نور مهتاب فروغ رخ محبوب من است
امشب اي يار دلم تنگ تو و هرم تن است
اشك بر پهنه ي صورت آه از قعر وجود
آتش جان و دل سوخته تنها سخن است
Printable View
نور مهتاب فروغ رخ محبوب من است
امشب اي يار دلم تنگ تو و هرم تن است
اشك بر پهنه ي صورت آه از قعر وجود
آتش جان و دل سوخته تنها سخن است
تونا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
بهروز خان شعرت اساسی تکراری بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است
تار و پود دل من نقش و نگار رخ توست
ای به ديوار دلم از همه منقوش ترين!
هيچ کس مثل تو ای اختر تابنده نشد
با هلال مه نو دست در آغوش ترين
نقش مي بستم كه گيرم گوشه زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
دل من چـــه بی قراره تــــــوی ايــــــن دور و زمونه
آخـــه تصنيف غــــــم انگيز شده ســــــاز عاشقونه
هر كه آمد به جهان نقش خرابي دارد
در خرابات بگوييد كه هشيار كجاست
اى خوش از وارستگى مسکن بويران داشتن --- خفتن اندر خاک و سر بر اوج کيوان داشتن
تخت شاهى ساختن بر تيره خاک زندگى --- در گدائى همت والاى سلطان داشتن
روح را پرواز دادن در فضاى معرفت --- نفس بدآموز را محکوم زندان داشتن
چشم دل را باز کردن ديدن اندر کائنات --- بر موءثر از اثر صد گونه برهان داشتن
عشق ورزيدن ، ولى با دلربائى ناشناس --- سر عشقش را درون سينه پنهان داشتن
شمع آسا سوختن ، افروختن در بزم دوست --- سوز دل بر سر ، بشکل تاج سوزان داشتن
نه،نمی شه تو نباشی من می خـوام عاشق بمونم
پشت پرچين نـــــــــگاهت مث يه خـــــــــيال نمونم