دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در برکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بدر کامل و هر پگاه ديگر
هر قله و هر درخت و هر انسان ديگر را.
رخست زيستن را دست بسته دهان بسته گذشتم، دست و دهان بسته گذشتيم
و منظر جهان را تنها
از رخنه ي تنگ چشمي حصار شرارت ديديم.