تمنا ميكنم اي حق مرا همراه خود بر×××كه گر حقي به گردن دارمت بگذارم از بر...
Printable View
تمنا ميكنم اي حق مرا همراه خود بر×××كه گر حقي به گردن دارمت بگذارم از بر...
ســـــالها رفت و هنـــــوز
يك نفــــر نيست بپرســــد از من
كه تو از پنجره ي عشــق چه ها مي خواهي؟؟
صبح تا نيمه ي شـــــب منتظري!!!
همه جــــــا مي نگري....
گاه با مـــــاه سخن مي گويي!!!
گــــاه از رهگذران...
خبر گمشـــــده اي مي جويي!!
راستي گمشـــده ات كيست؟؟؟كجاست؟؟
صدفي در دريـــــاست؟؟؟
نوري از روزنه ي فــــرداهاست؟؟؟!!
يا خدائيســـــت كه از روز ازل پنهانست!!؟؟
بار ها آمــــد و رفت...
بارهــا انســــان شد....
و بشـــــر هيچ ندانست كه بود...!!
خود او هم به يقين آگــــه نيست...
چون نمي داند كيســـــت...
چون ندانســـــت كجاست...!!
چون ندارد خبر از خود كه خداســـــت....!!!
تب كرده از اين عشق دلم×××آتش بگرفته حرم يار كجاست؟...
قسم به هر آن چه به باور توست
من هنوز شب پره ی کوچک سوسوی چشم هایت هستم.
من هنوز در به در دیدنت به خواب ....
تو هنوز گاه گاهی نوازشت لا به لای موهایم
جا می ماند.
گوش ات با من است؟
مگر نه آنکه دست من بی قرارترین راز بود در دست تو؟
تو گمانم نرمی رویای پرنده را ندیده ، رفتی...
تو گمانم نمی دانستی
پس از تو شاعر می شوم ،
کولی کوچک هزار ترانه ی تکراری
گوشت با من است؟
من تو را با خودم کوچه به کوچه مثل نفس کشیده ام تا امروز.
...
زمزم من آب نيست اما مزه دارد×××عشق حق در سينه باشد مزه دارد...
در انتظار چشم خسته، چشم بسته
مردي كه در بهت اقاقي ها شكسته
انگار كن در ناپديدي تو پيدا
يك دل كه در حجم نشاني ها نشسته
يك كاروان سيب است نه گندم نه انگور
كه قيمت لب هاي سرخت را شكسته
چشم و لب و انگور و سيب و يك دو رويا
در انتظار دست مرد پينه بسته
حالا دوباره غم براي كشوري كه
در عمق چشمت امپراتورش شكسته
هر زمان عشق بود كليد راه حل×××مارا بس بود عشق تا ابد...
دیر گاهی است که دگر باد صبا گوشش بدهکارم نیست
یا اگر هست دگر جامه ی تکرارم نیست
حذر از سخنت نیست در طاقت من
لیکن امروز یاد تو را نیز دگر کارم نیست !
ترسم كه به كعبه نرسي اعرابي×××كين ره كه تو ميروي به تركستان است...
تارک باز ره است که به تو مینماید
آخر راهی که در آنی به کدامین سوی است ! !