مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
آره خیلی بد! شاید اصلا من هم از این فرم بروم که بروم.
Printable View
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
آره خیلی بد! شاید اصلا من هم از این فرم بروم که بروم.
در فردای دیروز باشیم و فارغ
و شاید نگاه ها وزن نداشته باشند
و شاید در زمانی
...
تو آن روز اینجا باشی
س س لام
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي........
اخه چرا
سلام افتاب
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
وقت تلف کردنه!
سلام
من از صداي گريه تو
به غربت بارون رسيدم
تو چشات باغ بارون زده ديدم...
چشم تو همرنگ يه باغه
تو غربت غروب پاييز
مثل من از يه درد کهنه لبريز...
با تو بوي کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده ميشه...
خب همه فروم ها همینه دیگه.ما هم برا همین میایم دیگه.وسطاش برا وقت اضافی 4 تا سوال علمی هم یاد میگیریم
هر گاه مرا به خاک سپرديد
در تاريکي گور
جايي را هم
براي آرزو هايم
بگذاريد ...
آفتاب خانوم. شما شعر نمیزارید؟
اگه کسی نیست من برم
دستانت تا اعماق فکر فرو رفته بودند
و بر جرقه ای انتظار می کشیدند
رعدها از پی هم آمدند و گذشتند
و تو هنوز
انتظاری را قدم می زدی
پایان که رفته تو بوته نقد کاربرا
محمد هم صندلی نشین شد و کلاس می ذاره و ...
فرانک هم که همکاره و ...
آقا جلال هم که می خواد بره و ...
آفتاب خانوم تهنای تهنای تهنا شدی...
ياران ره عشق منزل ندارد
كين بحر مواج ساحل ندارد
سلام دوستان:11:
آفتاب خانوم چرا شايعه ساري ميكنيد؟:19::31:
من هر دفعه بيام فروم حتما مشاعره ميام:27:
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
از بس که چشم مست در این شهر دیدهام
حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشم
آره پایان خان دیگه با ما نمی پلکه
محمد که خیلی وقته از صندلی انداختنش پایین
فرانک هم احتمالا یه فیلم دیده دپرسه!!
من هم نمیخوام برم.گرچه تهنام!
آرزوهایت را به من بسپار
به ماهی ها خواهم گفت
تا دل کوسه با خبر شود
و او به نهنگ
نهنگ آرزویت را به ابر خواهد گفت
او با بذر در میان خواهد گذاشت
آنگاه آرزویت سبز خواهد شد
حتما باید یه دل بشکنه تا همه بیان سر پستاشون !!!
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمیباختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
نسترن های بیدار شده در شکوفه های گیلاس
در بلوغ مرده اند
در ركاب تو كه مي رفتي
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني
سوي اقصامرزهاي دور
- تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق ، زمردين زنجير زهر مهربان من -
پا به پاي تو
تا تجرد ، تا رها رفتم
مي توانستم چو لبخند
بر لبانت جان بگيرم
يا بلغزم همچو اشكي
كنج لبهايت بميرم
ولي آفتاب خانوم درست ميگه
فرانك خانوم و مژگان خانوم كه تقريبا نيستن
بقيه هم كمتر سر ميزنن
راستي من يك مشكلي با تاپيك پيدا كردم من الان تاپيك رو با 1306 صفحه ميبينم در حالي كه وقتي روي اون كليك ميكني مياد صفحه 1303 يعني همين جا شما هم اين مشكل رو داريد؟
(به اين ميگن حاشيه پر رنگ تر از اصل)
مرا می خواند
غصه پرواز شاهپرکها از باغ آرزو
و روییدن علفهای هرز پای پونه های باغ امیر
قصه شبهای دراز
و تنها بودن ، با یک چمدان خاطره
اره پایان منم این مشکل رو دارم
تازه دلم هم برای فرانک تنگ شده
همین نه من به پناه شبانه در زده ام
که وقت حادثه ، شب نیز در پناه من است !
نه بیم سنگ فنایش به دل ، نه تیر بلا
پرنده ای که قُرق را شکسته ، آه من است
مژگان خانوم هست بصورت اینویزیبل مثل روح سرگردان تو فروم میچرخه و لی سری نمیزنه اینجا(از وقتی همکار شده)
آره بقیه هم کمتر سر میزنن
(حالا بقیه کیا هستن؟)
تب عشقت جانم را همه شب مي سوزاند
چه كسي در اين عالم غم من را مي داند
عشق تو زده آتش بر دلم
لحظه اي بنشين در محملم
اي شكفته در آوايم
صبح روشن فردايم
خواب خوب من
رؤياهايم
من از جهان بي تفاوتي فكرها و حرفها و صدا ها مي آيم
و اين جهان به لانه ي ماران مانند است
و اين جهان پر از صداي حركت پاهاي مردميست
كه همچنان كه ترا مي بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا مي بافند
سلام اي شب معصوم
ميان پنجره و ديدن
هميشه فاصله ايست ...
فروع فرخزاد
تو که مستانه زدي باده ز پيمانه من
چشم افسون تو شد شهرت افسانه من
شب خوش دوستان
ناله ی ماهیها از لای ترانه ها پیدا بود
آهشان تر
دهاشنان خشک
خشک و تر با هم می سوخت
شب خوش
تو را به جانِ مستان مده شرابم امشب
که یاد چشم مستش کند خرابم امشب
همین دو جرعه می زد به جان زارم آتش
مده ، کز آتش غم کنی کبابم امشب
از من نیز شب خوش
به من گفت
نمازت همان هفت خط پیش تمام شده
التماس دعا
از پي ديدن رخت
همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در
كوچه به كوچه كوبه كو
ممد فعلا یه خورده قاطیه فقط شما براش دعا کنید
سلام...ببخشید:
اینجا 1307 صفحه داره...من چرا فقط میتونم صفحه 1305 رو ببینم...واسه شما دوستان هم همینطوریه؟؟؟
اره به خاطر ارتقا هست.درست مبشه حالا شما >>و<< بده من باشم این پست رو هم بعدا ادیت میکنم
وقتی نگاه می کنم
وقتی دوباره در سفرم
کنار همین قدم های بعد از سی سالگی
کودکی قدم می زند
که همیشه از تماشای دشت ها و
کوه های در غربت زمین می اید
صورتم را می شویم تا که دوستان سیرتم بینند
ای دریغا که من چه خوش خیال بودم...
سلام آقا محمد (الکی!) سلام فرانک خانوم
دستای کی رو گرفتی زیر بارونای پاییز
میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره...
هشدار زانکه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بوالهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام
سلام پاکر جان
مگه میشه مگه میشه
مگه میشه ترک وطن کرد
توی غربت عمری رو سر کرد...
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
سلام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکست قلبم را و وفا نکرد
ای دریغا که در خواب خوشی بودم
اما بیدارم می شوم تا بازجویم آواها را
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
هنوزم زير رگبار ترانه
کنار خاطرات تو ميشينم
عسل بانو عسل گيسو عسل چشم
منو ياد خودم بنداز دوباره...
هزاران دم که میتوانستیم بیداری کنیم...!!
در کنار نقاب و دشنه ای زنگ زده در خواب بودیم
در رویای بیداری....
تا که روز سرنوشت ایستادگی خواهیم کرد..؟
وه؟ چه ننگین جامهء فاخری از جنس دین و گناه..
همه شب نالم چون ني كه غمي دارم
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
بازم سلام
دستهایم را با دست هایت گره میزنم
چشم در چشمانت
عطر زیبایت سراسر وجودم را می گیرد
می خواهم با تو باشم... دیییییییینگ دییینگ
ساعت لعنتی الانم وقته که آدمو از خواب بیدار کنی؟!
سلام محمد.کسی که بهمون سلام نکرد
يه دل دارم کارش شکستن شده
کاره ديگش تنها نشستن شده
يه دل دارم کارش شکستن شده
کاره ديگش تنها نشستن شده
دلم ميخواد زار بزنم
سرمو به ديوار بزنم
زمين و زمونو بدوزم
گُر بگيرم تا بسوزم
سر اذان دعا فراموش نشه
.شب برهمگی خوش
قربانتان
محمد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگه میشه که ستاره
توی آسمون نباشه
یا گلی به خاطراتم
عطر یاد تو نپاشه
شب خوش محمد جان
هیچ زن هرزه ایی
در خانه ات پیر نمی شود .
گناه را به خانه نیاورده ایم
زیستن را از یاد برده ام.
و گمشده ایی اینچنین تنها را رها می کنی
شب خوش