-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شل سیلور استاین یکی از محبوبترین نویسندگان کودک است. "درخت بخشنده"، "بالا رفتن"، "چراغی در زیر شیروانی" شل سیلور استاین از آثاری هستند که از سوی ده ها میلیون کودک در سراسر جهان خوانده شده است. او در برخی از کتاب های کودکان، بویژه در کارهای آغازینش خود را با نام عمو شلبی معرفی کرده است.
استاین تا زمان مرگش، می ۱۹۹۹ به نوشتن داستان و نمایش نامه، سرودن شعر و ترانه، طراحی کردن و به گفته خود "لذت بردن از زندگی" ادامه داد.
کد:
http://ketabnak.com/ebfiles/Shel_Silverstain_-_A_Giraffe_And_A_Half.pdf
» حجم: 9.46 مگابایت؛
» نوع فایل کتاب: PDF
» تعداد صفحات: 51
-
درخت بخشنده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سیلور استاین شهرت خود به عنوان نویسنده ادبیات کودک مدیون کتاب "درخت بخشنده" است که از دیدگاه او، داستانی درباره دو نفر بود: یکی که می بخشد و دیگری که می ستاند.داستان در مورد درختی است که سایه، میوه، شاخه و حتی کنده اش باعث شادی پسر کوچکی می شود.
به گزارش نیویورک تایمز "بسیاری از خواننده ها نمادی مذهبی را در درخت بخشنده می دیدند. معلمان دینی روزهای یکشنبه درباره درخت بخشنده در کلاس خود صحبت می کردند." اما روشنفکران فمینیست نظر دیگری داشتند. به نوشته باربارا ای شرام "استفاده از ضمیر مونث برای درخت ها و ضمیر مذکر برای پسرانی که از بخشندگی درخت سود می برند نشان دهنده تفکر نمونه وار ارباب و برده ای نویسنده است.... خیلی وحشتناک است که دختران و پسران کوچکی که درخت بخشنده را می خوانند با نوعی تجلیل از خودخواهی مردان و فداکاری زنان روبرو خواهند شد."
کد:
http://ketabnak.com/ebfiles/The_Giving_Tree.pdf
» حجم: 8.29 مگابایت
» نوع فایل کتاب: PDF
» تعداد صفحات: 38
-
آهنگهای شل رو از کجا می تونم بگیرم از چند تا سایت خارجی اومدم دان کنم پیغام معروف " کشور شما ..." رو داد
-
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند.
به این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها.
خداوند سری تکان داد و فرمود : بله.
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .
خداوند فرمود : نمی شود !!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .
بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .
فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد .
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید.
خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است.
فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟
خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد.
شما نابغهاید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند.
و وقتی عصبانی اند می خندند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.
در مقابل بی عدالتی می ایستند.
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
بدون قید و شرط دوست می دارند.
وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند
خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد
فرشته پرسید : چه عیبی ؟
خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند
خلقت زن- شل سیلور استاین
-
... و اون
پسر کوچولو رو
خیلی خیلی دوست داشت
حتا بیشتر از اون چیزی که خودشو دوست داشت!
-
من یه جوجه م که هنوز توی تخم زندگی می کنم
اما نمیام بیرون ، سر از تخم بیرون نمیارم.
مرغ ها قدقد قدا می کنن، خروس ها خواهش و تمنا می کنن،
اما من نمیام بیرون، هر چه می خوان، بگن!
آخه همه ش حرف از آلودگی و دعوا و جنگه
مردم همه داد می زنن، هواپیماها غرش می کنن _ انگاری پلنگه؛
در نتیجه همین جا می مونم که هم گرمه و امن و امانه ، هم باحاله ،
و بدونین ، من سر از تخم بیرون نمیارم . محاله !
-
بیا عزیزم بیا
یک تکه هیزم دیگر در آتش بینداز
کمى گوشت و لوبیا بار کن
بعد برو سراغ اتومبیل و چرخ هایش را عوض کن
بعد جوراب هایم را بشور
بعد لباس هایم را رفو کن
بعد بیا کنارم بنشین !
و پیپ ام را پر کن
اما نه!
اول پیژامه ام را بیاور
بعد یک قورى چاى دیگر دم کن
همه اینکارها را که کردى
حالا به من بگو:
دردت چیه که مى خواى طلاق بگیرى؟
من با بچه خواهرت بازى نکردم؟
هر شب او را ماشین سوارى نبردم؟
به تو اجازه ندادم ماشینم را بشویى؟
به تو نگفتم که دارى چاق مى شوى؟
چرا نمى فهمى ؟
که همه اینها از نظر یک مرد یعنى عشق؟
حالا بیا و کنارم بنشین
اما نه!
لطفاً قبل از آن لباس هایم را اتو کن
پیژامه ام را بیاور
غذایم را بپز
بعد یک قورى دیگر چاى دم کن
و بعد به من بگو:
دردت چیه که مى خواى طلاق بگیرى؟
لعنت بر هرچه فمینیست!
پ ن : دلش پره شاعر جدیش نگیری:دی
-
آيا ماجراي عمه مرا شنيده ايد؟
عمه من هميشه تنها بود،
خيلي هم زياد گريه می کرد
همه مي گفتند علتش اين است که هيچ وقت عاشق نشده!
بعد عمه ام عاشق شد،
... اما حالا بازهم گريه مي کند!
چون مي ترسد معشوقش ترکش کند،
حالا نمي دانم عاشق بودن بهتر است يا عاشق نبودن؟
-
می خواستم به شما بگویم
سلام
اما شما سریع رد شدید
می خواستم بگویم حال شما چطور است؟
اما شما به من نگاه نکردید
می خواستم بگویم حال من خوب نیست
اما شما دیگر رفته بودید
برای همین همه چیز را به شما نگفتم
فقط پوست موزم را زیر پایتان انداختم تا زمین بخورید و یک لحظه بایستید
شاید این بار مرا ببینید
-
اون آدم خيلي خوبيه
انقدر شيرينه كه نگو
هميشه مي خنده، با همه مهربونه
همه دوستش دارن
منم بايد عاشقش مي شدم . . .
اما مشكل اينجاست
كه همه عمر نميشه شيريني خورد !
كاش با اين همه مهربوني ،
بعضي وقتها هم عصباني مي شد