من در اين آبادي
پي چيزي مي گشتم
پي خوابي شايد پي نوري ريگي لبخندي .
Printable View
من در اين آبادي
پي چيزي مي گشتم
پي خوابي شايد پي نوري ريگي لبخندي .
جواب جفت دوستان...يك داد را بر سر دل زنم كه شود عاشق×××نه اينكه بهانه گير شود و طعنه زند به شقايق...
قانون پنجره باز بودن است
جریان دادن و با هوا ساز بودن است
قانون شب تاریک بودن است
پنهان نمودن و آرام کردن و همراز بودن است .
همراز بودن با خدا يعني حرف نگفته در گلو دانستنست اي خدا كيستي كه بشر هيچ طور نشناسد...
"ت" بیا دوست من .نقل قول:
نوشته شده توسط lovergod14amorousand
ترسم كه شوم مرده ز جهلت خود كه اگر چنين شود بدبختم...
من آن كس نيم كز غرور حشم
ز بيچارگان روي در هم كشم ..
میزند هی پر نجوای سکوت
میکند ناز ندای مبهوت
میزند جام می و باده ی ناب
یار سر مست و منم خمار سکوت .
جواب جفت دوستان...مرا همراز كردن با خدت...اشتباهي نيست اي هم نفس...
تا كي به خود بگويم تو عاشق يا عاشق كن يا عدم شو...
وای بر آن آدمی
که آدمی را داد از دست
وای بر شاعری
کو شاعری را داد از دست .