جمعه رفته بودیم دریا... من و زن داداشم داشتیم میرفتیم کنار ساحل بعد من یادم اومد که یه چیزی تو ماشین جا گذاشتم گفتم من الان میام زن داداشم گفت منم رو این تخته سنگها میشینم تا بیای... منم رفتم وسیله رو گرفتم اومدم دیدم زن داداشم نشسته رفتم نشستم کنارش یهو دیدم برگشت منو نگاه کرد.. وای یه دختر دیگه بود. تازه یه ردیف پایین تر هم یه زنه با دو تا پسره و یه مرده نشسته بودن. همشون برگشتن منو نگاه کردن ( خانواده دختره بودن ) منم بلند شدم برم مرده با لهجه ترکی گفت وایسا بینم چه غلطی میکردی. شانس آوردم زن داداشم اومد و جریان ختم به خیر شد وگرنه یه فصل کتک می خوردم....( توضیح اینکه لباس دختره عین لباس زن داداشم بود )