کوچه بُن بست
******************
دگر از خندۀ دلها خبر نیست
لبی از چشمه ای احساس تر نیست
مگر جز کوچۀ بُن بست این شهر
بسوی زندگی راه دگر نیست
Printable View
کوچه بُن بست
******************
دگر از خندۀ دلها خبر نیست
لبی از چشمه ای احساس تر نیست
مگر جز کوچۀ بُن بست این شهر
بسوی زندگی راه دگر نیست
نگاه بیگانه
+++++++++++++
دل باغ تماشا را شکستی
بلور آرزو ها را شکستی
نگاه خویش را بیگانه دیدی
چرا آئینه ما را شکستی
وبلاک دل
م
به پایت عمر خود را خاک کردیم
برایت سینه ها را چاک کردیم
به وبلاک دل ما سر زن ای عشق
که ویروس هوس را پاک کردیم
غم من
********************
غم من رنگ دوران را عوض کرد
لباس نوبهاران را عوض کرد
ببین توفان آهم را که امشب
مسیر باد وباران را عوض کرد
موسیقی پاپ
********************
قدیمی و طلا چاپی تو ای دل
میان عاشقان تاپی تو ای دل
صدایت رونق تالار عشق است
مگر موسیقی پاپی تو ای دل
نهالی کن سر از باغی برآرد
ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن
اگر بر جای میوه گوهر آرد
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از نشهی عشق او نه از بادهی ناب
دانست که عاشقم ولی میپرسید ا
ین کیست، کجایی است، چرا خورده شراب
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق تو نيك و بد ندارم جز غم
يك همدم و دم ساز ندارم نفسي
يك مونس نامزد ندارم جز غم
با عشق تو عاشق جهانی گشتم
در پای تو چشمه روانی گشتم
در سن کهولت و فراموش شدن
با درد تو شاعر جوانی گشتم
نسرين غزلهای منی،کاش نری
کاش از من غمگین تو بگیری خبری
یادت نرود قول و قراری که شکست
یادم نرود عاشقی ام را ببری
بهار آمد به خزان شد
عشق آمد به زمان شد
راه اين بيغوله بی احساس
همه آخر دل به کمان شد
. من مست روی تو
. من مست بوی تو
. چون عطرت در تن من
. من مست موی تو
امشب زغمت ميان خون خواهم خفت
وز بستر عافيت برون خواهم خفت
باور نكني خيال خود را بفرست
تا در نگرد كه بي تو چون خواهم خفت
گفتم دل و دين در سر و كارت كردم
هر چيز كه داشتم نثارت كردم
گفتا تو كه باشي كه كني يا نكني
آن من بودم كه بي قرارت كردم
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات،کنند ایمان را
حافظ لسان الغیب
خشم و شهوت مرد را احول کند
وزاستقامت روح را مبدل کند
مولوی
*احول:قولوچ؛کسی که هر چیز را دو چیز می بیند
ساقی گل و سبزه بس تربناک شده است
دریاب که هفته دگر خاک شده است
می نوش و گل بچین که تا در نگری
گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است
...........................................
به نظر خودم خیلی قشنگه!
راستی چرا اینقدر شعرایی که مینویسید در مورد عشقای نافرجام و بدبختیه؟!
درطريق مرد بودن مثل كوه درد باش
يا مزن حرفي ز مردي يا حقيقت مرد باش
من در اين سن جواني ز جهان پير شدم
صورتم گرچه جوان است ولي پير شدم
من موي خويش را نه از آن ميكنم سياه
تا باز نوجوان شوم و نو كنم گناه
چون جامه ها به وقت مصيبت سيه كنند
من موي در مصيبت پيري كنم سياه
امروز ديگه نسبت به تو حسي ندارم
بخواي ميگم دوستت دارم اما ندارم
در بهار زندگي احساس پيري ميكنم
با همه آزادگي فكر اسيري ميكنم
من آني نيم كه حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است آب بي تو حرام
در دايره وجود موجود علي است
اندر دو جهان مقصد و مقصود علي است
گر خانه ي اعتقاد ويران نشديم
من فاش بگفتمي كه معبود علي است
ما دل به غم تو بسته داريم اي دوست
درد تو به جان بسته داريم اي دوست
گفتي كه به دل شكستگان نزديكم
ما نيز دل شكسته ايم اي دوست
افسوس كه آنچه برده ام باختني است
بشناخته ها تمام نشناختني است
برداشته ام هر آنچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتني است
حال دنيا را چو پرسيدم از فرزانه اي
گفت يا ابريست يا برقيست يا افسانه اي
گفتم آنهايي كه دل بر او نهند گو باز چيست
گفت يا كورند يا كرند يا ديوانه اي
صفحه های خالی دل با تو پر از راز شد
با نگاه مهربانت لحظه های خوب عمر آغاز شد
این کدامین دست تقدیر مبارک بود که
خلوت تنهایی من با خیالت همدم وهمساز شد
خداحافظ شميم نوبهارم
خداحافظ همه دار و ندارم
از اينجا مى روم اما دلم را
به رسم يادبودى مى گذارم...
................
به لبخندي مرا از غم رها کن
مرا از بي کسي هايم جدا کن
اگر مردن سزاي عاشقان است
براي مردنم هر شب دعا کن.
.................
کاش مي شد اشک را تهديد کرد
فرصت لبخند را تمديد کرد
کاش مي شد در غروب لحظه ها
لحظه ديدار را تکثير کرد
طبال بزن بزن كه نابود شدم
بر تار غروب زندگي پود شدم
عمرم همه رفت خفته در كوره مرگ
آتش نگرفته سوختم و دود شدم
مشنو اي دوست كه غير از تو مرا ياري هست
يا شب و روز بجز فكر تو ام كاري هست
گر بگويم كه مرا با تو سرو كاري نيست
در و ديوار گواهي دهم كاري هست
تو را ز کنگره عرش می زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
خاطره مثل يه پيچك مي پيچه رو تن خستم
ديگه حرفي كه ندارم دل به خلوت تو بستم
يا رب بر خلق تكيه گاهم نكني
محتاج گدا و پادشاهم نكني
موي سيهمم سپيد كردي به كرم
با موي سپيد روسياهم نكني
سرگشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
در خانه در بسته فتاديم چو گنجشگ
يكچند پريديم و به كنجي بخزيديم
سحرگه به راهي يكي پير ديدم
سوي خاك خم گشته از ناتواني
بگفتم چه گم كرده اي اندرين ره
بگفتا جواني جواني جواني
جدايي تا نباشد
دوست قدر دوست كي داند
شكسته استخوان داند
قدر موميايي را
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد دهر بر بادست
*امل=آرزو
دوست من این شعر شما کاملا" اشتباهستنقل قول:
حال دنيا را چو پرسيدم از فرزانه اي
گفت يا ابريست يا برقيست يا افسانه اي
گفتم آنهايي كه دل بر او نهند گو باز چيست
گفت يا كورند يا كرند يا ديوانه اي
اصل شعر رو یادم نیست
در وزن شعر رو هم خراب کردید
من اینجوریشو دیدم
حال دنيا را چو پرسيدم از فرزانه اي
گفت يا بادست يا خواب است يا افسانه اي
گفتم آنها را چه ميگويي كه دل بر او نهند
گفت يا مستند يا كورند يا ديوانه اي
گفتم از احوال عمرم گو كه بازم عمر چيست
گفت يا برق است يا شمع است يا پروانه اي
کسی گفت و پنداشتم طیبت* ست
که دزدی به سامان تر از غیبت ست
بلی،گفت دزدان تهور*کنند
به بازوی مردی،شکم پر کنند
نه غیبت کن،آن ناسزاوار مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد!
*طیبت=شوخی
*تهور=دلیری نترسی
سعدی
پرواز من به بال و پر توست زینهار
مشکن مرا که می شکنی بال خویش را
من پشیمان نیستم، من همان لحظه اول که نگاهم کردی رویش حادثه را حدس زدم
حادثه تکوین یافت، من تمامیت احساسم را که لطیف چون گل مریم بود به تو آسان دادم
آسمون به ماه میگه: عشق یعنی چی؟ ماه میگه: یعنی اومدن دوبارهی تو ماه میگه؟ تو بگو عشق یعنی چی؟
آسمون میگه : انتظار دیدن تو
سر کلاس رياضي بود که استاد اومدو دو خط موازي کشيد خط پاييني نگاهي به خط بالايي کرد و عاشقش شد. خط بالايي هم نگاهي به خط پاييني کرد و تو دلش عاشقش شد، در همين هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند
دوستان لطف کنن رعایت کنن
همون جور که از عنوان تاپیک پیداست اینجا فقط مربوط به اشعار از نوع دوبیتی و یا تک بیتی است
جملات عاشقانه و .... جاش اینجا نیست