تکه سنگ صبوری
تمام آبی های دنیا را در خودت جمع می کنی
نمی دانم اگر ترک بخوری
چه می شود
می ترسم به آن فکر کنم
تمام روًیاهای آبی ات را در من بریزی
Printable View
تکه سنگ صبوری
تمام آبی های دنیا را در خودت جمع می کنی
نمی دانم اگر ترک بخوری
چه می شود
می ترسم به آن فکر کنم
تمام روًیاهای آبی ات را در من بریزی
بااین شب دمکرده که فرداشدنی نیست
ای پنجره ها پلک شماواشدنی نیست
انگارکسی دردل من زمزمه میکرد
کاین شاخه خشکیده شکوفاشدنی نیست
ای رودبمان کشت مرادوری دریا
هرچندکه امواج تودریاشدنی نیست
افتاددران کوچه دل ازدست من انروز
افتادواین گمشده پیداشدنی نیست
دورازتودراین غربت دلگیربرایم
لبخنددگرواژه معنا شدنی نیست
نمیشه دید از تو غبار شیشه ها
پرنده خاطره رو تو بیشه ها
تا پر کشید خالی تز از کویر شدم
پرنده خاطره رفت و پیر شدم
عصریک روزبهاری زیرباران بیقرار
ردشدی ازآخرین پیچ خیابان بهار
مثل گلبرگی عرق پوش ازنوازشهای شرم
طعنه میزد گونه ات حتی به نارنج وانار
پیش ازاین اری اگرمیدیدمت این سالها
رخنه درروحم میکرد این سکوت مرگبار
گفتمت بنشین برایم حرف تنهایی بزن
غیرعشق اینجادارد هیچ حرفی اعتبار
بی تو تکرارخزان است وزمستان وستم
بی تو تقویم تهی ازعید ونوروزوبهار
بی تعارف ازدلت می اید ای خوب نجیب
بعدچندین روزوماه وسالهای ازگار،
بازهم من باشموشب پرسه های انتظار...
ابرها رفتندومن ماندم وتنها جای پات
مانده بودازخواب دیشب روی پلکم یادگار
ستاره بود ،لبخندي که ديدم
به سوي آسما نش پر کشيدم
بر آمد ابري ازغم هاي دريا
ستاره گم شد و آن را نچيدم
تنها و بی کس ...
در رهگذر تند زندگی
جا مانده ام
و عنکبوتان
بر در و دیوار دلم تارها تنیده اند
دستی نیست تا نوری براورد ،
که تنها و بیکس نمانم ..
گلبرگ...
میتوان بر زخم های دیگران مرحم گذاشت
روی گلبرگ شقایق قطره ای شبنم گذاشت
میتوان با کوچ از پسکوچهای وهم خویش
عشق را تا به ابد در سینه آرام گذاشت
براي آخرين بار،ستاره دست نگهدار
فرصت تازه ميخوام،قبل از خدانگهدار
در حق چشماي تو،اين دل خسته بد كرد
دست نوازشت رو،پس زد و ساده رد كرد
يه وقت ديگه ميخوام واسه دوباره ساختن
اين خواهش و رد نكن، اي گل هستي من
نگو خدانگهدار،ستاره دست نگهدار
نذار كه جون ببازه، يه عاشق بيقرار
به تو قسم كه اينبار،گريه ات نميشه تكرار
ديگه نميشه تكرار،اون همه اشك تبدار
ميخوام دوباره با تو،يه شعر نو بسازم
نذار به جرم ديروز،امروزم و ببازم
فرصت تازه ميخوام تا با تو پر بگيرم
من هنوزم ميتونم به پاي تو بميرم
گناه ديروزم و ،ببخش و بگذر از من
هنوز مجالي مونده براي عاشق شدن
پیش از تو دل از این همه خوبی خبر نداشت
پیش از تو عشق این همه در دل اثر نداشت
پیش از تو ای شکوه طلافام آسمان
در شام من نگاه شهابی گذر نداشت
پیش از تو ای پگاه دل انگیز عمر من
عمری به شب گذشت و نشان از سحر نداشت
پیش از تو دیده بود دلم شوره زار را
اما ز موج حادثه ای در نظر نداشت
پیش از تو ، پیش از آنکه قفس را تو بشکنی
دل بارها شکست ولی بال و پر نداشت..
اگه ما را ببرند
زندون از هم جدا کنند
اما باز دستاي ما
خواب کبوتر ميبينه
اگه گريه هاي ما
يه عمري بي صدا بشه
يا اگه دستاي ما
از همديگه جدا بشه
اگه دستامو ببندن
تو يه سلول سياه
اگه عمر من بشه
توي تنهايي تباه
باز واست ترانه مو
با لب بسته ميخونم
هميشه بغض ميکنم
با دل خسته ميخونم
اگه با چشماي گريون بمونم
اگه صد سال توي زندون بمونم
مي نويسم رو غبار شيشه ها
مي نويسم که هنوز دوست دارم