من نه ان رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
حافظ
Printable View
من نه ان رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
حافظ
مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم
مولانا
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
==
حافظ
تنم از واســطــه دوری دلــبــر بـگــداخت
جانم از آتـش مــهر رخ جـانانه بـســوخـت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خــرقــه زهــد مــرا آب خـــرابــات بــبـرد
خانه عقل مرا آتـش مـیــخانه بــسـوخـت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکـست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مـردم چـشـم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نـوش دمـی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
حافظ
تازه خبر چی دارین ؟
خبر مَبَر چی دارین؟
مرشد باشی چی میگه ؟
هی قصّه از کی میگه ؟
واسه ی چی پول می گیره ؟
چرا نزول می گیره ؟
یغما گلرویی
ما دوتا پرنده بودیم خونمون رو سقف ابرا
توی آسمون شادی بیخیال فکر فردا
اما یک روزنمی دونم که ته افق چه دیدی
که گذشتی از من آسون تک و تنها پر کشیدی
تو این راه نرفته حالا من موندم و غم
تنم زخمیه راهه یه دنیا درد و ماتم
رفیق آسمونی به کجا پر کشیدی
غم تنهایی و تو چشمام ندیدی
با صدای غم گرفته توی تنهایی می خونم
اگه رفتی از کنارم من به یاد تو میمونم
میدونی از تو جدایی برای من خیلی درده
شب و روزم دیگه بی تو ساکت و تیره و سرده
تنم زخمیه درده پرو بالم شکسته
غم تلخ جدایی روی قلبم نشسته
رفیق نیمه راهم به کجا پر کشیدی
غم تنهایی و تو چشمام ندیدی
پرنده شعر و آهنگ و صدا : امید عراقی
کد:www.omidpop.com
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش
==
حافظ
شكر آنرا كه تو در عشرتي از مرغ چمن
عشوه اي زان لب شيرين شكر يار بيار
روسیاهان هوی٬ در غرب تاریک هوس
عشق را در مشرق خاور نمی دانند چیست
آیت خورشید را بگذار هرگز نشنوند
جز نگاه کور و حرف کر نمی دانند چیست
می به چشم این جماعت باده انگوری است
معنی عرفانی ساغر نمی دانند چیست
خواستم از آتش محشر به جان هاشان زنم
باز دیدم آتش محشر نمی دانند چیست
علیرضا قزوه
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار