به خاطر تو
گاهی
از نردبام خیالی،
بالا می روم
گاهی هم
داستان تیمور را،
تکرار می کنم
همین که به خود می آیم
می بینم
دستم
به سقف همین خانه هم نمی رسد
نمی شود از من
ستاره نخواهی...؟
Printable View
به خاطر تو
گاهی
از نردبام خیالی،
بالا می روم
گاهی هم
داستان تیمور را،
تکرار می کنم
همین که به خود می آیم
می بینم
دستم
به سقف همین خانه هم نمی رسد
نمی شود از من
ستاره نخواهی...؟
تاس كه ريختم، جفت شش بود
من بردم،
اما تو زير قولت زدي!!
تو را به دادگاه خواهند کشيد
شايد به حبس ابد محکوم شوی
جزئيات جنايتت معلوم نيست
اما
اثر انگشتت را
روی قلبی شکسته يافته اند!!!
ساده با تو حرف می زنم
این پرنده ای که من کشیده ام
چرا نمی پرد؟
این ستاره
سرد و کاغذی است
این درخت
بی بهار مانده است
دانه های این انار طعم مرگ می دهد
من دلم گرفته…
هر چه می روم… نمی رسم
... دارم
به جاي نقطه چين هر چه مي خواهي بگذار
درد، بغض، نياز
اما دوستت را نياور !
هر که مي آيد
دو رکعت شکست
در من مي گزارد
شبيه مسجدي ميان راهي
ميزبان نمازهاي شکسته ام
صبر کن
این هنوز اول کار شاعری ست
شعری خواهم نوشت
که شاعران تاریخ به آن غبطه خواهند خورد
هزار کلمه
جملهی آنها
تکرار نام تو
قرار دیدار ما وقت
دلتنگی نرسیده به گریه
بود، تو به دلتنگی نرسیدی
و من از گریه گذشتم
درودهایم تقدیم کسی باد
که کاستیهایم را میبیند
و باز هم دوستم دارد
اشتیاقی که به دیدار تو
دارد دل من، دل من داند
و من دانم و دل داند و من
ز حوض میروی اما بدان
که در دریا، فقط مساحت
زندان کمی بزرگتر است
آنقدر تشنهام که احساس میکنم
تنها در آغوش تو باران میبارد
کاش به زمانی برمیگشتم که
تمام غمم، شکستن نوک مدادم بود
دیشب که باران می آمد
من در کوچه های شبانه تلف شدم...
دیشب
شعر دست مرا گرفت و با خود برد
بیچاره مادر، بیچاره تو...
دیشب من تازه شدم
از کلمه ای
شاید تو، شاید عشق...
راستی...
دیشب شعر مرا خواندی؟
اتاقی آرام...
فنجان لب پریده ، پر از خالی شدن ها...
جزوه های نخوانده...
چند پک ِ درهم ِ خاکستری...
سهم من !
این روزها مغزم نمی کشد
و دلم ...
باران می خواهم
و شاید کمی دیوانگی !