تو درهء بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
Printable View
تو درهء بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
يک نظر بر يــــــــار کردم يار ناليدن گرفت
يک نظر بر ابـــــــر کردم ابر باريدن گرفت
يک نظر بر باد کــــــردم باد رقصيدن گرفت
يک نظر بر کوه کـــــردم کوه لرزيدن گرفت
*-*-*-
بازم بگید ی سخته .همش ی داره!!!
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
تو می روی و آیینه پر می شود از بی کسی
از من سفر می کنی و به مرگ قصه می رسی
ببین که آب می شود قطره به قطره قلب من
مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
تبریک به کاربران فعال
در واشد و يه جوجه
دويد و اومد تو کوچه.
جيک جيک زنان، گردش کنان
اومد و اومد، پيش حسني:
-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
مياي با من بازي کني؟
مادرش اومد،
- قدقدقدا
برو خونه تون، تورو بخدا
جوجه ي ريزه ميزه
ببين چقدر تميزه؟
اما تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
*-*-*
یکی یه ت بده من بیخیال حسنی میشم
چطوری جلالی؟
به به فرانک خانوم مشتاق دیدار
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست
ممنون و سلام به همکار انجمن فرانک
محمد کجایی ؟
تا اون بالاست رسيده ست اماتنهاست پـايـيـن هـــم كــــه بـيـفـتـه بــــي نـصـيـبـه
لالالالا نــــخواب ايـــــنجا سيـــــاهي پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـي
اینجا نگاه کن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
به لطف شما محمد جان . خوبی ؟
اقا جلال شعر مورد علاقه شماست ها .
لیک بی غم شو شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم
لالا نــــــخواب ســـــودي نـــــداره هـــــمون بــــهتر كه بـــــشماري ستـــــــاره
همون بهتر كه چـــــشمات وا بـــــمونه كه مــــــاه غـــــصه ش نشه تنها بيــــــداره
لالالالا نــــــخواب بازم ســـفر رفـــت نمــــــيدونم به كــــارون يا خزر رفـــــــت
فقــــط دردم ايـــــنه مثـــــــل هـــميشه بـــــدون اطــــلاع و بـــــي خـبر رفـــــــت
*-*-*-*-*-*
قربانت.از وقتی سحر خیز شدی.سعات گفت و گوی نداشتیم
تمام طول شب از چشم تو سخن گفتم
ستاره نيز در آن شب غزل سراي تو بود
تو سايه وار گذشتي زچشم عمراني
تمام روز به چشمم «بروبياي » تو بود
اصلا همه شون قشنگن!
دیریست که می رویم و نا پیداییم
درمانده که چیست چاره از عشق بگو
تا یاد تو را به لحظه ها نسپارند
هر دم همه جا هماره از عشق بگو
گاهی سخن سکوت را می فهمند
لب دوخته با اشاره از عشق بگو
وقتی ز قصیده ها غزل می سازند
بنشین و به استعاره از عشق بگو
تنهای من ای با من تنها ، تنها
از عشق دوباره از عشق بگو
سفر کردم که از عشقت جدا شم.دلم می خواست دگر عاشق نباشم.
ولی عشقت تو قلبم موند و ای وای دل دیوونمو سوزوند و ای وای.
هنوزم عاشقم دنیای دردم .مثل پروانه ها دورت می گردم....
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه آخه عشق به عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو موندن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
مژگان خانوم ناراحت که نیستی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی سلام به همگی
و شب بخیر
دنيا همه هيچ و اهل دنيا همه هيچنقل قول:
اي هيچ ز بهر هيچ بر هيچ مپيچ
سلام مژگان جونم
از اشعار مملی
***
هیچ حرفه دگری نیست که با تو بزنم
چه بگویم به تو ای رفته ز دست شدم از مستی چشمان تو مست
مرگ بر آن کس که دلش را به دل سنگ تو بست
تو نمیفهمی اندوه مرا
ای قلب تو پر شراره از عشق بگو
وی درد تو بی شماره از عشق بگو
امید رهایی ام از این دریا نیست
ای پهنه ی بی کناره از عشق بگو
-
سلام فنانک گلی
و مهرداد جان جلال جان و ممد جان
که این پایین حضور دارند
پروانه دلم هر دَم
به پنجره اتاق, دلتنگی ام می زند بی تاب.
و اتاق
هر دَم
تنگتر
می شود.
با سنگ, دلتنگی در سينه
می نشينم
و پروانه ام را نوازش می دهم ...
سلام مژگان خانوم و همه دیگر دوستان
من تنگ دلم يا که جهان تنگ شده
تيره بصرم يا افقي رنگ شده
گوش من بي حوصله بد مي شنود بد ميشنود
يا ساز طبيعت خشن آهنگ شده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر چند که تا همیشه ام می خواهید
من خسته ام از بودن تا چند شما
باشید که من سردترین فصل من است
پایان دی و بهمن و اسفند شما
با آنکه نمی گویمتان می دانم
خرسندی من نیست خوش ایند شما
با اینهمه خرسندم اگر بنویسند
تاریخ نویسان خردمند شما
یک بیت ز شعرهای گریانم را
در دفتر خاطرات لبخند شما
--
نه ممد جون دادا
.والا ناراحت نیستن به خدا
تا قبر آ آ آآ
اشهد انّ: شهادت میدهم که
حیّ علی: بشتاب به سوی
اشهد انّ: عشق تو، کشت مرا کشت مرا
اشهد انّ: روی تو، روی خود خود خدا
اشهد انّ: بوی تو، بوی بهار جان و دل
اشهد انّ: چشم تو، چشمهی خوبیو صفا
اشهد انّ: حسن تو، غبطهخورد بر آن پری
اشهد انّ: حال تو، مایهی رشک اولیا
اشهد انّ: سینهات صافی ابر پاکدل
اشهد انّ: چهرهات، روشنی ستارهها
حیّ علی: جنون جنون! دیدهی آغشته به خون
«حیّ علی: بدون چون! نیست در این سرا «چرا
حیّ علی: به سوی آن کو بردت به آسمان
حیّ علی: دوان دوان، همچو خیال بادپا
حیّ علی: شکر شکر، که ریزد از لب سحر
حیّ علی: گهر گهر، که بخشد از لبش به ما
حیّ علی: طرب طرب، که عشق او شود سبب
حیّ علی: طلب طلب، که تا شوی ز خود رها
بی تو غربت را دل من بیشتر حس می کند
سوختن را شمع روشن بیشتر حس می کند
پشت این دیوار دلتنگی حضور ماه را
چشم خک آلود روزن بیشتر حس می کند
این حقیقت را که ما هم کشته ی چشم تو ایم
اینه گاه شکستن بیشتر حس می کند
----------
خلاصه که نیستم
خوبی خودت؟
در غروبي تشنه ي باران ديدارت شدم آهي از اعماق قلبم تا خدايت ريختم
گفتم اين ديوار ها را مي شکافي خشت خشت شعري از فنجان احساسم برايت ريختم
کوله بارت چون که بستي مثل دريا در خودم وسعتي از اشک سوزان پشت پايت ريخت
/////////////
یه خورده دقت کن متوجه میشی نه!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] []
سلامنقل قول:
مژگان جان . ما که بلد نیستیم شعر بنویسیم اینجا . میایم و از مطالب دوستان بهره میبریم
شب خوش:11:
نقل قول:
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!
ترامن درکجا یابم
ترامن از کجابویم
ترامن درکجابینم
ترامن ازکجاجویم
دل گم کرده خود را
که ویران گشته از دوری
چگونه در توآمیزم
چگونه از توپس گیرم
منم خوبم ممنون
مي خوام برگردم اما مي ترسم مي ترسم بگي حرفي نداري
بگي عشقي نمونده مي ترسم بري تنهام بذاري
هنوز پيش مرگتم من بميرم تا نميري
خوشم با خاطراتم اينو از من نگيري
خیلی بده هیچ وقت داد نکشید [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] د
مالک غمهای سلمانم که رنج بوذری را
بازبان سرخ مقدادی برایت می سرایم
از خدا ، از عشق ، از زن همانهایی که روزی
روزگاری یاد مندادی برایت می سرایم
آه می بینی عزیز من که من با دست خالی
زندگی را با چه استادی برایت می سرایم
مو كه افسرده حالم چون ننالم ؟
شكسته پر و بالم چون ننالم ؟
همه گويند فلاني ناله كم كن
ته آيي در خيالم چون ننالم ؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مي خواستم كه از تو بگويم نفس نبود
آتش گرفته بود و̕ مرا ‘ راه پس نبود
بعد از هجوم وحشي آن تند باد زشت
دور و برم جز تلي از خار و خس نبود
دلي ديرم كه بهبودش نمي بو
نصيحت مي كرم سودش نمي بو
به بادش مي نهم نش مي بره باد
بر آتش مي نهم دودش نمي بو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
ترانه ای زیبا
با نام تو خواهم گفت
شبی سیه تا صبح
در کنج تو خواهم خفت
ترانه ای رنگین
در گوش تو خواهم خواند
تا آخر این دنیا
در پیش تو خواهم ماند
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
منتظرت بودم منتظرت بودم شب انتظار
*-*-*-*-***
البت جلال جون باید و میداد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
توي ده شلمرود،
حسني تک و تنها بود.
حسني نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موي بلند، روي سياه،
ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلي، نه قلقلي، نه مرغ زرد کاکلي،
هيچکس باهاش رفيق نبود.
تنها روي سه پايه، نشسته بود تو سايه.
باباش ميگفت:
- حسني مياي بريم حموم؟
- نه نميام، نه نميام
- سرتو ميخواي اصلاح کني؟
- نه نميخوام، نه نميخوام
کره الاغ کدخدا،
يورتمه ميرفت تو کوچه ها:
- الاغه چرا يورتمه ميري؟
- دارم ميرم بار بيارم، ديرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنين،
سر در هوا، سم بر زمين،
يالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
يک کمي بمن سواري ميدي؟
- نه که نميدم
- چرا نميدي؟ (!)
- واسه اينکه من تميزم.
پيش همه عزيزم.
اما تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
غازه پريد تو استخر.
- تو اردکي يا غازي؟
- من غاز خوش زبانم.
- مياي بريم به بازي؟
- نه جانم.
- چرا نمياي؟
- واسه اينکه من، صبح تا غروب، ميون آب،
کنار جو، مشغول کار و شستشو.
اما تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
در واشد و يه جوجه
دويد و اومد تو کوچه.
جيک جيک زنان، گردش کنان
اومد و اومد، پيش حسني:
-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
مياي با من بازي کني؟
مادرش اومد،
- قدقدقدا
برو خونه تون، تورو بخدا
جوجه ي ريزه ميزه
ببين چقدر تميزه؟
اما تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
حسني با چشم گريون،
پاشد و اومد تو ميدون:
- آي فلفلي، آي قلقلي،
مياين با من بازي کنين؟
- نه که نميايم نه که نميايم
- چرا نمياين؟
فلفلي گفت:
- من و داداشم و بابام و عموم،
هفته اي دوبار ميريم حموم.
اما تو چي؟
قلقلي گفت:
- نگاش کنين.
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
حسني دويد پيش باباش:
-حسني مياي بريم حموم؟
- ميام، ميام
- سرتو ميخواي اصلاح کني؟
- ميخوام، ميخوام
- حسني نگو، يه دسته گل
تر و تميز و تپل مپل
الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعي
با فلفلي، با قلقلي، با مرغ زرد کاکلي
حلقه زدن، دور حسني.
الاغه ميگفت:
- کاري اگر نداري، بريم الاغ سواري.
خروسه ميگفت:
- قوقولي قوقو. قوقولي قوقو؟
هرچي ميخواي فوري بگو.
مرغه ميگفت:
- حسني برو تو کوچه.
بازي بکن با جوجه.
غازه ميگفت:
- حسني بيا،
با هم ديگه بريم شنا.
توي ده شلمرود
حسني ديگه تنها نبود.
*-*-*
خب دیگه بی خیال حسنی میشیم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گر در تابستان چون بید بلرزم
و در روز تولدم نالهء غم سر بدهم
در بهار شقایقم پژمرده شود
و در کودکی موهایم سپید
در تنهایی دنبال یک همدل باشم
و برای زنده ماندن دنبال یک دلیل
از سرابهای عشق سیر باشم
و از خستگی خسته...
وای بر من!
نـوايي نـوايي نـوايي نـوايي
الهـي نمانـد نشان ازجـدايي
به دنبال محمل سبك تر قدم زن
مبـادا غبـاري به محمل نشيند
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند
*-*-*-*
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] []
امضا قشنگه یا عوض کنم؟
خبر كوتاه بود
اعدامشان كنيد
خروش دخترك برخاست
لبش لرزيد
دو چشم خسته اش از اشك پر شد
گريه را سر داد
و من با كوششي پر درد اشكم را نهان كردم
چرا اعدامشان كردند ؟
مي پرسد ز من با چشم اشك آلود
عزيزم دخترم
آنجا شگفت انگيز دنيايي ست
دروغ و دشمني فرمانروايي مي كند آنجا
طلا : اين كيمياي خون انسان ها
خدايي مي كند آنجا
شگفت انگيز دنيايي كه همچون قرنهاي دور
هنوز از ننگ آزار سياهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان و حرفهايي پوچ و بيهوده ست
در آنجا رهزني آدمكش خونريزي آزاد است
و دست و پاي آزادي ست در زنجير
اهنگ قشنگیه محمد جان شعرش هم قشنگه البته