راز من است غنچه لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو اینه را روبرو نکن
فاضل نظری
Printable View
راز من است غنچه لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو اینه را روبرو نکن
فاضل نظری
نه! امیدی به شما نیست، حقارت، آزاد
هرچه خواهید بگویید، جسارت، آزاد
آبروی وطنم یوسف بازار شده ست
ثمن بخس ، فراوان و تجارت ، آزاد
شیختان با همه شیرینی و شهرآشوبی
فتویِ فتنه فرستاد : شرارت ، آزاد
راه بر مشت گره کرده ی مردم بستید
تا به دشمن شود انگشت اشارت، آزاد
حرم از دست حرامی نگرفتیم که باز
پیک و پیغام فرستید که غارت، آزاد
میلاد عرفان پور
lol
دریچه های آواز رو به ترانه بسته س
آینه ی دلامون یه اینه ی شکسته س
اما طنین رؤیا هنوز ترانه سازه
هنوز تو این سیاهی چن تا دریچه بازه
یغما گلرویی
هزار دشمـنم ار می کـنند قصـد هـلاک
گـرم تـو دوسـتی از دشمنان نـدارم باک
مــــرا امـید وصـــال تـــو زنــده مـــیدارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
=-=
حضــرت حافـظ
كنون با بار پيري آرزومندم كه برگردم
به دنبال جواني كوره راه زندگاني را
به ياد يار ديرين كاروان گم كرده را مانم
كه شب در خواب بيند همرهان كارواني را
شهریار
ایران من! بشارت آزادی ات رسید
بار دگر ز باختر اسکندر آمده
در اردویی که رنگ سیادت لوای اوست
در حیرتم ز شام چرا لشکر آمده؟!
هر چند آشناست نمی دانمش چرا
با اجنبی به معرکه همسنگر آمده؟!
این لیلة المبیت و دم امتحان ماست
از هر قبیله توطئه را خنجر آمده
شهرستانی
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد*** هر پاکروی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب ***کاو مرد ندید از چه آبستن شد
حافظ
دوست داشتن
درد است
نه دردی که از پای بیفکند .
دوست داشتن
زخم است
زخمی که انسان
با دست خویش بر قلب میزند .
جریانی تند و دائم
از مبداء تا مقصد
دوست داشتن
فریاد همیشگی قلبها است
و دردی است
که مرحمش
درد است !
رضا عباس نژاد
تن زجان و جان ز تن مستور نيست
ليک کس را ديد جان دستور نيست
تن زجان و جان ز تن مستور نيست
ليک کس را ديد جان دستور نيست