يه بار يه کافي نتي رفته بودم که اسم هر اتاقش رو با اسم گلها نام گذاري کرده مثل نسترن ،شقايق ،شب بو ….
بعد که کارم تموم شد و داشتم پولش رو حساب مي کردم يه پسري اومد وگفتم يه سيستم مي خوام بعد منشي مغازه هم که يه دختري بود با صداي اروم گفت شب بو پسره درست متوجه نشد گفت چي ؟ دختره دوباره گفت شب بو ولي پسره باز متوجه نشد و با تعجب گفت : شب بيام؟ که اينبار دختره با صداي بلند گفت شب بو بشينيد . من که خيلي سعي کردم جلوي خنده ام رو بگيرم نتونستم و شروع کردم به خنديدن و پسره هم سرش رو انداخت پايين و رفت شب بياد نه ببخشيد رفت شب بو