشتم
ازتوكه شدباتو آغازم
لحظه لحظه سرگذشتم
رفتي اماكردي يادم
آخه ياره باوفاتم
واسه فهميدن حرفات
منوكم داري فداتم
تنهايي دستايه ما
بادست هم شد آشنا
باهم تپيدقلب هايه ما
ازهم شديم اما جدا
به من بگو آخرچراچرا
بانگاه مهربونت
قفل قلبموتوبستي
سازتوتاردلم بود
زدي تارموشكستي
واسه ويرون شدن ما
مي زدي تيشه دودستي
باورت نمي شه اما
خودت عهدوشكستي
تنهايي دستاي ما
بادست هم شدآشنا
باهم تپيدقلب هايه ما
ازهم شديم اماجدا
به من بگوآخرچراچرا
حالااينجا تك وتنها
پرپرگذشته هاتم
نارفيقانه بريدي
ولي من هنوزباهاتم
هردومون تنهاي تنها
هركدوم يه جاي دنيا
جاي توخاليه اينجا
جاي من خاليه اونجا
تنهايي دستاي ما
بادست هم شدآشنا
باهم تپيدقلبايه ما
ازهم شديم اما جدا
به من بگو آخرچراچرا؟!
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
دست در حلقه آن دو تا نتوان كرد تكبه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
آنچه سعي است من اندر طلبت بنمايم اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد
[IMG]ss[/IMG] اي كه با سلسله دراز آمده اي فرصتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
نقل قول:
نوشته شده توسط h.i.v
«دوستت دارم و نمی گویم
تا غرورم کشد به بیماری!
زانکه می دانم این حقیقت را
که دگر دوستم ... نمی داری ...»
یک کرشمه کرد با خود آنچنانک
فتنه ای در پیر در برنا نهاد
در انتظار تو. به كه بايد پناه برد
وقتي كه پلك پنجرهها وا نميشود
...
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یار ترین
چه دل آزار ترین شد چه دل آزارترین
نگويمت كه همه ساله مي پرستي كن سه ماه مي خورو نه ماه پاسا باش
شور و غوغایی برآمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
هر وقت این جوریم •------» [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به این تاپیک سر می زنم
------------------
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشـــــــکم
که طوفانی به دل دارم...
مزن بر دل ز نوک غمزه تيرم
که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکين و فقيرم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان ، آتش زدم کُشتم ....
مرا اميد وصال تو زنده میدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند....
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فدای او شد و جان نيز هم
اين که میگويند آن خوشتر ز حسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم
ياد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده میگويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من روی راه تو صد اشک می چکم
تو قهر می کنی ، یک ماه می کشی ،من روی ماه را نقش تو می کشم....
میترسم از خرابی ايمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عيان کرد راز من
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین آسمان
روی کدامین کوه؟
از ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
کجا باید صدا سر داد....
دل ببردی و بحل کردمت ای جان ليکن
به از اين دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حريفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنيم ار تو روا میداری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم....
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نيم شبی کوش و گريه سحری
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شيرين کار
که در برابر چشمی و غايب از نظری
(قابل توجه بعضيا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ! فكر كردي اون جمله آخر امضات من رو ميترسونه ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
یک سال نقش فاصله هامان سکوت بود
شاید برای حرف زدن از عشق زود بود
ای کاش قفل خسته ی سکوت تو می شکست
یا در نگاه سرد تو خورشید می نشت
---------------
* ( من فقط در جواب بعضیا که خودشون می دونن اون جمله رو نوشتم. حالا با اون چماغت قراره منو بزنی؟) *
تو میبايد که باشی ور نه سهل است
زيان مايه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرين باد
که گرد مه کشد خط هلالی
(نه جانم . اين چماغ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] فقط در مواقع دفاع كردن واسه من كاربرد داره )
یاد میآرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک میخواند مرا هردم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكرنگي كودكانه مي خواهم
اي مرگ از ان لبان خاموشت
يك بوسه ي جاودانه ميخواهم
مرا بخوان مه آلود برای آخرین بار
تو ای مسافر شب ای از ترانه سرشار
من با صدای سبزت از عشق می نوشتم
اما زمستون نشست تو باغ سرنوشتم
من یک غروب دلگیر سکوت خیس بندر
یه قایق شکسته بی بادبان و لنگر
مثل نسیم رو آب مسافری همیشه
من بغض یک غروبم که مونده روی شیشه
سفر بخیر مسافر سفر بخیر بهارم
ای که بدون یادت من قلب شوره زارم
در ساحل جدایی مرا بخوان مه آلود
نگو بریدن از هم تقدیر ما چنین بود
از اوج مسافری تو من بسته ی زمینم
کوهی شکسته در خویش ای یار من همینم
من به درماندگي صخره و سنگ
من به آوارگي ابر ونسيم
من به سرگشتگي آهوي دشت
من به تنهايي خود مي مانم
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
...
در مورد پست بالا:
سايه جان تكراري بيد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه نگاه به پست شماره 1382 بنداز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من كويرم من كويرم
دشت تب كرده پيرم
نفسم مرده توسينه
عطشم كرده اسيرم
من كويره خشك وپيرم
كه طراوت نپذيرم
توي روياها مي بينم
روزميلادبهارم
مثل يك جنگل سبزم
عطرپاك سبزه زارم
امااين مثل يه خوابه
تن من تشنه آبه
بوته ها خشك وزردم
زيرتيغ آفتابه
نقش روياي بهاران
درنگاه من نشسته
توي رگ هاي تن من
حسرت بارون نشسته
فرهنگ قاسمي
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود